Jump to content

ويکيپېډيا:صد پرسش اعتقادي

د ويکيپېډيا، وړیا پوهنغونډ له خوا

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

صد پرسش اعتقادي

[سمول]

احمد علي شيخزاده مدرس

[سمول]
=== مقدمه چاپ پنجم === 

حمدو ستايش ذات پرودرگارى را سزاست، که نعمتهاى بيکران او شامل حال همه مخلوقات اوست و درود بيکران بر پيامبر رحمت ، خاتم انبياء و بر آل بيت اطهار و اصحاب او باد. مخصوصا صلوات و سلام بر آخرين وصى او که مهدى امم و موعود پروردگار عالم و آدم است.

باز خداى بزرگ چنين مقرر فرمود، که در برج جوزا روز سوم ان که مصادف با ميلاد مسعود پر برکت فاطمه اطهر سلام الله عليها ، يگانه بانوئيکه در عالم خلقت تنها او پاره تن رسول الله صلوات الله عليه و آله است، قلم بدست گيرم و مقدمه براى چاپ پنجم اين کتاب کوچک تهيه نمايم.

درين چاپ لطف خداوندى شامل شد، و اضافاتى درين چاپ افزوده شد، اميد است که خداوند متعال به برکت اين سالروز ميمون نفع آنرا براى نوجوانان پيش از پيش قرار دهد، و آنرا ذخيره يوم لا ينفع مال و لا بنون، بنده و والدينم بگرداند.

در فضاى دمکراسى بازى درين کشور با همه خوبيهائيکه دارد، در اثر سوء استفاده ها از طرف بعضى افراديکه خود را غير متعهد و مسئول – حتا در مقابل دين و مذهب و خدا و قيامت – مى پندارند، نه تنها اعتقادات و باورهاى دينى جريحه دار شدند، که اخلاق اسلامى و عفت و حياى فردى و خانواده گى و اجتماعى شديدا لطمه ديده است.

آنها هر عملى و سخنى را بنام دمکراسى به خود حق مى دهند که انجام دهند، ولى هرعمل و سخنى که منافع آنها را زير سوال برد او را محکوم نموده و آنرا مرگ دمکراسى پنداشته و مثل پيرزال جوان مرده گريه وزارى مى کنند.

ما در صدد بيان اين موضوع نيستيم، تا بيانداريم که: دمکراسى هم شرائطى و حدودى و چارچوبى دارد، و گرنه دمکراسى بدون شرائط و چارچوپ همان بى بندو بارى جنگلى است، که حيوانات وحشى در ان از ما پيشقدم تر و اقوام وحشى از ما پيشرفته تر هستند.

در ينجا باز با کمال خضوع وظيفه مى دانم که عرض کنم که: وظيفه دانشمندان اسلامى و مسلمانان متعهد و معتقد ، درين آشفته بازار، بسيار حساس و سنگين است، تا با نوشته هاى زيبا ومحبت آميز و مواعظ نيکو و پند آموز و جدال احسن از مرزهاى دينى و مذهبى دفاع نمايند، و امت اسلامى خوب مى داند که : بدون شک هر صدائيکه براى تفرقه امت اسلامى بلند مى شود تا در نتيجه خونهاى مسلمين را بريزد، و آبروها را به يغما برد، وناموسهاى مسلمين را هتک کند، و موجب فساد در حرث و نسل گردد – اگر خيلى خوشبينانه قضاوت شود و گفته نشود که از ناقوس دشمنان است – حتما از شيپور دوستان نادان است که گمان مى کنند راه خدمت به اسلام همين است و بس.

بارها گفته شده است که همه در مقابل اسلام و قر‌آن مسئوليت داريم، وظيفه دانشمندان و علماء اگر نوشتن و خطابه دادن و تبليغ کردن است، وظيفه ثروتمندان و مردمان ديگر ، ايجاد زمينه پخش و نشر آنها و ساخت و ساز مراکز فرهنگى است.

اسلام با داشتن فرهنگ غنى و قوى و مکتب مقتدر و نيرومند هيچگاه در مقابل طرز فکرى هر چند در ظاهر قوى و علمى احساس ذلت و ناتوانى نکرده است، و همواره با پيمودن راه جدال احسن وموعظه حسنه، پيروز ميدانهاى فکرى و جدالهاى اعتقادى بوده است. باشد که ما با آموختن از مکتب قر‌آن و با استفاده از اسلوب راهنمائيهاى خردمندانه همواره با صبر و بردبارى و سينه گشاده، زمينه ايجاد حکومت عدل اسلامى واحد را، که پيامبر اسلام وعده آنرا داده است، فراهم نمائيم و اين بر خداوند بسيار آسان است، نه سنگين و گران.

کابل،مجتمع فرهنگى امام جعفرصادق عليه السلام (جعفريه – چنداول) احمد على شيخزاده مدرس ٣/٣/٩٠ – ٢٠ جمادى ثانى ١٤٢٣

به بهانه مقدمه چاپ چهارم، کتاب صد پرسش اعتقادى

[سمول]

در اولين فرصتى که طبق اراده پروردگار خواستم مقدمه اى براى کتاب کوچکى در زمينه عقايد براى نوجوانان عزيز کشور – با طرح سوال و جواب – را بنويسم درست درهمين زمانها؛يعنى اوايل برج جوزا بود. و گمان نمى کردم که در همان زمان ولى چهار سال بعد، باز قلم بردارم، و آن کتاب را براى چاپ چهارم آماده کنم.

خداى را بى نهايت سپاسگزارم که اين نوشته مورد قبول عزيزان قرار گرفت و خواست مکرر آنها سبب شد که چاپ چارم آن در دست نوجوانان عزيز قرار گيرد. غير از چاپ اول و دوم و سوم چاپ ديگرى با تلخيص جهت مسابقه متعلمين و کانونهاى قر‌آنى در بعضى از ولايات با تيراژى بسيار بالا، آماده شد و مورد استقبال گرفت.

اين استقبال خوب بيان کننده اين واقعيت است که نوجوانان عزيز ملت با تمام کمبودهاى توان فرسا که درين مرز و بوم با آن دست بگريبان هستند و با تمام حمله هاى تبليغاتى فراگير و همه جانبه فرهنگهاى وارداتى دين ستيز – که متاسفانه حتا وطن داران مسلمان هم در اشاعه آنها دست اندرکارند باز براى شناخت آگاهانه از اعتقادات دينى و مذهبى خود شوق مى ورزند و تلاش مى کنند و بدنبال کتابهائيکه با ذوق و فهم آنها سازگار است ، مى باشند.

شکى نيست که اين واقعيت وظيفه علماء و دانشمندان بزرگوار اسلامى را حساس تر مى کند، که بايد دست به قلم ببرند و مطابق درک و فهم و ذوق طبقات مختلف اين ملت مطالبى دينى و مذهبى و اخلاق اسلامى را در اختيار فرزندان اين مرز و بوم قرار دهند.

اگر علماء و نويسندگان آگاه به شرائط – که خداوند به آنها نوفيق بيشتر عنايت کند – نوشته هاى دينى و مورد نياز اقشار مختلف را بگونه اشباع کننده و آگاه کننده و قانع کننده، در اختيار ملت ما قرار دهند با آن انديشه دين مدارى که در نهاد ملت ما وجود دارد، مردم ما حتما آهسته آهسته از سرگرمى هاى مبتذل بيگانه دين ستيز ، روگردان شده و به واقعيتهاى دينى و اسلامى بيشتر و بهتر رو مى آورند، و حتا در راه دفاع از آن کمر همت مى بندند.

ملت ما ثابت کرده اندکه نه تنها دين ستيز و دين گريز نيستند؛ بلکه به دين عشق مى ورزند و از دل و جان دين را مى پذيرندو و در راه آن فداکارى مى کنند .

بنابرين بر دانشمندان دلسوز است که اين کمبود را پر کنند پيش ازينکه دوستان ناآگاه يا دشمنان آگاه و زيرک، ضمير صاف و بى آلايش جوانان ما را محذوش کنند و عوض دين مدارى آگاهانه، دين دارى کورکورانه و عوض بذر محبت و اتحاد و يگانگى و اخوت و برادرى اسلامى، در دلهاى مسلمين، تخم نفاق و شقاق و تعصبات کورکورانه جامعه خراب کن بنيان بر انداز را بپاشند، و جوانانى را که در سايه دين بايد برادر باشند، بنام مذهب بدشمن خونى تبديل کنند.

شک نيست که در جامعه تقريبا صد فى صدى اسلامى ما، اکثريت تسنن و اقليت تشيع و بعضى از اديان ديگر وجود دارد – که همه در ساحه فضاى اين کشور حق زندگى و بندگى خود را طبق مذهب و آئين خود دارند – به قسميکه اگر مذهب مختلف است همه در مسير عبوديت خداوند بدستور صاحبان بزرگ مذاهب در حرکتند و در طول قرنها در کنار هم برادرانه زندگى کرده و به غم و شادى هم شريک بودند.

اما کسانى هستند که در ين دوره هاى آخر، از وحدت برادران مسلمان رنج مى برند، و مى کوشند مسير الى الله را به معرکه شيطان تبديل کنند، از برادران مسلمان دينى و خدا پرستان توحيدى، دشمنان ضد اسلام بسازند.

نياز مبرم و ضرورى امروز مردم ما بديندارى آگاهانه و اخلاق اسلامى مومنانه و اخوت و برادرى دينى صميمانه است و وظيفه هر مسلمان متعهد تلاش درين راه است، تا در سايه آن کشورى آرام، مرفه، متمدن با مردمى متدين و آگاه دور از تعصب و نفاق و دشمنى ايجاد کنيم ، تا بلکه وظيفه دينى خود را تاحدى انجام داده باشيم، و در روزيکه لا ينفع مال و لابنين با قلبى سليم و دلى پر از اميد به لطف خداوند، در صحراى محشر حاضر شويم.

و من الله التوفيق و عليه التکلان

کابل – چنداول – مسجد و حسينيه جعفريه

احمد على شيخزاده مدرس ٤/٣/١٣٨٧


مقدمه

[سمول]

حمد و سپاس و ستايش مر خداوندى را سزاست که با فضل وجود، خالق عالميان و روزى دهنده همه جانوران است. و صلوات و سلام بر سفيران و پيامبران و فرستادگان حضرتش باد که راهنماى سعادت جاويدان مخصوصا خاتم آنها حضرت محمد مصطفى صلوات الله عليه و آله که سيد رسولان است.

صلوات و سلام بر آل آن حضرت (صلوات الله عليهم) که محبت به آنها فريضه خداوند سبحان است . بويژه قائم آنها (صلوات الله عليهم) که بنيان گذار حکومت عدل در جهان است. و صلوات و سلام بر اصحاب صالح پيامبر اکرم صلوات الله عليه و آله باد که پيرو قر‌آن اند و لعنت و نفرين بر دشمنان آنها که مانع رشد و تکامل اهل ايمانند.

اعتقاد و يا جهان بينى عبارت است: از نوع نگاهى که هر کس به خويشتن و جهان هستى دارد.

نقش اعتقاد و جهان بينى در زندگى انسانها به خوبى هويدا و ظاهر است چنان که نقش آن در اعمال و افکار هر فردى به خوبى ديده مى شود و از آن گريزى نيست. يعنى انسانى که عقيده به خدا دارد در زندگى شخصى و اجتماعى خود برنامه هائى دينى و اخلاقى و اجتماعى مخصوصى دارد و حتا افکار و خواسته هاى خاصى، که آدم غير معتقد به خدا آنرا ندارد.

انسان نميتواند بدون جهان بينى باشد، حتى کسانى که بى بندو بارند و باور خاصى ندارند، جهان بينى خود را بر اساس بى بند و بارى و بى اعتقادى بنا نهاده اند، و بر اساس آن عمل مى کنند.

جهان بينى از يک نظر به توحيدى و غير توحيدى تقسيم ميشود. جهان بينى توحيدى متعلق به کسانى است که به خداى متعال و يگانه، ايمان دارند و جهان هستى را مخلوق او مى دانند. هر جهان بينى ديگرى که بر اين اساس شکل نگرفته باشد غير توحيدى است.

به نظر اهل ايمان تنها جهان بينى که مطابق با واقعيت و حقيقت است همان جهان بينى توحيدى است و بس.

يکتا پرستان به خداوند يگانه ى عقيده دارند که دانا ، توانا، مهربان و بى نياز است، آنها خود و همه چيزهايى که در آسمان و زمين است را مخلوق خدا مى دانند و نيز خلقت آسمان و زمين و همه موجودات را هدف دار مى دانند. و بر اين عقيده هستند که هر چه خلق شده است بر اساس حکمت و تدبير است و خداوند نيازى به خلقت آنها نداشته است.

خداوند انسان را خلق کرده است، تا او را در پرتو بندگى خويش به کمال لايق انسانى برساند و به او نعمت و سعادت جاويدان بخشد. و فرستادن پيامبران نيز براى اين بوده است که انسان خالق بى نياز خو د را بهتر بشناسد و جهان بينى خود را رشد دهد و در نتيجه از کمال لازم بهره مند شود.

جهان بينى توحيدى را مى توان دين ناميد . دين يعنى اعتقادى استوار به خداى يگانه، نبوت و روز رستاخيز، پيامبران صلوات الله عليهم هم آمدند تا جهان بينى انسان را منظم و رشد دهند و هم براى داشتن جامعه اى سالم، دستور هاى اخلاقى و احکام الهى را به بشر تعليم بدهند.

در اين کتاب کوچک سعى شده اصول اعتقادى اسلام و مسائلى که هر فرد مسلمان بايد نسبت به آنها آگاهى داشته و معتقد باشد ، به زبانى ساده و روان براى نوجوانان عزيز بيان شود، تا هر فرد مسلمان به آنها پايبند و معتقد باشد و به مسائلى که هر مسلمان بايد بداند با زبانى ساده آگاهى يابد،پس از مطالعه اين کتاب براى بدست آوردن اطلاعات بيشتر مى توان به کتابهائى که در اين زمينه به نگارش در آمده است مراجعه کرده و دانش و معرفت خود را وسعت و عمق بخشيد.

لازم به ذکر است که اين کتاب بر اساس سؤالهايى که معمولا نوجوانان در زمينه هاى اعتقادى مطرح مى کنند تهيه شده است. در اينجا ذکر چند نکته لازم است:

١ _ اصول دين مربوط به ريشه اعتقادى و فکرى يک مسلمان است، يعنى به ما مى آموزد که چگونه درباره جهان هستى و خالق آن فکر کنيم و به آن اعتقاد داشته باشيم.

مثلا آيا جهان خالقى و آفريننده يى دارد يا نه؟

براى رسيدن به اين هدف دستوراتى داده است يا نه؟

اين دستورات توسط چه کسى به مارسيده است؟ آن شخص را چه مى نامند؟

آن شخص بعد از خود جانشينى دارد يا نه؟ و جانشين او کيست؟

آيا اين دستورات سعادت در زندگى کوتاه دنيايى و دراز مدت اخروي ما را تامين مى کند يا نه؟

آيا ما علاقه مند به نيکبختى خود و خانواده در زندگى کوتاه مدت و هميشه گى هستيم يا نه؟ اگر هستيم تا چه حد بر خود لازم مى دانيم که به اين دستورات عمل کنيم؟

٢ _ با عقيده داشتن به اصول دين، هر چند ما يک مسلمان به حساب مى آييم. ولى براى بدست آوردن سعادت در زندگى کوتاه دنيايى و دراز مدت اخروي بايد به فروع دين و اخلاق اسلامى پاى بند باشيم.

٣ _ مطالعه کنندگان عزيز با مطالعه اين کتاب به هيچ وجه بى نياز از مراجعه به کتابهاى وسيع تر اعتقادى نيستند. چرا که بحث اعتقادات بسيار وسيع است و اين مختصر گنجايش آن را ندارد.

٤ _ از تمامى سروران گرامى که ما را در تهيه و تدوين اين کتاب مساعدت داده اند کمال تشکر را داريم و از خداوند متعال در ظل توجهات و عنايات ولى عصر عجل الله فرجه براى آنها سعادت و توفيق بيشتر را تقاضا داريم.

٤ _ کتاب حاضر بر اساس تجربه هاى تبليغى بنده در مناطق محروم و سفرهاى تبليغى داخل و خارج کشور و با توجه به سوالات گوناگون – گرچه ابتدائى – که عزيزان داشته اند ترتيب يافته است.

٦ _ از سروران و صاحب نظران با در خواست پوزش خواهشمند است نظريات خود را در زمينه بهتر شدن اين کتاب جهت استفاده نوجوانان عزيز تذکر داده و ما را در اين زمينه يارى فرمايند . پس اين ران ملخ را به پيشگاه امام زمان عجل ا... فرجه تقديم مي دارم و عاجزانه و ذليلانه مي گويم : يا ايها العزيز مسنا و اهلنا الغر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکيل و تصدق علينا ان الله يجزى المصدقين ... لقد آثرک الله علينا و ان کنا لخاطئين . اميد واثق آنکه بلطف و کرم _که سجيه آنهاست_ از آن ناحيه مقدسه بفرمايند که :لا تثرئب عليکم اليوم يغفر الله لکم و هو ارحم الراحمين . و ما توفيقى الا بالله العلى العظيم. والسلام احمد على شيخ زاده ١/٣/٨٣

مطابق با يکم ربيع الثانى


١ _ فرق بين جامعه وجنگل چيست؟

[سمول]

بين جنگل و جامعه بسيار فرق است. در جنگل حيوانات زندگى مى کنند، و حيوانات از نعمت عقل و فکر و آموختن محروم هستند. در جنگل که جاى زندگى حيوانات گوناگون است چيزى به نام نظم و قانون وجود ندارد. در آنجا هر حيوانى که زورش زيادتر و درندگى آن بيشتر باشد، از همه حيوانات برتر و بالاتر بوده و از هر نعمتى بر خوردار است.

دربين حيوانات جنگل رحم و عطوفت، گذشت،ايثار، مهربانى ، همدردى، همزيستى مسالمت آميز، صلح و صفا و آرامش و آسايش وجود ندارد. زورمندان هميشه در حالت حمله و ضعيفان هميشه در حالت دفاع قرار دارند و حيوانات ضعيف وکوچک و ناتوان هميشه در حالت ترس و وحشت به سر مى برند.

اما جامعه جاى زندگى انسانهاست ، خداوند متعال انسان را از نعمت عقل ، فکر و آموختن برخوردار کرده در جامعه انسانها قانون وجود دارد.

قانون روابط انسانها را با يکديگر تنظيم مى نمايد. به طورى که قوى و کسى که زورش از همه بيشتر است نمى تواند بر انسانهاى ضعيف و ناتوان ظلم و ستم نمايد. در جامعه اى که قانون به خوبى اجرا مى شود همه مردم ضعيف و قوى يکسان از نعمتهاى الهى برخوردار خواهند بود. در جوامع انسانى در سايه قانون روز بروز رحم، عطوفت ، گذشت، فداکارى، صلح ، صفا، آرامش و... زيادتر مى شود و انسانها با آرامش و آسايش زندگى مى نمايند.

٢ _ جامعه بهتر کدام است؟

[سمول]

جامعه اى بهتر و سالمتر است که قانون آن بهتر و دقيق تر باشد . قانونى که تمام نيازها و خواسته هاى روحى، جسمى ، مادى و معنوى انسانها را خوب تر و بهتر برآورده سازد . به خاطر همين ، جوامع انسانى نيازمند به قانون آسمانى است. زيرا خداى بزرگ چون خالق انسانها و جهان است. انسان را خوب مى شناسد و ارتباط او را با خود او و جامعه و جهان بهتر مى داند. از نيازمنديها و مشکلات آنها بهتر اطلاع دارد. و چون خداوند مهربان هميشه براى بندگان خود خوبى و سعادت را مى خواهد پس قانونى که او درست مى کند سالمترين و بهترين قانون است. در نتيجه قانون خدايى بهترين جامعه را بوجود مى آورد.

٣ _ قاون خداوند متعال با قانون ساخته بشر چه تفاوتهاى دارند؟

[سمول]

بين اين دو قانون تفاوتهاى بسيار زيادى است. قانون ساخته دست انسانها هيچ وقت کامل نيست. و بخاطر همين هر چند بار عوض مى شود و کم و زياد مى گردد، چون انسان هنوز به صورت کامل جهان و خود را نشناخته است. دانستنى هاى زيادى در جهان است که انسان به آنها دست نيافته و از نيازمنديها و مشکلات و خواسته هاى روحى و روانى و عاطفى و جسمى خود بى خبر است.

ولى قانون خدايى هيچ وقت تغيير نمى کند، چون قانونگذار که خالق مهربان ماست تمام نيازهاى ما را در نظر دارد. و بر اساس آن نيازها قانون جامع و کاملى براى انسان ساخته است که پيروى از ان باعث سعادت انسان ميشود.

٤ _ دنيا و آخرت چيست؟

[سمول]

انسان موجودى است که دو نوع زندگى در پيش رو دارد:

الف: زندگى در دنيا که از ولادت شروع مى شود و تا مرگ ادامه دارد و مدت آن براى هر کس به اندازه عمرى است که خداى مهربان به او داده است . در دنيا انسان بايد شب و روز تلاش کند تا بتواند نيازهاى جسمى و روحى خود و ديگران را برطرف سازد.

ب: زندگى در آخرت که همان زندگى در جهان پس از مرگ است و ما چه بخواهيم يا نخواهيم همه روزى با ان روبرو خواهيم شد انسانها در آنجا نيازمنديهاى دارند که براى برطرف کردن آنها بايد در همين زندگى دنيا تلاش کنند و از زندگى دنيا براى بهتر زندگى کردن در جهان پس از مرگ استفاده کنند و بايد بدانيم مدت زمانى را که ما در عالم پس از مرگ تنها در قبر درنگ مى کنيم هيچ معلوم نيست شايد صدها سال طول بکشد.

برگ عيشى به گور خويش فرست

کس نيارد ز پس تو پيــــش فرست

٥ _ دين يعنى چه؟

[سمول]

دين همان قانون خداوند است که راه و رسم زندگى را به انسان مى آموزد، و خداوند اين قانون را بر اساس نيازهاى روحى و جسمى ، فردى و اجتماعى انسانها تنظيم کرده و فرستاده است.

٦ _ فايده دين چيست؟

[سمول]

هر کس به قانون خداوند يعنى دين عمل کند، در اين دنيا و جهان پس از مرگ زندگى خوب و خوشى خواهد داشت.

٧ _ بعضى فايده هاى دين براى دنيا چيست؟

[سمول]

هر انسان در دنيا يک زندگى شخصى دارد که مربوط به خود اوست و يک زندگى اجتماعى که در آن با خانواده و جامعه سرو کار دارد و دين براى هر دو نوع زندگى انسان برنامه هاو فايده هاى زيادى دارد.

٨ _ بعضى از فايده هاى دين در زندگى شخصى انسان را بيان داريد؟

[سمول]

انسان دين دار چون اعتقاد داردکه خالق او يعنى خداى مهربان آگاه از همه چيز است و هميشه خير و سعادت و آرامش دنيا و آخرت او را مى خواهد. پس مى داند که هر چيز را که انجام مى دهد و يا هر مشکلى که براى او پيش مى آيد، خداوند متعال همه را مى داند، و همه در محضر حضرتش انجام مى گيرد. و او قدرت دارد که انسان را کمک کند و مشکل او را برطرف کند .

بنابرين اگر مشکل و گرفتارى انسان زود برطرف نميشود، حتما خداوند خير او را در ان مى بيند و مى داند. ولى ما آن خير را نمى دانيم، چرا که ما از اسرار زندگى و پيچ و خمهاى زندگى خبر نداريم، و نمى توانيم آينده خود را پيش بينى کنيم. زياد اتفاق مى افتد که انسان بعضى از پيشامدها را در زندگى ناخوش مى داند و از ان ناراحت است ولى پس از گذشت چند روزى به خوبى مى بيند که آن پيشامد به نفع و فايده او بوده است.

بنابراين انسان با اين اعتقاد در برابر مشکلات و گرفتاريها با صبر و بردبارى ، همراه با تلاش و کوشش با لبخندى حاکى از رضايت مى ايستد و همواره اميدوار به لطف خداوند بوده و هيچگاه مايوس و نااميد نمى شود و هيچ گاه چون شکست خورده گان دست به اعمال احمقانه نمى زند و حتا زبان اعتراض نمى گشايد، چون مى داند که گرفتارى او خالى از لطف و پاداش نيست.

و به گفته شاعر:

به عنايت بخورم زهر که شــــاهد ســــــاقى است

به ارادت بکشـــــم درد کــــه درمـــانـم از اوســــت

زخـــــــم خـــــونينم اگــــر به نــــــــــشود به باشـــــــــد

اى خــوش ان زخم که همواره مرا مرحم از اوست

٩ _ بعضى از فوايد دين در زندگى اجتماعى چيست؟

[سمول]

هر انسان مى داند که رزى حتما مى ميرد و اين جهان را ترک مى کند . انسان معتقد به خدا و پايبند به دين عقيده دارد که حتما پس از مرگ به جهان ديگر منتقل مى شود و در آن جهان نتيجه رفتار و کردار خود را خواهد ديد. پس مى فهمد که اعتقاد صحيح و کارهاى خوب و شايسته او در اين جهان سبب آرامش و آسايش او در جهان آخرت شده و نيز اعتقاد نادرست و کارهاى بد و ناشايست او در آن جهان باعث گرفتارى و عذاب او ميگردد. و نيز مى داند که نيتجه هر کار و رفتار خوب يا بد خود را در اين دنيا هم مى بيند. پس او براى جلوگيرى از گرفتاريها و مشکلات، هيچگاه خود را به گناه و کارهاى ناشايست آلوده نمى کند و هميشه مى خواهد کارهاى خوب و شايسته انجام دهد. بنابراين در جامعه اى که انسان ها در زندگى شخصى خود همواره اميدوار و شکيبا، همراه با تلاش و کوشش و لبخندى از روى رضايت، زندگى مى کنند، و در زندگى اجتماعى از هر گونه پليدى و گناه دورى کرده و نيز دزدى و گرانفروشى و ظلم و ستم و... را به يکديگر روا نمى دارند – با ديگران چنان رفتار مى کنند که دوست دارند ديگران با آنها چنين رفتار کنند – جامعه خوب و نمونه بوده و سعادت فردى واجتماعى انسان را تامين مى کند.

پس در يک کلمه :

دين ، اميد زندگى و سبب دورى از گناه و پليدى است.

١٠ _ دين بر چه پايه هايى استوار است؟

[سمول]

دين سه شاخه اصلى دارد که عبارتند از:

الف: اصول دين (اعتقادات)

ب: فروع دين ( برنامه هاى عملى انسان)

ج: اخلاق ( صفات نيک و خوبى که از دين مى آموزيم)

١١ _ اصول دين يعنى چه؟

[سمول]

اصول جمع اصل است، يعنى پايه و بن و بيخ هر چيز، مثل ريشه درخت.

پس اصول دين يعنى آنچه که اصل و پايه و ريشه دين است. و مسلمان کسى است که اصول دين را قبول داشته باشد. زيرا اگر آنها نباشند ديگر دين وجود نخواهد داشت. مثل پايه و اساس ديوار خانه که اگر آن نباشد، خانه هم نيست يا ريشه درخت که اگر ريشه نباشد درخت هم نيست.


١٢ _ اسلام يعنى چه؟

[سمول]

اسلام يعنى تسليم بودن در مقابل دستورات خداوند متعال ، و قبول کردن آنچه که به عنوان اصول دين و فروع دين و اخلاق اسلامى براى انسان از طرف خداوند بيان شده است.

بنابراين يک انسان مسلمان کسى است که به تمام آنچه خداوند فرموده است اعقتاد داشته و در مقابل دستور خدواند تسليم باشد و هيچ گونه چون و چرائى نداشته باشد.  

١٣ _ مسلمان کيست؟

[سمول]

هر کس به توحيد و يگانگى خداوند ، پيامبرى پيامبر اسلام و معاد عقيده داشته باشد و به زبان هم به اينها اقرار کند مسلمان است. پس اگر بگويد: لا اله الا الله: يعنى خدائى نيست مگر خداى يگانه و محمد رسول الله، يعنى محمد (صلى الله عليه و آله وسلم) فرستاده خداوند است و يا بگويد اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله: يعنى: گواهى مى دهم که خدايى جز خداى يگانه نيست و گواهى مى دهم که محمد (صلى الله عليه واله) فرستاده خداست. او را مسلمان مى گويند و اين دو جمله را شهادتين مى نامند.

١٤ _ کافر کيست؟

[سمول]

کسى که خدا را قبول ندارد و براى او شريکى قرار دهد و يا حضرت على عليه السلام و يا يکى از ائمه را خدا بداند و يا بگويد : خدا در جسم آنها داخل شده است و يا روز قيامت و معاد را نپذيرد و يا پيامبرى پيامبر اسلام و خاتميت (يعنى پيامبر را آخرين پيامبر نداند و بگويد : پيامبر ديگرى آمده و يا مى آيد) او را قبول نداشته باشد و يا با پيامبران خداوند دشمنى ورزد و يا با اينکه مسلمان است و چيزهائى را که دين واجب کرده است را به عنوان دستورات اسلام قبول نداشته باشد و يا با اينکه خود را مسلمان مى داند به يکى از ١٤ معصوم (عليهم السلام) از روى قصد دشمنى فحش و ناسزا گويد و يا با آنها دشمنى داشته باشد. کافر گفته مى شود.

١٥ _ منافق کيست؟

[سمول]

نفاق در لغت به معنى پنهان کردن است. بنابرين منافق به کسى مى گويند که: در ظاهر و در مقابل مردم تظاهر به اسلام مى کند ولى در باطن اسلام را قبول ندارد.

پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) در اين زمينه مى فرمايد: چهار صفت در هر کس باشد منافق است و اگر در کسى يکى از آنها باشد يک صفت از صفات منافقان را دارد.

١ _ هنگامى که سخن مى گويددروغ مى گويد.

٢ _ هرگاه وعده کند به آن وفا نکند.

٣ _ اگر پيمانى ببندد پيمان شکنى کند.

٤ _ هرگاه قدرتمند گردد به گناه بپردازد.

١٦ _ فرق بين اسلام و ايمان چيست؟

[سمول]

اسلام يعنى تسليم بودن، پس مسلمان يعنى کسى که اقرار به جميع دستورات اسلام داشته باشد، و کلمه شهادت را بزبان جارى مى کند، هر چند در قلب و دل به آن پابند نباشد. پس کسى که به زبان اقرار داشته باشد، حکم اسلام به او جارى است، و او مسلمان است ، بر اساس اسلام، يک مسلمان از مسلمان ارث مى برد و بر اساس آن ازدواج يک مسلمان با ديگرى جائز است، بنابرين مال او محترم و خون او محترم و آبرو و ناموس او محترم است.

و اما ايمان از ريشه امن است، بمعنى آرامش، بنابراين ايمان يعنى آرامش يافتن. ايمان عبارت از اقرار به آنچه پيامبر آنرا از جانب خداوند بيان مى کند، پس ايمان عبارتست از اقرار به کلمه شهادت در زيان و قبول داشتن در دل و قلب، و عمل کردن بدستورات اسلام. پس مومن به کسى گفته مى شود که اقرار به همه آنچه يک مسلمان دارد،او دارد،يعنى بزبان شهادتين را جارى مى کند و در قلب هم به آنها باور دارد، و عمل هم به همه دستورات اسلام مي کند.

بنابرين اسلام با ايمان اين فرقها را دارد.

١ _ اسلام پيش از ايمان است، و ايمان بعد ازاسلام

٢ _ اسلام اقرار به زبان است، و ايمان اقرار بزبان و اعقتاد قلبى داشتن و به دستورات اسلامى عمل کردن است.

٣ _ اسلام بدرد دنيا مى خودر، چون خون و مال و ناموس مسلمان محفوظ است، و بدن او پاک و آنچه مى کشد حلال و گواهى او قبول و.... ولى ايمان بدرد دنيا و آخرت مى خورد.

٤ _ به ايمان ثواب و پاداش، در آخرت داده مى شود ، نه با اسلام.

٥ _ کسى که مومن است ، و ايمان دارد، مسلمان است و اسلام دارد، اما اسلام ايمان نيست و مسلمان مومن نيست.

٦ _ ايمان درجات و مراتب دارد، ولى اسلام همان يک درجه است.

٧ _ شرط ايمان عمل است، بر خلاف اسلام.

٨ _ مومن صفاتى دارد ( که بيان آن از حوصله اين کتابچه خارج است) بر خلاف مسلمان.

٩ _ مومن نزد خداوند، بزرگوار تر از ملائکه مقرب است. (کنزالعمال ٨٢١)

١٠ _ حرمت مومن از حرمت کعبه بالاتر است (خصال صدوق ٢٧)

البته گاهى به مومن مسلمان و گاهى به مسلمان هم مومن گفته مى شود.  

١٧ _ قبله چيست؟

[سمول]

قبله يعنى هر چيزيراکه انسان در پيش روى خود قرار دهد، قبله ما مسلمانها که در نماز آنرا پيش روى خود قرار مى دهيم عبارت است از : خانه کعبه ( بيت الله) که در مکه معظمه (يکى از شهرهاى عربستان سعودى ) واقع شده است، هر مسلمانى بايد نماز را به جانب قبله برگزار کند و مردگان را بايد رو به قبله دفن کرد و نيز نبايد رو به قبله و پشت به قبله قضاى حاجت کرد، حيوانات حلال گوشت مثل گوسفند ، گاو، مرغ ، .... را بايد رو به قبله ذبح نمايند. تا خوردن گوشت آنها حلال گردد. و ما که از کعبه دور هستيم، قبله ما همان سمتى است که کعبه در آن واقع است.

١٨ _ ديندارى آگاهانه چيست؟

[سمول]

دين دارى ممکن است آگاهانه باشد و ممکن است کورکورانه باشد. انسان وقتى ديندار است که: به اصول دين اعقتاد داشته باشد . و ا ين اعتقاد هم بايد آگاهانه باشد، يعنى هر کس بايد در حد توان و قدرت فکرى خود تحقيق و جستجو کند، تا با دليل اصول دين را بپذيرد. انسان حق ندارد بدون جستجون و بدون دليل و از گفته ديگران در اصول دين تقليد کند، مثلا بگويد چون پدر ، مادر و يا معلم مى گويد: خدا يکى است، من هم مى گويم ولى خودش به اين گفته عقيده نداشته باشد و اطمينان به وجود خدا پيدا نکند. اما اگر به گفته استاد يا پدر و مادر اطمينان دارد، و ازگفته او اطمينان پيدا مى کند، اين گونه پذيرش در اعتقادات صحيح است و مثل اينکه بايد بدانيم که : در اسلام روى عقل ورزيدن و فکر کردن بسيار سفارش شده است.

١٨ _ فروع دين يعنى چه؟

[سمول]

فروع جمع فرع است به معناى شاخه درخت. درخت اصلى و ريشه ى دارد و فرعى، شاخ و فرع درخت از اصل و ريشه درخت پيدا مى شود. فروع دين نيز از اصول دين به وجود مى آيد و فروع دين در اسلام عبارت است از برنامه هاى عملى دين، که انسان دين دار بايد به انجام آن پاى بند باشد، همانگونه که درخت بى شاخ و برگ هيچ گونه ثمرى ندارد اعتقاد به اصول دين هم بدون پاى بندى به فروع دين هيچ اثر و ثمرى ندارد.

١٩ _ فروع دين را بايد از کجا گرفت؟

[سمول]

در دنيائى که همه چيز متخصصى دارد و بايد براى رفع نيازها به متخصص رجوع کنيم. براى بدست آوردن فروع دين نيز بايد به متخصص مراجعه کرد. شناخت فروع دين احتياج به آگاهى کامل از آيات قر‌آن و روايات و احاديث پيامبر و امامان دارد. و همه مسلمانان فرصت ندارند در راه آگاهى يافتن کامل از آنها قدم برداند.

بنابريان عده اى که کارشان يادگيرى علوم اسلامى است و در اين راه به تخصص مى رسند، فروع دين را از آيات قر‌آن و روايات بدست مى آورند، و ما با مراجعه به تخصص آنها با فروع دين آشنا مى شويم و به آن عمل مى کنيم.اين مراجعه به متخصص را تقليد مى نامند و کسى را که به او مراجعه ميکنيم مرجع و مجتهد ميگويند و ما (مراجعه کننده به مجتهد) را مقلد مى گويند.

٢٠ _ اصول دين چند تا است؟

[سمول]

اصول دينى که يک مسلمان شيعه ١٢ امامى بايد به آن اعتقاد داشته باشد. ٥ تا است.

١ _ توحيد

٢ _ نبوت

٣ _ معاد

٤ _ عدل

٥ _ امامت

توحيد و نبوت و معاد را اصول دين مى نامند و عدل و امامت را اصول مذهب مى گويند.

٢١ _ تفاوت بين اصول دين و اصول مذهب چيست؟

[سمول]

اگر کسى به يکى از سه اصل از اصول دين اعتقاد نداشته باشد به او مسلمان نمى گويند، و او را کافر مى نامند ولى اگر کسى اصول مذهب را قبول نداشته باشد، به او مسلمان مى گويند ولى به او شيعه دوازه امامى نمى گويند و هر کس مسلمان باشد تمام حقوق يک مسلمان را دارد.

٢٢ _ حقوق يک مسلمان بر مسلمان ديگر چيست؟

[سمول]

مسلمانان بر همديگر حقوق زيادى دارند که نمى شود همه آنها را در اينجا ذکر کرد، ولى مهمترين حقوق آنها بر يکديگر اين است، که:

مسلمانان بايد به جان و مال و ناموس و آبروى يکديگر احترام بگذارند ، چنانچه احترام به جان و مال و ناموس و آبروى همه انسانها لازم است، و مسلمانان با هم برادر و مهربان بوده، و بايد از همديگر پشتيبانى کنند.

در مقابل تجاوز دشمنان به خاک، مال و ناموس مسلمان بايد از آنها دفاع کرد، ظلم و ستم و تجاوز به همه مخلوقات خدا، چه حيوان و چه انسان مخصوصا مسلمين جايز نيست، و نيز بايد از تحقير و توهين مسلمانان خود دارى نمود.

دين اسلام به ما دستور ميدهد که اگر موجودى احتياج به کمک داشت، بايد به او کمک کرد، و کمک به هر انسان مخصوصا مسلمانان و افراد سالخورده و زنان و کودکان بيشتر مورد سفارش قرار گرفته است. يک مسلمان حق ندارد خودش سير باشد و انسان و مخصوصا مسلمان ديگر گرسنه بماند.

ما وظيفه داريم جنازه مسلمان و هر انسانى را دفن کنيم و به تشييع جنازه مسلمانان حاضر شويم. بدن مسلمان پاک و عرق و آب دهان و آب چشم او پاک است. حيوان حلال گوشتى را که مى کشد. حلال است، و غذايى که مى پزد پاک است. و هيچ کس حق ندارد کسى را که به اصول دين اعتقاد دارد، او را غير مسلمان و کافر بداند، نصيحت و راهنمايى مسلمان بر مسلمان لازم است. و جايز نيست که براى مسلمانى مشکل سازى کرد . امامان شيعه بما دستور داده است که نسبت به همه مخلوقات خدا ( حيوانات و نباتات و انسانها) مخصوصا مسلمانان به نيکى رفتار کنيم و تا جائيکه ممکن است آنها را کمک نماييم و از اشتباهات آنها چشم پوشى کنيم و براى بوجود آوردن يک جامعه خوب و با رفاه و امنيت تلاش کنيم.

٢٤ _ يک مسلمان چگونه بايد باشد؟

[سمول]

پيامبر گرامى اسلام صلوات الله عليه و آله در رواياتى که دانشمندان شيعه و سنى نقل کرده اند، اين صفات را براى يک مسلمان بيان کرده است.

١ _ مسلمان کسى است که مسلمانان ديگر از دست و زبان او در سلامتى و آسايش باشد. ( يعنى نه با دست مسلمان را مى آزارد و نه با زبان)

٢ _ مسلمان برادر مسلمان است، که نه به او ظلم و ستم روا مى دارد و نه به او فحش و دشنام مى دهد.

٣ _ مسلمان برادر مسلمان است، نه باو خيانت مى کند و نه باو دروغ مى گويد و نه او را بى آبرو مى سازد.

٤ _ مسلمان آئينه مسلمان است ( يعنى اگر عيبى در برادر مسلمان خود ديد، مثل آئينه ، آنرا به خود او مى گويد، نه که او را رسوا سازد، و يا آنرا چند برابر کند)

٥ _ مسلمان برادر مسلمان است ، آب درخت، براى همه است ، همدگر را،مال و لوازم ضرورى (مثل ظرف،فرش و...) کمک کنند.

٦ _ امام صادق عليه السلام مى فرمايد: مسلمان کسى است ک مردم (چه کافر و چه غير کافر) از دست و زبان او در سلامتى و آسايش باشد.

٧ _ مسلمانان مثل يک تن هستند، هر گاه عضوى از اعضاى او ناراحتى داشته باشد، تمام اعضاء بدن او در ناراحتى مى باشد.

البته روايات درباره صفات يک مسلمان بسيار زياد است، و ما از آن بسيار زياد، به اين اندک بسنده کرديم.

٢٥ _ يک مومن بايد چگونه باشد؟

[سمول]

قر‌آن کريم و پيامبر اسلام صلوات الله عليه و آله و امامان ما براى مومن صفاتى را نقل کرده که به بعضى آنها اشاره مى شود .

واقعا و يقينا مومنين به گونه ى اند،که وقتى بياد خدا مى افتند، قلبهاى آنها لرزان مى شود و به طپش مى افتد، هرگاه آيات (قر‌آن) و نشانه هاى رحمت و عذاب ( نشانه هاى خلقت) او بر آنها خوانده مى شود، بر ايمانشان افزوده مى شود.، و آنها هميشه بر پروردگار خود (در رفاه و آسايش ، در بلا وسختى ) تکيه کرده و توکل مى نمايند.

آنها همواره نماز را به پا مى دارند، و از آنچه که به آنها روزى شده به مستمندان کمک مى نمايند. (انفال ٢-٤)

مومن هميشه صورت خندان دارد، حزن و اندوه (بواسطه اخرت يا امور ديگر در دلش است با اندوه خود مردم را اندوهگين نمى کند) سينه و از هر چيز گشادتر است ( زود عصبانى نمى شود، ناملايمات دنيا او را از پا در نمى آورد و در برابر مردم گذشت دارد) نفسش را هميشه خوار و کوچک از همه چيز مى داند،بلند آوازگى و بلند مرتبه گى بين مردم را ناخوش مي دارد (هر چند بلند آوازه و بلند مرتبه باشد)

از آينده خود ( که بخير است يا نه) همواره غمگين است (نسبت به عاقبت کارش خوشبين نيست ) همت بسيار بلند و عالى دارد ( پست همت نيست) سکوتش طولانى و زياد است ، در تمام ساعات و اوقات عمرش مشغول است (وقتش را به بيکارى و بى فائده گى نمى گذراند) هميشه شکر گذار خدا ( وخلق خدا است) شکيبا و بردبار است، دائم در حال تفکر است ( تفکريکه از ان عبرت مى گيرد – درباره گذشت دنيا و تعمت خدا و زوال همه چيز تفکر مى نمايد) دوستان خوب را از دست نمى دهد، خلق و خوى نرم دارد، از کوه استوار تر ولى از بنده ى ( نوکرى) خوار تر و رام تر است.

در وقت مصيبتها با وقار و آرامش است. در مقابل پيش آمد هاى ناگوار، پابرجا، در مقابل  مصيبتها شکيبا، در فراخى نعمت شکرگذار ، به آنچه خدا به او داده است، قانع مى باشد. حتا به دشمن ستم نمى کند، بارش را بر دوش دوستان نمى اندازد، مردم از وجود او در آسايشند،و در راه آسايش مردم، خود را به رنج مى اندازد.

وقتى خوشحال باشد، خوشحالى او سبب گناه کردنش نمى شود، وقتى ناراحت و غضب داشته باشد، غضبش او را از جاده حق دور نمى کند، وقتى قدرت يافت از حق تجاوز نمى کند.

٢٦ _ توحيد يعنى چه؟

[سمول]

توحيد: يعنى اعتقاد به يگانگى خداوند ، اينکه او شريکي و مانند ندارد وهيچ چيز مثل و مانند او نيست ، پدر و مادر و همسر و اولاد نداشته، و کسى او را نيآفريده است و او هميشه بوده و خواهد بود.

٢٧ _ نبوت يعنى چه؟

[سمول]

نبوت: يعنى اعتقادبه اينکه خداوند براى راهنماى مردم برابر آنچه مشهور است صدوبيست وچهار هزار پيامبر (صلوات الله عليهم) را فرستاده است. که اولين آنها حضرت آدم ( عليه السلام) و آخرين ايشان حضرت محمد (صلى الله عليه و اله) پيامبر گرامى اسلام است.

٢٨ _ معاد يعنى چه؟

[سمول]

معاد: يعنى اعتقاد به اينکه پس از مرگ دوباره براى سؤال و جواب نسبت به اعتقادات و اعمالمان زنده خواهيم شد. يکبار در قبر براى سؤال و جواب و يکبار هم در قيامت که از قبر بيرون خواهيم آمد تا اينکه به نتيجه اعمال خود برسيم ، نتيجه اعمال خوبان ثواب و بهشت است و نتيجه اعمال بدان عذاب و جهنم ميباشد.

٢٩ _ آيا مى شود خدا را شناخت؟

[سمول]

بله ! مى توان خدا را تا حدى شناخت ، زيرا چگونه مى توانيم کسى را که نمى شناسيم، عبادت و بندگى کنيم.

٣٠ _ چگونه مى توان خدا را شناخت؟

[سمول]

خدا را از روى آفريده هايش که نشانه هاى اوست، ميتوان شناخت و فهميد که او دانا است. و اين نشانه ها بر دو گونه است نشانه هاى بيرونى و نشانه هاى درونى.

٣١ _ نشانه هاى بيرونى ( آيات آفاقى) و نشانه هاى درونى (آيات انفسى) چيست؟

[سمول]

آيات جمع آيه است. آيه يعنى نشانه ، ما وقتى به آسمان و زمين و کوه و دشت و صحرا ( محل حيوانات اهلى) و بيابان ( محل حيوانات وحشى) وحيوانات گوناگون و هر چيزى که وجود دارد مثل ماه و خورشيد و.... نگاه ميکينم، مى فهميم که آنها خود به خود به وجود نيامده اند، و کسى آنها را آفريده است به اين گونه از آفريده ها نشانه هاى بيرونى و آفاقى مى گويند.

در مقابل نشانه هاى آفاقى ( بيرونى ) نشانه هاى انفسى (نشانه هاى درونى) قرار دارد. هنگامى که با خودمان فکر مى کنيم که داراى چشم و گوش و دست و پا و دستگاه گوارش و... هستيم و آنچه در زندگى از اعضاء‌ بدن به آن نيازمنديم خداوند به ما رايگان عطاء کرده است و همچنين با کمک دانش و عقل مى توانيم زندگيمان را اداره کنيم. و نيز اعضاى درون و بيرون ما با نظم وترتيب کار مى کنند. باز مى فهيم که آفريدگارى دانا و تواناى ما را آفريده . و آنچه را که در دوران زندگى به آن احتياج داشته ايم به ما داده است. به اين گونه نشانه ها نشانه هاى انفسى (نشانه هاى درونى) مى گويند. پس آفريدگار خود و جهان را از روى نشانه هاى آفاقى و انفسى او مى توان شناخت.

٣٢ _ از چه راهى ديگر مى توان خداوند جل جلاله را بهتر و دقيق تر شناخت؟

[سمول]

از سخنان پيامبر ( صلى الله عليه و آله) و امامان ( عليهم السلام) و آنچه خداوند از خود در قر‌آن گفته است. مى توان خداوند را بهتر و دقيق تر شناخت . البته شناخت خداوند از راه اول يعنى نشانه هاى درونى و بيرونى بايد انجام پذيرد، تا ما به خدا از اين راه اعتقاد پيدا کنيم. و سپس از راه سخنان پيامبر و امامان خدا را دقيق تر و يا صفاتى را که دارد بهتر و کامل تر بشناسيم.


٣٣ _ خداوند متعال خود را در قر‌آن چگونه معرفى کرده است؟

[سمول]

خداوند در قر‌آن خود را چنين معرفى کرده است که: او يکتا و بى شريک و بى نياز است. از چيزى به وجود نيامده و چيزى از او به وجود نمى آيد او ابتدا، انتها، اول و آخر نداشته، نيز بالا و پائين و قبل و بعد (پس و پيش) ندارد. او در همه جا و با همه موجودات بوده . و به ما از هر چيزى نزديکتر است. هيچ چيز از او پنهان نيست. و به همه چيز آگاه و دانا و بينا است.

او کارهاى ما را مى بيند. و صداها و دعاهاى ما را مى شنود، و خواسته هاى ما را برآورده مى سازد، قدرت و توانائى او پايان ندارد، او را خواب نميبرد، و از هيچ چيز غافل نمى شود، و چيزى را فراموش نمى کند. و او آفريدگار همه چيز از پيدا و پنهان و زمان و مکان است. او زنده مى کند. و مى ميراند، او شفا و عزت مى دهد. او مال و ملک مى دهد. آنچه در زمين و آسمان است همه مخلوق ، بنده و آفريده اوست.

اگر پيامبران معجزه مى کنند و يا اولياء خدا کرامتى انجام مى دهند، همه اين قدرت و توانائيرا خداى متعال به آنها داده است . او هر چه بخواهد همان خواهد شد. و آنچه در زمين و آسمان است، همه مخلوق، بنده و آفريده اوست. تمام آفريده ها حتى نباتات و جمادات او را ستايش نموده و اورا تسبيح مى گويند.

٣٤ _آيا شناخت ذات خداوند متعال ممکن است؟

[سمول]

شناخت ذات خدا و اينکه او چيست؟ و يا چگونه است؟ براى هيچ کس حتى پيامبران امکان ندارد. چون انسانها چيزى را مى توانند بشناسند که عقل و فکر آنها بتواند آن را درک کند و به تمام گوشه هاى وجودش راه يابد، ذات خداوند براى هيچ کس قابل درک نيست چون او بزرگتر و والاتر و بالاتر از اين است که در فکر و عقل محدود انسانها بگنجد.  

٣٥ _ اينکه مى گويند خداوند متعال داراى صفات است يعنى چه؟

[سمول]

چون خداوند متعال جسم ندارد، و ديده نمى شود ، بايد او را از روى صفاتش بشناسيم، بايد توجه داشت که صفات خداوند بر دوگونه هستند:

١ _ صفات ثبوتيه که خداوند آنها را داراست

٢ _ صفات سلبيه که در خداوند نيست.

٣٦ _ صفات ثبوتيه يعنى چه؟

[سمول]

صفاتى را که مى توان به خداوند متعال نسبت داد، و خداوند را با ان صفات شناخت ثبوتيه مى گويند، مثل دانا، توانا، زنده، شنوا و بينا.

خداوند خالق است: يعنى آفريننده، و پديد آورنده همه موجودات است . خداوند قادر است: يعنى توانا به هر کارى است،که مى شود آن را انجام داد.

خداوند مريد است: يعنى هر کارى را با اراده و خواست خود انجام مى دهد، و در انجام هيچ کارى مجبور نيست.

خداوند حى است :يعنى زنده است و زندگى را او به موجودات داده است .

او مدرک است: يعنى همه چيز را درک مى کند و مى فهمد. بنابر اين هر کارى را با علم و درک انجام مى دهد.

او قديم است: يعنى اول ندارد، زمانى نبوده که خداوند نبوده باشد.

او ازلى است: يعنى هميشه باقى است ، و پايان ندارد.

او متکلم است : يعنى موجودات را به سخن مى آورد، و به وسيله آنها با پيامبران سخن مى گويد چنانچه بوسيله درخت با حضرت موسى کليم سخن گفت.

او صادق است: يعنى در گفته ها و وعده هاى خود خلاف نمى کند.

٣٧_ فرق بين صفات ثبوتى ذاتى و صفات ثبوتى فعلى چيست؟

[سمول]

از بين صفات ثبوتيه بعضى از صفات هستند که هميشه به خداوند نسبت داده مى شوند مثل علم، قدرت و حيات، يعنى هيچ وقت نمى شود گفت خداوند عالم نيست. و يا قادر و زنده نيست. اين صفات را صفات ثبوتى ذاتى مى نامند و بعضى از صفات را مى شود گاهى از خداوند سلب کرد مثل اراده و خلق، مى گوييم: خداوند اراده کرده و يا اراده نکرده است او خلق کرده و يا نکرده است. اين صفات را صفات ثبوتى فعلى مى گويند.

٣٨_ راه شناخت صفات ثبوتى و سلبى پروردگار چيست؟

[سمول]

راههاى شناخت اين صفات زياد است، که به يک راه اشاره مى شود. با ذکر اين مثال که ساختمانى را اگر در نظر بگيريم، که همه چيزهاى مورد ضرورت و نياز در آن آماده باشد و هيچ کمى و کاستى نداشته باشد، با اينکه کامل است، بسيار زيبا و شگفت انگيز و حيرت آور است، اگر آنرا بادقت بررسى کنيم، خواه ناخواه اقرار مى کنيم، که سازنده اين ساختمان مهندس بسيار توانا، دانا، قدرتمند، آگاه و بى نياز بوده است که ساختمانى با اين زيبايى راساخته وتمام وسايل مورد احتياج را آماده کرده است.

با توجه به اين مثال اگر به جهان هستى و موجودات بسيار گوناگون آن با شگفتى هاى حيرت انگيز و زيبائى هاى فوق العاده که دارند، با دقت بنگريم و با توجه به اينکه بعضى از مخلوقات اين عالم از حيات و علم و اراده و توانائى و درک و ... برخوردارند، خواه ناخواه اقرار مى کنيم که سازنده اين جهان تمام آن صفات را که مخلوقات او دارند، به صورت کامل دارد و گرنه موجود جاهل و نادان و نيازمند و غير زنده بدون ادراک و اراده نه مى توانست عالمى با اين شگفتى و زيبائى بوجود آورد و يا چيزى که خود ندارد به ديگران بدهد بنابر اين دقت به مخلوقات خداوند به صفاتى که خدا بايد داشته باشد پى مى بريم. == ٣٩_ آيا خداوند متعال غير از صفات ثبوتيه صفات ديگرى هم دارد؟ ==

بله! خداوند متعال نامهاى زيادى دارد که هر نام بيانگر صفتى از صفات اوست و ما به چند نام از نامهاى مقدس او اشاره مى کنيم.

١ _ رحمان است: يعنى بخشاينده بر بندگان در دنيا و آخرت است .

٢ _ رحيم است: يعنى مهربان به همه مخلوقات است.

٣ _ رب است: يعنى پروردگار و پرورش دهنده همه موجودات است.

٤ _ رزاق است : يعنى بسيار روزى دهنده است، و تمام مخلوقات از لطف او روزى مى خورند.

٥ _ سلطان است: يعنى پادشاه تمام عالم هستى است.

٦ _ قيوم است: يعنى نگه دارنده تمام عالم هستى است.

٧ _ کافى است: يعنى هر کس به او پناه برد، او کفايتش مى کند.

٨ _ شافى است: يعنى شفا دهنده واقعى اوست.

٩ _ معافى است: يعنى سلامتى بخش است.

١٠ _ غفار است: يعنى بسيار از گناهنان بندگان را مى بخشد.

١١ _ ناصر است: يعنى هر کس از او کمک بخواهد ، يارى اش مى کند.

١٢ _ مجيب است: يعنى هر کس که او را بخواند، جوابش را مى دهد.

١٣ _ خبير است: يعنى آگاه بر همه چيز است.

١٤ _ بصير است: يعنى بيناى همه چيز است.

١٥ _ سميع است: يعنى شنواى همه چيز است.

١٦ _ مجير است: يعنى پناه دهنده بى پناهان است.

١٧ _ رفيق است: يعنى با بندگان مدارا مى کند.

١٨ _ مغيث است: يعنى به فرياد درماندگان مى رسد.

١٩ _ معز است: يعنى هر کس اطاعت او کند، به عزت مى رسد.

٢٠ _ مسبب است: يعنى سبب ساز است.

٢١ _ ودود است: يعنى بندگان را دوست دارد، و نمونه هاى بسيار ديگر که فقط هزار مورد آن در دعاى جوشن کبير آمده است.

٤٠ _ صفات سلبيه يعنى چه؟

[سمول]

يعنى صفاتى که در خداوند وجود ندارد و ذات خداوند از آن صفات پاک و منزه است.

٣٨ _ چند صفات سلبيه خداوند متعال را بيان کنيد؟

[سمول]

١ _ جسم بودن: زيرا خدا اگر جسم بود احتياج به جا داشت چون جسم مکان مى خواهد و خداوند محتاج نيست، و نيز اگر جسم بود قابل رويت بود پس چون جسم نيست قابل رويت نيست.

٢ _ مرکب بودن خداوند : مرکب نيست، يعنى ذات خداوند از چند چيز ترکيب نشده، مثل ما که چشم و دست و پا و گوش داريم، و يا از جسم و روح درست شده ايم، و يا مثل هوا که از دو چيز ساخته شده است، و هر مرکبى احتياج به اجزاء دارد، خداوند محتاج به چيزى نيست، همينطور ميگوييم خداوند با جسم ديده نمى شود، خداوند به هيچ چيز نياز ندارد، پس ديده شدن و نياز داشتن صفتهايى است که نبايد آنها را به خدا نسبت داد و صفات سلبيه به حساب مى آيند.

خدا مرکب نيست، و جسم نيست، او مرئى يعنى قابل ديدن نيست، چون نه رنگ دارد، و نه جسم و صورت و نه جا و مکان.

خداوند محل نيست: يعنى در خداوند چيزى جا نمى گيرد، و بطور کلى سيرى، گرسنگى، پيرى، جوانى، خواب، غم و اندوه ، خوشحالى و ناراحتى، مرگ و مير در او راه ندارد. او بى شريک است: يعنى کسى همکار او نيست، و در کار ها کمک نمى خواهد.

او معانى است: يعنى علم و قدرت و زنده بودن و .... با خود او يکى است. صفات خدا با ذات او دو تا نيستند، بر خلاف ما انسانها که اگر چيزى به سرمان اصابت کند تمام دانش خود را فراموش مى کنيم، پس ما و دانش ما دو تا هستيم و نيز قدرت ما غير از خود ما و حيات ما غير از ما است. ولى خداوند با تمام صفات که دارد يکتاست. او غنى است، يعنى از همه چيز و همه کس بى نياز است، و به چيزى احتياج ندارد، و به هر کس و هر چيز هر چه بدهد از او چيزى کم نمى شود. خداوند رازق است. يعنى همه موجودات را روزى مى دهد و خود چيزى نمى خورد.

٤٢_ عدل يعنى چه؟

[سمول]

گفته شد که عدل يکى از اصول مذهب شيعه است، مثل امامت.

عدل: يعنى انجام دادن کارهاى که شايسته است، خداوند متعال عادل است ، يعنى از غير از کارهاى شايتسه و موزون کارى انجام نمى دهد (گرچه با انجام هر کارى قدرت دارد) و قوانين و مقررات و کيفر و عذابى که در دنياو آخرت از طرف خداوند مقرر گرديده است. بر اساس عدل استوار است، هيچ کيفر و عذابى بيشتر از استحقاق عمل نيست، چرا که خداوند ظالم و ستمکار نيست. و به هيچ کس نيز ظلم نمى نمايد.

٤٣ _ چرا شيعه عدل را جزء اصول اعتقادى خود قرار داده است؟

[سمول]

گروهى از مسلمانان به عدالت خداوند اعقتادندارند، و مى گويند: اگرخدا بنده اى نيکوکار را به جهنم ببرد، اين کار ظلم نخواهد بود، و اگر ظلم هم باشد، چون خدا آنرا انجام داده است زشت نيست. يعنى ظلم گرچه بد است ولى اگر خدا آنرا انجام داده است زشت نيست. يعنى ظلم گر چه بد است ولى اگر خدا ظلم کند اين ظلم بد نيست، پس مى شود خداوند شيطان را به بهشت و پيامبرى را به جهنم ببرد، شيعه براى دورى از اين نسبت نا روا به خداوند، عدل الهى را از اصول اعتقادى خود قرار داده است تا از آنها جدا باشد. و مى گويد: چون ظلم بد و زشت است، خدا کار زشت انجام نمى دهد و براى همين خداوند ظالم را در قر‌آن مورد لعن و نفرين قرار داده است.

٤٤ _ شيعه يعنى چه؟

[سمول]

شيعه يعنى پيرو، و به کسانى که دستورات دينى خود را - چه اصول دين و چه فروع دين و چه اخلاقيات – از حضرت على (عليه السلام) و اهل بيت پيامبر صلوات الله عليهم مى گيرند، و حضرت على و يازده امام ديگر ( عليهم السلام) را جانشينان پيامبر مى دانند، شيعه مى گويند، کلمه شيعه اولين بار از زبان مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله جارى شد که به على (عليه السلام) فرمود: يا على تو و شيعيانت رستگارانيد و اين فرمايش پيامبر صلوات الله عليه و آله را مسلمانان در کتابهاى خود نقل کرده اند.

بنابر اين شيعه اساس مذهب خود را از سنت پيامبر مى گيرد که از طرف على عليه السلام – که به گفته پيامبر ، دروازه علم پيامبر است – و يازده فرزند او رسيده است، اين مذهب بواسطه حضرت على عليه السلام به پيامبر اکرم صلوات الله عليه و آله ارتباط دارد، و گفتيم که کلمه شيعه را هم پيامبر به پيروآنحضرت على داده است.

٤٥ _ پيامبر يعنى چه؟

[سمول]

پيامبران انسانهائى هستند که خداوند آنها را از بين بندگان خوب و درستکارش – که در خانواده هاى اصيل و درستکار تربيت شده باشند – براى راهنمائى و رهبرى مردم انتخاب کرده است. و آنها دستورات خداوند را به مردم مى رسانند، و رهبرى مردم را از طرف خداوند به عهده دارند، بنابر اين پيامبر آورنده دستورات خداوند براى مردم ، و رهبر مردم از طرف خداوند است.

٤٦ _ چرا خداوند پيامبران را فرستاده است؟

[سمول]

خدائى که انسان را آفريده است بهتر مى داند، که او براى زندگى شخصى، اجتماعى، دنيائى و دينى خود به چه قانون و برنامه اى احتياج دارد. بنابر اين دين يعنى همان برنامه زندگى را به وسيله پيامبران براى انسانها فرستاد و پيامبر ان چيزهائى را که سبب سعادت انسان در دنيا و آخرت مى شود، و انسانها از درک آن عاجز هستند، به انسانها آموزش داده اند، آنها نه تنها خوبى ها، بديها، بايد ها، نبايدها را به انسانها آموختنند، بلکه با آموزش حرفه و فن و علوم مختلف به انسانها ، تمدنهاى مهمى را به وجود آوردند.

علاوه بر اين پيامبران از چگونگى زندگى انسان پس از مرگ خبر داده اند که انسان پس از مرگ هم زنده است و با مردن و رفتن از اين دنيا، فانى و نيست نمى شود، بلکه فقط از اين دنيا به دنياى ديگر مى رود، و در آنجا زندگى جاويد خواهد داشت و به ما ياد داده اند که چه کنيم تا در دنياى ديگر هم زندگى خوبى داشته باشيم و به سعادت جاويد برسيم.

٤٧ _ چرا بايد پيامبران معصوم باشند؟

[سمول]

معصوم: يعنى کسى که با اختيار خود از گناه کردن دورى مى کند گر چه قدرت گناه کردن را دارد، و حتى فکر گناه را هم نمى کند، پيامبر چون رهبر و پيشواى دينى و دنيايى مردم است، بايد از گناه و کار بد کردن دور باشدو حتى کارى را که مردم دوست ندارند انجام ندهد، تا مردم به او اعتماد کنند و او را به عنوان الگو و سرمشق زندگى خود بپذيرند، از گفته هاى او اطاعت نمايند.

بنابر اين پيامبران چه پيش ا ز اينکه پيامبر شوند و چه بعد از پيامبرى هميشه از بهترين انسانهاى زمان خود بوده اند، و مردم آنها را بدرستکارى و راستگويى و امانتدارى و ديگر صفات خوب مى شناخته اند. بنابراين همه پيامبران خدا معصومند، يعنى با اختيار و اراده خود گناه نمى کنند، و حتى فکر گناه را هم نمى نمايند.

٤٨ _ چگونه ممکن است انسانى هر چند پيامبر فکر گناه را هم نکند؟

[سمول]

يک انسان هر چند گرسنه باشد، هيچ گاه فکر نمى کند که حيوان مرده و بدبو و گنديده اى را که پر از کرم و ميکروب است بخورد. گناه هم در واقع چيزى بسيار زشت و ناپسند است و اولياء خدا و پيامبران زشتى و بدى آن را مى بينند اگر چه ما زشتى و بدى گناه را نمى بينيم، مثل کودک که زشتى بعضى چيزها را نمى داند و ممکن است که انجام دهد ولى آدم عاقل که زشتى و بدى آن کار را مى بيند و نيتجه بد آن را مى فهمد نه تنها آن را انجام نمى دهند که حتى فکر انجام دادن آنرا هم نمى کند. اشخاص متدين و خداشناسى که يقين دارند خداوند کارهاى آنها را مى بيند و نتيجه گناهان و زشتى آن را مى دانند هرگز به فکر گناه نمى افتند – تاريخ نمونه هاى از آنها را ذکر کرده است، تا چه رسد به اولياء و پيامبران الهى.

گناه نکردن و معصوم بودن درجه هاى مختلف دارد، مثلا يک انسان در عمرش نه شراب نوشيده و نه به فکر شراب نوشيدن بوده است، پس او نسبت به شراب خوردن و فکر آن معصوم است، بعضى از انسانها گذشته از شراب، نسبت بدزدى کردن و مردم کشتن و ... همين حالت را دارند، پس او نسبت به آنها معصوم است، ولى کسانيکه خدا را بهتر و بيشتر مى شناسند، آنها نسبت به همه گناهها عصمت دارند. == ٤٩ _ معجزه چيست؟ ==

معجزه: يعنى انجام دادن کارى که بقيه انسانها از انجام دادن ان کار عاجز و ناتوان مى باشند، همانند اژدها کردن عصا و...معجزه مخصوص پيامبر است،يعنى خداوند

٥٠ _ معجزه پيامبران براى چيست؟

[سمول]

هر پيامبرى با معجزه اش ثابت مى کند، که خداوند او را به عنوان پيامبر براى راهنمايى مردم فرستاده است.

معجزه مخصوص پيامبر است، يعنى خداوند به پيامبران قدرت معجزه مى دهد، تا در مقابل دشمن که منکر پيامبرى او است معجزه نمايد، و خواه ناخوا دشمن اگر لجباز نباشد، در برابر معجزه تسليم به ادعاى پيامبر مى شود. چون عقل هر عاقلى چنين حکم مى کند، که اگر اين شخص در ادعاى خود راستگو نباشد، هيچگاه خداوند چنين معجزه را بدست او ايجاد نمى کند.

٥١_ آيا غير از پيامبران کسانى ديگر هم معجزه دارند؟

[سمول]

معجزه قدرتى است که خداوند به هر بنده اى از بندگان خود که بخواهد، مى دهد چنانچه آصف بن برخيا که وزير حضرت سليمان بود، به گفته قر‌آن کريم توانست، تخت بلقيس را از يمن به فلسطين به فاصله چشم بر گرداندن حاضر کند (نمل ٤٠) و آصف پيامبر نبود. قدرتى که خداوند به بنده خود مى دهد و او آن کار فوق العاده را انجام مى دهد. اگر پيامبر براى اثبات پيامبرى خود انجام دهد، به آن معجزه مى گويند ، و اگر ولى و دوست خدا آن را انجام دهد به آن کرامت مى گويند، و همه مسلمانان کرامت اوليا الله را قبول دارند.

٥٢ _ عقيده يک مسلمان درباره اديان و کتابهاى آسمانى و پيامبران قبل از اسلام چيست؟

[سمول]

قل از اسلام اديان ديگرى مانند دين يهود و دين مسيحى وجود داشته است، و پيامبرانى چون موسى و حضرت عيسى (عليهم السلام) و کتابهائى چون تورات و انجيل وجود داشته اند، با آمدن اسلام همه اديان ديگر کارايى خود را از دست داند، از اينرو پيروان آنها مى بايستى که اسلام را به عنوان دين خود قبول نمايند. با آمدن قر‌آن نيز کتابهاى گذشته ديگر اعتبارى ندارند، اما پيامبران پيشين همچنان قابل احترام هستند، و ما همه آنها را به عنوان پيامبران خداوند مى دانيم و اگر پيامبرى يکى از آنها را منکر شويم ما کافر خواهيم بود. و تعداد پيامبران را هم ١٢٤هزار نفر گفته اند.

ما مسلمانان به پيامبران پيشين و دينهاى آنها و کتابهاى آنها، ايمان داريم، يعنى عقيده داريم که آن دينها و ان کتابها از طرف خدا فرستاده شده است، گرچه امتهاى آنها بعد از آنها، در دين و کتاب آنها تغييرات زيادى بوجود آورده اند.

٥٣ _ عقيده ما درباره پيامبر اسلام چيست؟

[سمول]

حضرت محمد صلى الله عليه و آله وسلم پيامبر بزرگوار اسلام و آخرين فرستاده خدا و برتر از همه پيامبران هستند. بعد از او پيامبرى و بعد از دين او دين ديگرى و بعد از قر‌آن کتاب ديگرى نخواهد آمد، دين اسلام آخرين دينها و پيامبرش آخرين پيامبر و کتابش آخرين کتاب آسمانى است. بنابراين پيامبر اسلام را پيمبر خاتم و خاتم الانبياء صلوات الله عليه و آله مى گويند.و اگر کسى بگويد که پيامبر اسلام آخرين پيامبر نيست و بعد از او پيامبر ديگرى آمده يا خواهد آمد او کافر است و نجس ميباشد.

٥٤ _معجزه پيامبر اسلام چيست ؟

[سمول]
پيامبر اسلام صلوات الله عليه و آله معجزات فراوانى داشته اند، که در تاريخ ثبت شده است، ولى مهمترين معجزه آنحضرت قر‌آن عظيم الشان است،که در طول هزار و چهارصدو چند سال جاودان مانده، و پيشگوئى هاى علمى فراوانى را بيان نموده است. دانشمندان علوم مختلف ، براى تفسير و آشکار نمودن رمز و راز علمى اين کتاب آسمانى در طول تاريخ صدها نوع تفسير و  ترجمه بزبانهاى مختلف نوشته اند، که با تيراژ بسيار بالا چاپ شده است، ولى درياى معرفت اين کتاب هنوز، دست نيافتنى مانده است، به گونه يکه  هر کس به دقت آنرا تلاوت کند هر بار به چيزهاى جديدى بر مى خورد.

٥٥ _ عقيده يک مسلمان درباره قر‌آن چيست؟

[سمول]

قر‌آن کلام خداوند است که به وسيله فرشته در ظرف ٢٣ سال بر پيامبر اسلام نازل شده است و اکنون در دست ما است،همه مسلمانان عقيده دارند که چيزى از آن کم و يا بر آن افزوده نشده است، چون خداوند حافظ قر‌آن است و هيچ بشرى نمى تواند، کلامى مانند آن بگويد و يا بنويسد. قر‌آن برنامه سعادت دنيا و آخرت است.احترام به قر‌آن واجب بوده، و آلوده نمودن و بى احترامى آن گناه بزرگ است، بدون وضو نمى توان به خط قر‌آن دست زد.

قر‌آن از نگاه على (عليه السلام)

[سمول]

بزرگترين قر‌آن شناس بعد از پيامبر (صلى الله عليه و اله ) على (عليه السلام) است – که به شهادت تاريخ همه قر‌آن شناسان بعد پيامبر علوم قر‌آنى خود را از او گرفته اند . اودرباره قر‌آن مى فرمايد: قر‌آن نور درخشنده وتابنده اى است. فرمان و دستوريست که حق و باطل را از هم جدا مى کند... قر‌آن پند دهنده اى است که خيانت نمى کند و راهنمايى است، که کسى را گمراه نمى کند و ... پس داروى دردهاى خود را درقر‌آن بجوييد، و در گرفتاريهاى خود از قر‌آن کمک بگيريد. قر‌آن چراغى است که نور آن خاموش نمى شود و درياى بى پايانى است که کسى به پايان آن نمى رسد.

قر‌آن از نگاه دانشمندان غربى

[سمول]

دانشمندان با انصاف غير مسلمان درباره قر‌آن گفته هاى زيادى دارند، که ما بعضى از آنها را نقل مى نماييم.

دکتر ولز مى گويد: قر‌آن کتابى است، دينى ، اخلاقى، علمى ، اجتماعى، تهذيبى، تاريخى که بيشترين دستورات ان در زمان ما به کار رفته است ، و تا پايان جهان هم باقى خواهد ماند، اگر کسى حدود اسلام را از من بپرسد من خواهم گفت که: اسلام همان مدنيت است، آيا کسى هم تواند زمانى را به من نشان بدهد که قر‌آن مغاير با مدنيت بوده و پيش آهنگ آن نباشد.

گوته شاعر توانمند و نويسنده معروف مى نويسد:

ساليان دراز کشيشان از خدا بى خبر ما راز پى بردن به حقايق قر‌آن مقدس و عظمت آورنده آن را دور نگه داشته بودند.

اما هر قدر که ما در جاده علم پيش مى رويم، و پرده جهل را مى دريم، عظمت احکام مقدس اسلام که قر‌آن مجموعه آنست حيرت عجيبى در ما ايجاد مى کند، و در نزديک ترين زمان ، اين کتاب توصيف ناپذير (قر‌آن) عالم را به خود جلب مى کند، و تاثير عميقى در علم و دانش جهان مى گذارد، و جهان مدار مى گردد.

دکتر هانرى کربن فيلسوف بلند آوازه، جهان درباره قر‌آن مى گويد: اگر انديشه محمد خرافى بود،و اگر هم وحى الهى نبود، هرگز جرات نمى کرد بشر را به علم دعوت نمايد، هيچ بشرى و هيچ طرز فکرى باندازه محمد و قر‌آن ، مردم را به علم و دانش دعوت نکرده است تا آنجا که در قر‌آن ٩٥٠ بار از علم و فکر و عقل سخن به ميان آمده است.

دانشمندان غربى و حتا کشيشان زيادى هستند، که درباره قر‌آنکريم حرفهاى خوب زيادى دارند، حتا کتابهائى درين باره نوشته اند، که مى توان از کتاب معروف ( عذر تقصير به پيشگاه محمد و قر‌آن) و ... نام برد.

٥٦ _ اصول مذهب ما کدامها هستند؟

[سمول]

شيعه به اصل عدل و امامت نيز اعتقاد دارد که به آن اصول مذهب شيعى ميگويند و با اصول دين پنج تا مى شود بنابر اين اصول دين نزد شيعه پنج تا است که قبلا بيان گرديد.

٥٧ _ امامت يعنى چه؟

[سمول]

امامت يعنى رهبرى و پيشوائى، امام يعنى رهبر و پيشوا، ولى امامتى که از اصول مذهب شيعه است عبارتست ازينکه: خداوند کسانى را به جانشينى و رهبرى مردم در دين و دنيا بعد از پيامبر انتخاب مى کند، و پيامبر هم آنها را به مردم معرفى مى نمايد.

٥٨ _ چرا براى پيامبر جانشين لازم است؟

[سمول]

پيامبر به دستور خداوند هم رهبر دنيائى مردم است و هم احکام دين را که از طرف خداوند آورده است، براى آنها بيان مى کند، بنابر اين او رهبرى دنيايى و دينى مردم را از طر ف خداوند دارد. پس از در گذشت او بايد کسى باشد که او هم رهبرى دنيايى و دينى مردم را از طرف خداوند برعهده بگيرد، و بتواند مشکلات دينى و علمى مردم را حل بنمايد، و مثل پيامبر الگو و راهنماى مردم در کارهاى خوب و فضايل اخلاقى باشد.  

٥٩ _ کار امام چيست؟

[سمول]

کار امام همان کار پيامبر است يعنى: او بعد از پيامبر رهبر دينى و دنيايى مردم است ، تنظيم امور اجتماعى ، بيان دين، پاسدارى و حفاظت از دين و رسيدگى به امور دنيايى مردم و ايجاد عدالت در جامعه از وظايف امام مى باشد، او هيچ وقت غير آنچه پيامبر از طرف خدا فرموده، چيزى نمى گويد و قانون و دستورات تازه از پيش خود بيان نمى کند. او نگهبان قانون اسلام است هر جا مردم قانون را خوب نفهميدند يا بد تفسير کردند او با علم خدايى که دارد قانون اسلام را درست تفسير و بيان ميکند ، همچنين او مثل پيامبر الگو و سرمشق علمى و عملى براى مسلمانان است.

٦٠ _ امام را چه کسى انتخاب مى کند؟

[سمول]

دين قانون خداوند است، پس هر کسى را که خداوند صلاح بداند انتخاب مى کند تا قانونش را براى مردم بيان کند و مردم را رهبرى نمايد، همان گونه که پيامبر را خداوند انتخاب مى کند نه مردم جانشين پيامبر که حافظ ونگهبان قانون و رهبر پس از پيامبر است را هم خداوند انتخاب مى کند و توسط پيامبر به مردم معرفى مى شود.

گذشته از اين چون رهبرى مردم و حکومت بر مردم مخصوص خداست و هر کس را خدا بخواهد رهبرى مردم را بدهد به او مى دهد. پس امامت وجانشينى پيامبر مقامى است که خداوند به هر کس بخواهد مى دهد.

٦١ _ ايا هميشه امام و يا جانشينان پيامبر از طرف خداوند انتخاب مى شده اند؟

[سمول]

بلى! با مراجعه به قر‌آن کريم به روشنى مى بينيم که انتخاب امام و يا جانشين و وصى پيامبران تنها بدست خداوند بوده است ، ما به عنوان نمونه و به دو قضيه اشاره مى کنيم. وقتى خداوند حضرت ابراهيم را به مقام امامت بر مى گزيند به او مى فرمايد که : اين مقام شايسه هر کسى نيست ( بقره آيه ١٢٤) خداوند هر کسى را بخواهد به اين مقام منصوب مى کند.

همچنين وقتى حضرت موسى عليه السلام به پيامبرى برگزيده شد و ماموريت يافت که به سوى فرعون برود، به خداوند پيشنهاد کرد که برادرش حضرت هارون عليه السلام را به عنوان وصى و جانشين و کمک کار با او بفرستد، خداوند هم خواست حضرت موسى را قبول کرد و حضرت هارون را به مقام جانشينى او برگزيد (سوره طه ايه ٣١: قصص، آيه ٣٥)

همه دانشمندان مسلمان نقل کرده اند که پيامبر صلوات الله عليه و آله به حضرت على عليه السلام فرموده است:

يا على تو براى من به منزله هارون براى موسى هستى، اين فرموده اشاره به اين دارد که خداوند هارون را به جانشينى موسى انتخاب کرده است و تو را هم به جانشينى من.

٦٢ _ امام بايد داراى چه ويژگى و خصوصيت هايى باشد؟

[سمول]

امام، جانشين پيامبر است، جانشين هر کس بايد داراى همان خصوصياتى باشد، که آن شخص دارد، هيچ گاه مستخدم مدسه را جانشين مدير مدرسه نمى سازند، و آدم نادان را به جاى يک معلم نمى گذراند. پس امام بايد مانند پيامبر معصوم باشد، و همان دانش و علمى را که پيامبر به دين خدا دارد، داشته باشد و بايد از طرف خدا بوسيله پيامبر تعيين شده باشد، و چون پاسدارى دين خدا بعد از پيامبر به عهده امام است، امام بايد چنان ارتباطى با خدا داشته باشد که بتواند احکام و حقايق دين را بدون نقص و اشتباه براى مردم بيان نمايد. == ٦٣ _ آيا پيامبر اسلام جانشينان و امامان پس از خود را معرفى کرده است؟ ==

بله! پيامبر بارها جانشين پس از خود يعنى حضرت على و بقيه امامان که جانشينان او هستند را با اسم معرفى کرده است ، و نويسندگان مسلمان (شيعه و سنى) نمونه اى از اين حديثها و روايت ها را در کتابهاى خود به صورت هاى مختلف نقل کرده اند.

٦٤_ امامان چند نفرند؟

[سمول]

جانشينان بعد از پيامبر – امامان – ١٢ نفرند که اول آنها حضرت على ابن ابيطالب عليه السلام است، که بعد از پيامبر جانشين و وصى آنحضرت هستند، و آخرين ايشان حضرت حجة بن الحسن المهدى امام زمان مى باشند، که همه از نسل حضرت على و حضرت فاطمه و از اولاد امام حسين عليهم السلام بوده، و از اهل بيت پيامبرند، مسلمانان آنها را به عنوان امامان اهل بيت مى شناسند ، به مقام علمى و فضايل اخلاقى آنها اعتراف و اقرار دارند، و بيشتر دانشمندان اسلامى و حتى رهبران مذاهب ٤ گانه (حنفى – شافعى – مالکى – حنبلى) شاگردان – با واسطه و يا بى واسطه آنها هستند.

٦٥ _ حديث غدير چيست؟

[سمول]

پيامبر اکرم در سال آخر عمرش يعنى سال ١١ هجرى، ق هنگام برگشتن از حج (خانه خدا)،در روز ١٨ ذى الحجه مطابق اول برج حمل در سرزمينى به نام غدير که در آنجا راه مسافران از هم جدا مى شد، توقف کرد و در محل بلندى که همه او را مى ديدند ايستادند، و به فرمان خدا ، على (عليه السلام) را به عنوان جانشين خود معرفى نموده، و فرمودند: اى مردم! همان طور که من ولى و صاحب اختيار شما هستم، على نيز ولى و صاحب اختيار شما خواهد بود. روز دوشنبه ٢٨صفر در همان سال يعنى بعد از دو ماه و چند روز پيامبر (ص) از دنيا رحلت فرمود.

در روز غدير، بيش از صد هزار نفر شاهد اين ماجرا بودند، و مردم سه روز بدستور پيامبر (ص) در سرزمين غدير ماندند و با على عليه السلام بعنوان جانشين پس از پيامبر بيعت کردند، و جانشينى على را به او تبريک گفتند و همه اصحاب که درين اجتماع بزرگ حضور داشتند ، حتا زنها و به شهادت تاريخ جناب خليفه اول و دوم – که بعد از پيامبر رهبرى مردم را بعهده گرفتند – نيز در آن روز به حضرت على تبريک گفتند. حديث غدير را همه مسلمانها در کتابهاى دينى خود نقل نموده اند. و اين روز بنام روز غدير و عيد غدير معروف است، و بر ما لازم است که عيد غدير را تجليل کنيم.

٦٦ _ حديث ثقلين چيست؟

[سمول]

پيامبر (صلى الله عليه و آله) چندين بار به مناسبتهاى مختلف و مخصوصا در آخرين روزهاى زندگيش به مردم فرمودند: اى مردم! من از ميان شما مى روم، و دو چيزگرانبها را در نزد شما مى گذارم، يکى قر‌آن کتاب خدا، و ديگرى اهل بيتم که خاندان من مى باشند، اين دو هيچگاه از هم جدا نه مى شوند ، تا در کنار حوض کوثر مرا ملاقات نمايند، و تا آن زمان که به اين دو يادگار من چنگ زده باشيدو از آنها پيروى کنيد گمراه نه خواهيد شد، اين حديث را مسلمانان قبول دارند و درکتابهاى خود نقل کرده اند.

٦٧ _ حديث جابر کدام است؟

[سمول]
جابر بن عبدالله انصارى مى گويد: هنگامى که آيه  (اطيعو الله واطيعو الرسول و اولى الامر منکم: نساء ٥٩) (يعنى خدا را اطاعت کنيد و پيامبر را و صاحبان امر را) نازل شد به پيامبر عرض کردم : اى رسول خدا: ما خدا و رسول خدا را شناختيم، منظور از اولى الامر که اطاعتش واجب است کيست؟

پيامبر فرمود: اى جابر آنها جانشينان من، و امامان پس از من هستند که نخستين آنها على بن ابيطالب است، و پس از او به ترتيب حسن بن على، حسين بن على، على بن الحسين، محمد بن على ( که تو او را در دوران پيرى خود خداهى ديد و هر وقت او را ديدى، سلام مرا به او برسان) جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على، على بن محمد، حسن بن على و پس از او فرزندش که نام وکنيه او با نام و کنيه من يکى است، مى باشند، او کسى است که خدا او را بر همه جهان مسلط مى سازد.

و اوست که از نظر همه مردم پنهان مى شود، و غايب بودنش طولانى مى گردد تا جائى که فقط آنها که  ايمان قوى و محکم دارند بر عقيده به وجود او و امامت او باقى مى مانند.

اين حديث را علماى اسلام نقل کرده اندو و نيز عبدالله بن عباس مى گويد: پيامبر (ص) فرمود: جانشينان و اوصياء بعد از من و حجتهاى خداوند بر خلق دوازده نفرند، که او ل آنها برادرم و آخرين آنها فرزندم است، گفته شد يا رسول الله برادرت کيست؟ فرمود: على بن ابيطالب ، و گفته شد يا رسول الله فرزندت کيست؟ فرمود: مهدى کسى که زمين را پر از عدل و داد مى کند. اين حديث را بسيارى از دانشمندان مسلمان از آنجمله محمد جوينى شافعى از علماى بزرگ اهل سنت در فرائد السمطين نقل کرده است. == ٦٨ _ چهارده معصوم کيانند؟ ==

١٤ معصوم عبارتند از ١٤ نفرى که معصوم هستند، يعنى گناه نمى کنند و حتى فکر گناه نمى نمايند، با اينکه قدرت گناه کردن هم دارند، و آنها عبارتند از پيامبر اسلام و دختر گرامى شان حضرت زهرا و ١٢ امام که نام مبارک آنها ذکر شده و قر‌آن در سوره مبارکه احزاب آيه ٣٣ از معصوم بودن آنها خبر داده است.

٦٩ _ اهل بيت پيامبر چى کسان اند؟

[سمول]

پيامبر بارها اهل بيت خود را معرفى کرده اند، که عبارتند از : على – فاطمه – حسن – حسين عليهم السلام و اهل بيت را با خود پيامبر پنج تن از آل عبا و يا آل کسا مى گويند. بدستور قرآن محبت واحترام آنها برهمه مسلمانان واجب است. (سوره شورا آيه ٢٣)

٧٠_ ايا بقيه امامان هم از اهل بيت هستند؟

[سمول]

پيامبر همه امامان را از اهلبيت خود شمرده اند، که به آنها عترت پيامبر مى گويند، چنانکه از حديث جابر فهميده مى شود، به گفته دانشمندان مسلمان، امامان از اهل بيت بوده و وبهترين و عالم ترين و عابدترين مردم زمان خود بوده اند که هيچ کس در صفات نيک به پايه آنها نمى رسيد.

٧١_ نظر شيعه راجع به خلفا چيست؟

[سمول]

شيعه خليفه اول را يکى از صحابه معروف پيامبر مى داند، که عده اى از مردم او را به رهبرى خود انتخاب کرده و او را جانشين و خليفه پيامبر خواندند. و او پس از خود خليفه دوم (عمر) را به اين مقام بر گزيده، و پس از او خليفه سوم (عثمان) توسط يک شوراى ٦نفره با راى سه نفر به اين مقام انتخاب گرديد.

آنها مدتى به عنوان خيفه پيامبر، رهبرى مردم را به عهده داشتند ولى به گفته همه مسلمانان شخص پيامبر هيچ وقت آنها را به عنوان جانشينان خود انتخاب نکرده اند، بلکه آنها برگزيده عده اى از مردم و يا برگزيده خليفه پيش از خود و يا برگزيده از طرف شورا بوده اند.

خلفاى سه گانه ( اول – دوم – سوم) را همه مسلمانان خليفه گفته اند، ولى هيچگاه و هيچکس به آنها امام نگفته اند، ولى به حضرت على و ١١ فرزند او - که مقام امامت را داشتند – همه امام مى گويند.

٧٢ _ دين و مذهب يعنى چه؟

[سمول]

دين به قواعد و قوانين الهى مى گويند، که خداوند متعال توسط پيامبران آنرا فرستاده است، و مذهب يعنى روش و راهيکه بواسطه آن مسلمانان از آن دين پيروى مى کنند، مثلا در دين گفته شده است که نماز بخوان ولى مذهب طريقه نماز خواندن را به ما ياد مى دهد، که دست بسته يا دست باز نماز را بايد خواند. قر‌آن فرموده است که وضو بگيرد و مذهب بما ياد مى دهد که چگونه بايد وضو گرفت.

اينکه چرا مذهبهاى اسلامى فتواهاى مختلف دارند، بحث آن از حوصله اين کتاب کوچک خارج است، که بايد در نوشته مفصلى درين باره بحث کرد، ولى هر کسى که در مسايل دينى صاحب نظر نيست ، ناچار است که بايد بر اساس يک مذهب از مذاهب صحيح و حق اسلامى عمل نمايد، بنابرين بعضى که مى گويند: ما مسلمانيم ولى به هيچ مذهبى پاى بند نيستيم حرفى است کاملا غلط و بى محتوا، مگر اينکه خودش مذهب ديگرى داشته باشد، و آيا هر کسى مى تواند صاحب مذهب باشد و مذهبى بوجود آورد؟ جواب اين سوال باز از حوصله اين کتاب خارج است. برادران غير شيعه به چه مذهبى پاى بند هستند؟

در اسلام مذهب مختلفى وجود دارد، که ما نمى خواهيم تعداد اين مذاهب را بشماريم ، اما برادران غير شيعه که به آنها اهل سنت و جماعت مى گويند، پيرو ٤ مذهب هستند.

١ _ مذهب حنفى که صاحب مذهب آن جناب نعمان بن ثابت بن زوطى است – که زوطى از اسيران کابل بوده است – کنيه اين امام ابوحنيفه است و مذهب ايشان را حنفى مى گويند.

امام ابوحنيفه در سال ٨٠ در کوفه بدنيا آمد ، ايشان از شاگردان امام صادق عليه السلام بود و به اين شاگردى افتخار مى کرد. و در سال ١٥٠ از دنيا رحلت کرد، و در بغداد، در منطقه اعظيمه به خاک سپرده شد. به ايشان امام اعظم مى گفتند، و محل دفن ايشانرا به همين مناسبت اعظميه مى گويند. از امام اعظم نه کتابى و نه رساله ى بجا نمانده است ، و فتاواى ايشانرا دوشاگرد ايشان جمع آورى نمودند. بنابراين مذهب حنفى در قرن دوم پيدا شد.

٢ _ مذهب مالکى که صاحب مذهب اين مکتب جناب مالک بن انس اصبحى مى باشد، کنيه ايشان ابوعبدالله است ، ايشان در سال ٩٣ ه ق در مدينه متولد شد و در سال ١٧٩ در گذشت و در همانجا مدفون شد، او بدستور منصور عباسى کتاب الموطا را در فقه و حديث نگاشت پيروان او دست باز نماز مى خوانند، و پيشتر آنها در شمال افريقا سکونت دارند.و اين مذهب در نصف دوم قرن دوم پيدا شد .

٣ _ شافعيه: صاحب مذهب اين مکتب جناب محمد بن ادريس شافعى هاشمى مطلبى است کينه او ابوعبدالله در سال ١٥٠ در عسقلان، و بگفته ى در يمن و بگفته ى در غزه بدنيا آمد، در مکه نزد سفيان بن عينيه فقه آموخت، او نزد مالک بن انس و محمد بن حسن شيبانى شاگرد ابوحنيفه هم درس خوانده است، در رجب سال ٢٠٤ در فسطاط مصر در گذشت، از اثار مهم او کتاب الام است.اين مذهب در آخرهاى قرن دوم بوجود آمد .

٤ _ حنبليه: صاحب اين مذهب جناب احمد بن حنبل مروزى است، در سال ١٦٤ متولد و در سال ٢٤١ در گذشت ، وى صاحب کتاب المسند است، که يکى از کتاب هاى روايتى اهل سنت است. فرقه و هابيه که پيروان محمد بن عبدالوهاب نجدى متولد ١١٥ او متوفاى ١٢٠٦ مى باشند، بر اساس مذهب حنبلى هستند. مذهب حنبلى در ابتداى قرن سوم پيدا شد و مذهب وهابى ١٢ قرن يعنى ١٢٠٠ سال بعد از پيامبر و اصحاب او بوجود آمد .

اهل سنت مى گويند: بايد پيرو يکى از اين مذاهب ٤ گانه باشند، ولى ميتوانند از مذهبى به مذهب ديگر منتقل شد. و چنانچه عده اى از علما بعد از اينکه حنفى يا شافعى يا مالکى يا حنبلى بودند،تغير مذهب دادند مثلا از حنفى به شافعى تا شيعه ١٢ امامى شده اند . همانگونه که ديديم صاحبان اين مذاهب – که همه از علماى معروف اسلام هستند – بعد از صد سال تا صدو پنجاه سال بعد از رحلت پيامبر گرامى اسلام صلوات الله عليه و اله مذاهب خود را ساختنند، و طبيعى است که اين افتخار براى شيعيان ١٢ امامى خواهد بود، که مذهب خود را توسط حضرت على عليه السلام از پيامبر گرفته اند، و دانشمندان مى دانند که شيعه به احاديث پيامبر در اصول دين و فروع دين وقتى عمل مى کنند که از طريق اهل بيت و امامان اهل بيت عليهم السلام يعنى ١٢ امام يا اصحاب مورد اعتماد پيامبر با سند مورد اطمينان رسيده باشد.  

٧٣_ چرابه مذهب شيعه، مذهب جعفرى مى گويند؟

[سمول]

مذهب شيعه همان دين اسلام است، که برا ساس قر‌آن و دستورات پيامبر اسلامى پى ريزى شده و به وسيله امامان از هر گونه انحرافى در امان مانده است، و شيعه اصول دين و فروع دين خود را از قر‌آن و احاديث پيامبر صلوات الله عليه و آله که از طريق امامان اهل بيت و اصحاب بزرگوار پيامبر رسيده است مى گيرند. و چون امام جعفر صادق (عليه السلام) بيش از ديگر امامان فرصت پيدا کردند که دستورات اسلام را معرفى نمايند و شاگردان فراوانى را پرورش دادند که به شهادت تاريخ ٤ هزار شاگرد تربيت کردند، چنانچه امام اعظم ابوحنيفه و سفيان ثورى و ... يکى از آنها بود و چون بيشتر دستورات در اصول دين و فروع دين و اخلاق اسلامى از آنحضرت به ما رسيده ، به اين خاطر به مذهب شيعه ، مذهب جعفرى گفته ميشود، همچنانکه به اين مذهب شيعه ١٢ امامى و يا اثنا عشرى هم مى گويند.

٧٤ _ اسلام چه چيزى هائى را براى بهتر شدن اجتماع دستورداده است؟

[سمول]

اسلام خواهان جامعه اى سعادتمند است، و به همين خاطر دستوراتى داده است، که با عمل کردن به آن دستورات، مى توانيم يک جامعه خوب و سالم داشته باشيم. يادگيرى دانش، همديگر را دوست داشتن، احترام گذاشتن به آبرو، مال و ناموس همه انسانها و کمک کردن به همنوعان مخصوصا مسلمانان، نگهدارى از آب و زمين ، هوا، تشويق به رعايت قانون، کار و سازندگى ، دورى کردن از ظلم، دزدى و تجاوز و جنايت و بدى و فحش و ناسزا گفتن به انسانها و حتى حيوانات ترک هر کار زشت و ناشايسته، سفارش کردن به ايثار، فداکارى، دورى از خود پرستى، هواهاى نفسانى و پرهيز از اسراف از جمله دستورات است که اسلام براى ساختن جامعه اى با نشاط و سعادتمند ارائه کرده است، بدستور دين اسلام و مذهب شيعه هر کارى که در مسير سعادت جامعه و خدمت به جامعه و ترقى وتعالى جامعه و مردم باشد، عبادت است و هرکارى که در راه آلوده کردن جامعه باشد، گناه شمرده مى شود.

"تاريخ مختصر زندگى چهارده معصوم"

[سمول]

معصوم اول :

[سمول]

حضرت محمد (ص) در ١٧ ربيع الاول سالى که داستان "اصحاب فيل" و نابودى سپاه ابرهه در آن اتفاق افتاده در مکه به دنيا آمدند. پدر بزرگوار آنحضرت عبدالله و مادر ايشان آمنه نام داشتند، جد ايشان حضرت عبدالمطلب و عموى بزرگوارآنحضرت ابوطالب بودند.

پدرشان را پيش از اينکه بدنيا آيند از دست داند. ٦ ساله بودند که مادرشان فوت کرد و ده ساله بودند که جدشان عبدالمطلب از دنيا رفتند، و پس از آن تنها عموى بزرگوارش حضرت ابوطالب از حضرت حمايت و نگهدارى مى کردند، و بعد از اينکه به پيامبرى رسيدند، تنها کسى که از آنحضرت در برابر کفار قريش در مکه حمايت کردند، عموى بزرگوار شان ابوطالب بود.

ايشان در ٢٥سالگى با حضرت خديجه سلام الله عليها اولين بانوى بزرگ اسلام ازدواج کردند، و پيش از پيامبر شدن به خاطر راستگويى و امانتدارى، در بين مردم، به محمد امين معروف بودند، در ٤٠ سالگى به پيامبرى رسيدند، اولين کس از مردان که به آنحضرت ايمان آوردند، حضرت على و اولين زنى که به ايشان ايمان اوردند، حضرت خديجه بودند.

سيزده سال در مکه مردم را دعوت به اسلام کردند و در اين راه رنج فراوان کشيدند، و پس از درگذشت حضرت ابوطالب و همسر شان حضرت خديجه به مدينه هجرت فرمودند، و ١١ سال در آنجا به دعوت ادامه دادند، دوران نبوت آنحضرت ٢٣ سال بود، و سرانجام در سال دهم هجرى روز ٢٨صفر در سن ٦٣سالگى در اثر زهر از دنيا رفتند. قبر شريفشان در مدينه است، لقب آنحضرت امين، رسول الله و نبى الله و کنيه آنحضرت ابوالقاسم است ازسخنان گهر بار اوست که فرمود: مثل اهل بيت من. مثل کشتى نوح است، که هر کسى به آن سوار شد نجات يافت، و هر کس از آن تخلف کرد، هلاک گرديد.

معصول دوم (امام اول):

[سمول]

حضرت امير مومنان على در روز سيزدهم ماه رجب به دنيا آمد. زادگاه آنحضرت درمکه در داخل خانه کعبه بود. آنحضرت سى سال از پيامبر کوچکتر بودند. پدر ايشان ابوطالب و مادر بزرگوارش فاطمه بنت اسد نام دارد. ما معتقديم که پدر آنحضرت مسلمان بوده و مادرش نيز مسلمان بوده و دلائلى هم برين مدعا داريم.

حضرت على در ده سالگى به پيامبر ايمان آوردند. هميشه همراه پيامبر بوده و حضرت را کمک مى کردند و با آنکه پيامبر بارها او را به عنوان جانشينى خود معرفى کرده بودند. اما پس از درگذشت حضرت پيامبر بدلائلى در مقام چهارم از جانشينان پيامبر قرار گرفتند، يعنى بعد از ٢٥ سال، در سال ٣٥ هجرى همه مسلمانان او را مستحق امامت دانستند، و به او رو آوردند و با او بيعت کردند، و آنحضرت بناچار حکومت را قبول کردند.

مدت حکومت آنحضرت ٥ ساله بود، ولى آنحضرت پس از رحلت پيامبر از سال دهم هجرت مقام امامت را دارا بوده، و مدت ٣٠ سال اين مقام را داشتند و همه اصحاب و حتى خليفه اول و دوم در حل مشکلات علمى از آنحضرت کمک مى گرفتند و آنحضرت اولين کسى بودند که بعداز رحلت پيامبر قر‌آن را جمع آورى نمودند.

سرانجام در نوزدهم ماه رمضان ساله چهلم هجرى درمسجد کوفه هنگام نماز صبح با شمشير زهر آلوده که به فرق مبارک آنحضرت زدند، مجروح و مسموم شده، و صبح روز ٢١ رمضان در سن ٦٣ سالگى به شهادت رسيدند، و قاتل او عبدالرحمن ابن ملجم مرادى است. و قبر شريفش در نجف مى باشد.

لقب آنحضرت حيدر و مرتضى و کنيه حضرت ابوالحسن و ابوتراب است. و از سخنان گهربار آنحضرت است که فرمود:

بنده يى مزه ايمان را نمى يابد مگر اينکه دروغ را چه از راه شوخى وچه جدى ترک نمايد.

معصوم سوم

[سمول]

حضرت فاطمه در روز بيستم ماه جمادى الآخر که پنچ سال از پيامبرى پدرشان مى گذشت به دنيا آمدند. مادر بزرگوار آنحضرت خديجه است. پنج ساله بودند که مادرشان رحلت کردند. بواسطه لياقتى که داشتند، همواره مورد احترام پيامبر بودند. پيامبر آنحضرت را بسيار دوست داشتند، و مى فرمودند: فاطمه پاره تن من است، هر کس او را شاد کند مرا شاد کرده است و هر کسى او را آزار دهد مرا آزار داده است و چون پاره تن پيامبر هستند پس مثل پيامبر از همه برتر و افضل هستند، و حضرت پيامبر درباره آنحضرت فرمودند: فاطمه سيده و سرور زنان عالم است. ايشان فقط هيجده سال زندگى کردند که نه ساله آن در خانه حضرت على بود.

آن بانو همسر نمونه، و مادرى بى نظير بوده، تنها فرزند پيامبر بودند، که بعنوان يادگار پيامبر بعد از پيامبر باقى ماندند. آنحضرت تقريبا ٩٥ روز پس از رحلت پيامبر در روز ٣ جمادى الثانى سال ١٠ هجرى ازدنيا رحلت کردند.

و بر اساس وصيت خودشان آنحضرت را شبانه و پنهان به خاک سپردند، تا کسانيکه ايشان دوست نداشتند به تشييع جنازه ايشان حاضر نشده، و بر پيکر ايشان نماز نخوانند، و در تشيع بدن دختر گرامى پيامبر حضرت على، عباس، سلمان، مقداد، ابوذر وحذيفه شرکت کردند و کسان ديگر نبودند،چون آن بانو نمي خواست که آنها شرکت نمايند . و بدين ترتيب يگانه يادگار پيامبر در پايتخت اسلام شبانه دفن گرديدند، و آنحضرت را در مدينه بخاک سپردند، ولى بعقيده ما قبرشان معلوم نيست، لقب آنحضرت زهرا ،محدثه، مطهره، صديقه،.... و کنيه ايشان ام ابيها است. از فرمايشات آنحضرت که در جمع مهاجر و انصار در مسجد مدينه فرمودند اين است:

خداوند اطاعت ما ( اهل بيت) را سبب نظم و پيوستگى ملت، و امامت و پيشوايى ما را مايه يکپارچگى امت قرار داده است.

معصوم چهارم ( امام دوم)

[سمول]

امام حسن ( ع) در نيمه ماه رمضان سال سوم هجرى در مدينه به دنيا آمدند. پدرشان على و مادرشان فاطمه هستند. پس از ولادت، پيامبر درگوش راست آنحضرت اذان و در گوش چپش اقامت گفتند و به فرمان خدا، پيامبر اولين کودک اهل بيت راحسن ناميدند.

حضرت ٧ ساله بود که پيامبر رحلت فرمودند. و پس از آن سى سال با پدر بزرگوار شان همراه بودند. در سى و هفت سالگى بعد از شهادت پدرشان مردم با آنحضرت بيعت کردند. و حضرت به خلافت و امامت رسيدند، حضرت در مدت ده سال امامت، هميشه مورد اذيت و آزار دشمنان قرار داشت تا اينکه در ٢٨ صفر سال پنجاه هجرى در سن ٤٧ سالگى به دسيسه دشمنان توسط همسرشان جعده، آنحضرت به وسيله زهر مسموم و شهيد شدند و در مدينه در قبرستان بقيع به خاک سپرده شدند. لقب آنحضرت محتبى و کريم اهلبيت و کنيه ايشان ابومحمد است.از سخنان گهربار ايشان است که فرمودند:

سه چيز سبب هلاکت آدمى است: کبر، حرص و حسد.

معصوم چهارم ( امام سوم)

[سمول]

امام حسين (عليه السلام) در روز سوم شعبان سال سوم هجرى در مدينه بدنيا آمدند و پيامبر به فرمان خدا اين نوزاد را حسين ناميدند، و در همان روز از شهادت او خبر دادند.

آنحضرت بعد از شهادت برادر بزرگوارشان در سن ٤٧سالگى به امامت رسيدند. و پس از ده سال امامت و رهبرى مردم در سال ٦١ هجرى در روز جمعه دهم محرم (روز عاشورا) در صحراى کربلا به دست سپاه يزيد فرزند معاويه به شهادت رسيدند. ٧٢تن از همراهان آنحضرت که بهترين انسانها بودند شهيد شدند، که ١٨ نفر آنها پسران و برادران و برادر زادگان و پسر عموهاى آنحضرت و ازبنى هاشم بودند.

لقب آنحضرت سيد الشهداء و کنيه او ابوعبدالله است و قبر مطهرش در سرزمين عراق در شهر کربلا است . پيامبر بارها فرمودند: که امام حسن و امام حسين دو امام و دو سرور جوانان اهل بهشت مى باشند. آندو امامند چه بپا خيزند و چه بنشينند . از فرمايشات آنحضرت است که فرموند: براى سلام کردن هفتاد ثواب است که ٦٩ تاى آن براى کسى است که ابتداء به سلام کند، و يکى آن براى کسى که جواب سلام را دهد.

معصوم ششم ( امام چهارم)

[سمول]

على ابن الحسين امام سجاد (عليه السلام) در پانزدهم جمادى الاول سال ٣٨ هجرى به دنيا آمدند، مادر آنحضرت بنابر معروف شاه زنان (شهربانو) دختر يزدگر پادشاه ايران بود. ايشان در سال عاشوراى سال ٦١ هجرى پس از شهادت پدر بزرگوارشان حسين بن علي به امامت رسيدند.

لقب معروف آنحضرت سجاد، زين العابدين و کنيه ايشان ابوالحسن است. ايشان پس از ٣٤ سال امامت در سال ٩٥ هجرى در سن ٦١ سالگى در زمان حکومت عبدالملک مروان که از سلاطين بنى اميه و از خاندان معاويه بود، توسط هشام بن عبدالملک که وليعهد بود مسموم شدند. و در ٢٥ محرم به شهادت رسيدند. و در قبرستان بقيع دفن گرديدند، حضرت امام سجاد در دورانى زندگى ميکردند که حکومت بنى اميه بواسطه ترسى که داشتند سختگيرى فوق العاده اى درباره ايشان و خاندان پيامبر روا مى داشتند. بنابر اين آنحضرت هميشه در خانه زير نظر افراد حکومتى بودند. دعا ها و فرمايشات آنحضرت در کتابى به نام صحيفه سجاديه جمع آورى شده که مجموعه اى از معارف اسلامى است. از فرمايشات آنحضرت است که فرموده اند: هم نيشينى با خوبان و صالحين انسان را به خوبى و صلاح مى کشاند.

معصوم هفتم ( امام پنجم)

[سمول]

نام ايشان محمد و لقب آنحضرت باقرالعلوم (شکافنده دانشها) است، و اين لقب را پيامبر به آنحضرت داده است، پدر آنحضرت سجاد ومادر ايشان فاطمه دختر امام حسن مجتبى بود. بنابر اين آنحضرت و همه امامان بعد از ايشان حسنى و حسينى هستند. آنحضرت در اول رجب سال ٥٧هجرى در مدينه به دنيا آمدند. و در ٣٩ سالگى به امامت رسيدند. در زمان امامت آنحضرت حکومت بنى اميه رفته رفته ضعيف شد، و امام از فرصت استفاده کرده، به تربيت شاگردان و نشر علوم و معارف اسلامى پرداختند. و پس از ١٩ سال امامت و تعليم و تربيت صدهاشاگرد در علوم مختلف ، در سال ١١٤هجرى در زمان حکومت هشام بن عبدالملک به وسيله زهر مسموم شدند، و در روز هفتم ذى الحجه در سن ٥٧ سالگى به شهادت رسيده. و در قبرستان بقيع به خاک سپرده شدند.

لقب مشهور آنحضرت باقرالعلوم و کنيه ايشان ابوجعفر است.

از سخنان آنحضرت است که: تنبلى به دين و دنياى انسان ضرر مى زند.

معصوم هشتم ( امام ششم)

[سمول]

امام جعفر صادق عليه السلام در هفدهم ربيع الاول سال ٨٣ هجرى در مدينه به دنيا آمدند. پدرشان امام محمد باقر و مادر ايشان ام فروه بودند. در سن ٣٢ سالگى به امامت رسيدند. آنحضرت نيز چون پدر بزرگوارشان از موقعيت پيش آمده زمانى، استفاده کرده و عمر شريف خود را صرف تربيت هزاران شاگرد نمودند، تا جايى که در تاديخ تعداد کسانى که از ان امام همام علم آموخته اند، را چهار هزار نفر نوشته اند، که هر دسته از شاگردان علم مخصوص از آنحضرت مى آموختند. و اکثر دانشمندان و فقيهان مشهور آن زمان مثل ابوحنيفه و سفيان ثورى و ... از شاگردان آنحضرت بودند.

اسم آنحضرت جعفر، لقب معروفشان صادق، و کنيه ايشان ابوعبدالله است. آنحضرت پس از ٣٤ سال امامت و تعليم و تربيت هزاران شاگرد در سال ١٤٨ هجرى توسط منصور دوانيقى از خلفاى بنى العباس به وسيله زهر مسموم شده و در ٢٥شوال همان سال به شهادت رسيده ، و در بقيع به خاک سپرده شدند. از فرمايشات آنحضرت است که: شفاعت ما اهل البيت به کسى که نماز را سبک بشمارد نمى رسد.

معصوم نهم (امام هفتم)

[سمول]

حضرت امام موسى کاظم عليه السلام در ٧ ماه صفر سال ١٢٨ هجرى در ابواء ( بين مکه ومدينه) به دنيا آمدند، پدرشان امام صادق و مادرشان حميده نام داشتند. پس از شهادت پدر بزرگوارشان در ٢٠ سالگى به امامت رسيدند. هارون الرشيد خليفه عباسى، بارها آنحضرت را زندانى کرد. آنحضرت پس از ٣٠ سال امامت در ٢٥ ماه رجب سال ١٨٣ هجرى در سن ٥٥ سالگى در زندان هارون الرشيد در بغداد بدستور هارون به وسيله زهر مسموم شده و به شهادت رسيده و در شهرى که بعد ها به کاظمين معروف شد، به خاک سپرده شدند. لقب معروف آنحضرت کاظم و کنيه ايشان ابوالحسن است. از جمله فرمايشات گهربار آنحضرت است که: کمک کردن به ضعيف از بهترين صدقات است.

معصوم دهم ( امام هشتم)

[سمول]

امام رضا عليه السلام در يازدهم ماه ذيقعده سال ١٤٨ هجرى در مدينه به دنيا آمدند. پدرش امام کاظم و مادر مکرمه ايشان نجمه (تکتم) سلام الله عليه است. در سال ١٨٣ هجرى در سن ٣٦ سالگى به امامت رسيدند. آنحضرت به اصرار و تهديد مامون خليفه عباسى به خراسان رفته و وليعهدى مامون را پذيرفتند، اما شرط کردند که در هيچ امر حکومتى دخالت نکنند. ايشان در آخر صفر سال ٢٠٣ هجرى پس از ٢٠ سال امامت در سن ٥٥ سالگى به دستور مامون فرزند هارون به وسيله زهر مسموم و به شهادت رسيده، و در شهر طوس (مشهد مقدس) به خاک سپرده شدند. اسم آنحضرت على و لقب معروفشان رضا و کنيه حضرت ابوالحسن است. از سخنان ايشان است که فرمودند: پاکى و نظافت از اخلاق انبياء است و بردار بزرگتر به منزله پدر است.

معصوم يازدهم ( امام نهم)

[سمول]

امام محمد تقى عليه السلام در دهم رجب سال ١٩٥ هجرى در مدينه متولد شدند. پدر بزرگوارشان امام رضا و مادر محترمه ايشان خيزران است. و در سال ٢٠٣ هجرى بعد از پدر بزرگوار شان در نه سالگى به امامت رسيدند. و در همان سن در مجلس مناظره و مباحثه علمى بسيار شگفت انگيزى با دانمشندان علوم مختلف در حضور مامون خليفه عباسى شرکت کرده، و در مناظره و مباحثه پيروز گرديدند که داستان اين مناظره را آقاى ابن حجر هيثمى از علماى بزرگ اهل سنت در کتاب صواعق محرقه نقل نموده اند. پس از پيروزى در آن مجلس با سن کم و درخشش علمى بى نظير در جهان اسلام مورد حسادت قرار گرفتند، که سرانجام دشمنان تنوانستند وجود حضرت را تحمل کنند، و پس از ١٧سال امامت در سال ٢٢٠ هجرى در ٢٥سالگى به دستور معتصم عباسى مسموم شدند. در ورز آخر ذيقعده همان سال به شهادت رسيد، و در شهرى که بعدها به کاظمين معروف شد در کنار قبر جد بزرگوارشان موسى کاظم به خاک سپرده شدند. اسم آنحضرت محمد و لقب معروف حضرت تقى و جواد و کنيه ابوجعفر است. از فرمايشات آنحضرت است که مى فرمودند: از رفاقت با آدم نادرست بپرهيز، چون او همانند شمشير برهنه است، که ظاهرش زيبا ولى اثرش بر انسان زشت است.

معصوم دوازدهم ( امام دهم)

[سمول]
امام على النقى عليه السلام در پانزدهم ماه ذى الحجه سال ٢١٢ هجرى به دنيا آمدند. پدر بزرگوارشان امام محمد تقى و مادر مکرمه حضرت ، سيده  (سمانه مغربيه) است.

ايشان در سن ٨ سالگى به امامت رسيدند، و مردم از سرچشمه زلال علمى امامت آنحضرت استفاده مى کردند، متوکل خليفه عباسى چون که نمى توانست فروغ علمى و توجه امت اسلام را به آن امام همام ببيند، آنحضرت را از مدينه به شهر سامرا که جايگاه عسکر و ا رتش دولت بود تبعيد نموده، تا تمام کارهاى آنحضرت را زير نظر داشته باشد، و از ارتباط مردم با ايشان بکاهد، ولى با اين حال هم، حضرت را بعد از ٣٤ سال امامت در سن ٤٢ سالگى در سال ٢٥٤ هجرى به وسيله زهر مسموم نمود،که در سوم ماه رجب همان سال به شهادت رسيدند. قبر آنحضرت در شهر سامرا در کشور عراق ميباشد. اسم آنحضرت على و کنيه آنحضرت ابوالحسن، و از القاب ايشان هادى و نقى است. يکى از فرمايشات آنحضرت است که فرمودند: دنيا مثل بازارى هست که عده اى در آن سود و عده اى در آن زيان مى کنند.

معصوم سيزدهم ( امام يازدهم)

[سمول]

امام حسن عسکرى در دهم ربيع الثانى سال ٢٣٢ هجرى در شهر مدينه منوره به دنيا آمدند، پدرشان امام هادى و مادر مکرمه ايشان حديثه سلام عليها نام دارد. در سن ٢٢ سالگى به امامت رسيدند و تمام دوران عمر را مثل پدر بزرگوارشان در سامرا زير نظر و در تبعيد بودند، توسط معتمد عباس به وسيله زهر مسموم شدند، و در ورز جمعه ٨ ربيع الاول سال ٢٦٠ هجرى در سن ٢٨ سالگى به شهادت رسيدند، و در سامرا در پهلوى قبر پدر بزرگوارشان به خاک سپرده شدند.

اسم آنحضرت حسن و لقب شان عسکرى و کنيه حضرت ابومحمد است. از آنحضرت يک فرزند بيشتر نماند که او امام مهدى صاحب الزمان است. از فرمايشات آنحضرت است که فرمود: غضب وخشم کليد هر شر و بدى است.  

معصوم چهاردهم ( امام دوازدهم)

[سمول]

امام زمان در سال ٢٥٥ هجرى در شهر سامرا به دنيا آمدند. پدر بزرگوارشان امام حسن عسکرى و مادر محترمه شان نرجس ( نرگس خاتون) نام داشتند که از شاهزادگان روم بودند. ايشان در سال ٢٦٠ هجرى با شهادت پدر بزرگوارشان امام حسن عسکرى در سن ٥ سالگى به امامت رسيدند. با شروع امامت شان، از نظرها غايب شدند چون خلفاى عباسى قصد کشتن آنحضرت را داشتند.

امام زمان داراى دو غيبت است: غيبت صغرى (کوچک) که تقريبا ٧٠ سال طول کشيد و غيبت کبرى (بزرگ) که پس از غيبت صغرى شروع شد. و اکنون بيش از هزار و يکصدو هفتادو چند سال است که ادامه دارد، در غيبت صغرى آنحضرت از طريق چهار نماينده مخصوصى که داشتندبا شيعيان ارتباط برقرار ميکردند، در غيبت کبرى، آنحضرت نماينده مخصوصى ندارند و شيعه را به مراجعه به علما و فقها حواله داده اند و در حقيقت مراجع تقليدنمايندگان آنحضرت هستند.

آنحضرت در حال حاضر زنده و در روى زمين زندگى مى کنند. و هر وقت که خدا بخواهد ايشان ظهور کرده و حکومت عدل واحد جهانى را تشکيل خواهند داد. اسم آنحضرت محمد و از القاب ايشان مهدى، صاحب الزمان و قائم بوده و کنيه مبارکشان ابا صالح و ابوالقاسم مى باشد.

از فرمايشات آنحضرت است که: هر کس ( در زمان غيبت) وجود مرا منکر شود از دوستان من نيست و راه او ( در گمراهى) راه فرزند نوح (عليه السلام) است.

٧٥ _ چگونه ممکن است کسى در پنج سالگى (پيش از سن تکليف) به امامت رسد؟

[سمول]

در قر‌آن آمده که حضرت عيسى عليه السلام در گهواره با مردم سخن مى گفتند و خود را پيامبر خدا ناميدند. پس وقتى خدا بخواهد مى تواند کسى را در کودکى پيامبر يا امام قرار دهد. حضرت على نيز در ده سالگى به پيامبر ايمان آوردند و پيامبر در همان زمان او را برادر، وصى و جانشين خود قرار دادند و اين حديث به نام حديث يوم الدار معروفست، و دانشمندان مسلمان آنرا در کتابهاى خود ذکر کرده اند.

٧٦ _ آيا ممکن است که کسى بيش از هزار سال عمر نمايد؟

[سمول]

ما اعتقادداريم که امام زمان همچنان زنده است و روزى ظهور خواهد کرد. و پيامبر از اين موضوع خبر داده اند طول عمر ايشان چيز عجيب نيست.

همان طور که خدا اراده کرده است که حضرت خضر و حضرت عيسى زنده بمانند. همين طور خدا اراده کرده است که امام زمان بيش از هزار سال عمر نمايند و پيامبر اسلام از عمر و غيبت طولانى و ظهور آنحضرت خبر داده اند که دانشمندان در کتابهاى خود نوشته اند.

خدايى که جهان پايند دارد

توانـــــد حجتى را زنده دارد.

٧٧ _ اين که مى گويند امام زمان غايب است يعنى چه؟

[سمول]

امام زمان بر روى همين زمين و در بين همين مردم زندگى مى کنند. در ايام حج در منى و عرفات تشريف دارند. آنحضرت ما را مى بيند و شايد بارها ما هم حضرت را ديده باشيم، ولى آنحضرت را نمى شناسيم. آنحضرت در زمان غيبت به کمک درماندگان مى شتابند، و به آنها کمک مى کنند. پس اينکه مى گوييم: امام زمان غايب است يعنى ما حضرت را نمى شناسيم نه اينکه آنحضرت در جايى پنهان شده باشند. چنانچه براردان يوسف او را مى ديدند و با او غذا مى خوردند ولى او را نمى شناختند.

٧٨ _ وجود امامى که غايب است چه فايده اى دارد؟

[سمول]

اولا: آنحضرت ذخيره الهى براى تشکيل حکومت جهانى و استقرار عدالت در جهان هستند و روزى براى اين منظور ظهور خواهند فرمود.

دوم: اينکه هر چند ايشان از نظرها غايب اند، اما وجود آن همانند خورشيد پشت ابر است. خورشيد پشت ابر هر چند ديده نمى شود، ولى نور و گرمايش به زمين مى رسد و سبب خير و برکت و آبادانى زمين است، آنحضرت گرچه از نظرها غايب هستند ( يعنى مردم او را مى بينند و نمى شناسند) ولى در بين ما زندگى مى کنند و بواسطه وجود حضرت و دعاهاى ايشان خداوند به ما عنايت مى نمايد، اگر دعا هاى آنحضرت نبود، در اثر توطئه دشمنان مسلمانان تا بحال نابود مى شدند، و اثرى از اسلام و قر‌آن نمانده بود.

٧٩ _ آيا کسى از کمک و راهنمايى امام زمان در زمان غيبت بهره مند شده است؟

[سمول]

بله! مردم بسيار زيادى بيش از ميليون ها نفر در دوران غيبت امام زمان از آنحضرت کمک خواسته اند. و از کمکهاى آنحضرت بهره مند شده اند، کسانى بوده و هستند، که به مرضهاى سختى گرفتار بوده اند، که دوا و داکتر بحال آنها فائده نبخشيده و يا درمانده و بيچاره شده اند، و به آنحضرت که ولى خدايند، رو آورده اند و مورد کمک آنحضرت قرار گرفته اند، حکايت هاى زيادى از اين مردم در گذشته و حال در کتابهاى معتبر نقل شده و حتى کتابهاى زيادى درباره اين افراد نوشته اند. و درحال حاضر هم عده اى هستند که از برکات آنحضرت استفاده کرده اند. خوب است خوانندگان کتابهائى که درين زمينه نوشته شده است را مطالعه کنند .

٨٠ _ غيبت کبرى چه موقع تمام مى شود و امام زمان چه زمانى ظهور مى کند؟

[سمول]

اين راغير از خدا کسى نمى داند ، گفت شده است در آن هنگام که زمين پر از ظلم و فساد شده باشد آنحضرت ظهور مى کنند، تا عدالت و برابرى را به جاى آن برقرار سازند. زمان دقيق ظهور حضرت را کسى نمى داند. ما وظيفه داريم که براى ظهور حضرت دعا کنيم و به اصلاح خود و جامعه بپردازيم ،تا زمينه ظهور حضرت امام فراهم شود.

٨١_ آيا وجود امام غايب ضرورتى دارد؟

[سمول]

خداوند هيچگاه دنيا را خالى از پيامبر و يا وصى او نگذاشته است. در طول تاريخ خلقت انسان هيجگاه نبوده که در زمين پيامبر و يا جانشين او نبوده باشد، حتى اولين انسانى که خلق شد، يعنى حضرت آدم عليه السلام او خود پيامبر بوده وحجت خدا بودند، بعد از آنحضرت بى بى حوا خلق شد و نسل آدم بدنيا آمد،گاهى پيامبران و جانشينان آنها را همه مردم مى شناختند و از آنها اطاعت مى کردند و در مشکلات دينى و دنيايى از آنها کمک مى خواستند، و گاهى مردم آنها را نمى شناختند و به آنها توجه نداشتند، ولى آن پيامبر و يا جانشين ايشان هميشه بوظيفه خود که دستگيرى درماندگان و راهنمايى گمراهان بوده عمل مى کرده اند. امام زمان هم وصى پيامبر و حجت خداست، گر چه ما حضرت را نمى شناسيم ولى آنحضرت بوظيفه شان يعنى دستگيرى از خلق خدا عمل مى کننند.

٨٢ _ وظيفه ما در زمان غيبت کبرى چيست؟

[سمول]

در زمان غيبت به دستور خود امام زمان شيعه بايد مسايل و احکام دينى خود را از علما و مراجع تقليد بپرسد و به گفته آنها عمل کند . علما و مراجع تقليد هم ، هر چه مى گويند بر اساس قر‌آن و دستورات پيامبر وامامان است . و از خود چيزى نمى گويند بنابر اين چون آنها عمر خود را در راه شناخت اسلام و دستورات آن صرف کرده اند، بيشتر از هر کس ديگر از اسلام و احکام اسلامى اطلاع دارند، مردم با آرامش خاطر مى توانند به آنها مراجعه کنند. و مسايل دينى را از آنها بپرسند وجواب بگيرند.

مراجع تقليد متخصص در امور اسلامى هستند، و عقل به ماحکم مى کند که در هر کارى بايد به متخصص مراجعه کنيم، چنانچه وقتى مريض مى شويم، بدکتر که متخصص است مراجعه مى کنيم، و براى ساختن خانه به مهندسى که متخصص است مراجعه مى کنيم، و مراجعه به متخصص را در شريعت تقليد مى نامند، پس تقليد يعنى مراجعه کردن غير متخصص به متخصص.

٨٣ _ ما در زمان غيبت در برابر امام زمان چه وظايفى داريم؟

[سمول]

قبل از هر چيز وظيفه داريم که مومن و وظيفه شناس باشيم و به واجبات عمل کنيم. و از چيزهاى حرام بپرهيزيم. اخلاق و رفتارمان شايسته باشد،تا لياقت خدمتگزارى در رکاب آنحضرت را پيدا کنيم، ما بايد کوشش کنيم که جامعه خود را يک جامعه اسلاميکه مورد رضايت آنحضرت است بسازيم و هميشه بياد آنحضرت باشيم.، و براى سلامتى آنحضرت دعا کنيم، و به مقدار توان براى سلامتى آنحضرت صدقه بدهيم، و براى نزديکتر شدن ظهور ايشان دعا کنيم. چون با ظهور آنحضرت جهان پر از عدل و داد مى شود و مردم به سعادت و آرامش مى رسند.

گر چه آدم مى تواند به هر زبانى که سخن مى گويد با خداراز و نياز کند، و خالصانه خواسته هاى خود را از خدا بخواهد، ولى دعاهاى زيادى از پيامبر و امامان عليهم السلام به ما رسيده است ، که در زمان غيبت امام زمان بايد خوانده شود. کوتاه ترين آنها دعا براى سلامتى آنحضرت است و آن دعا اين است:

الحمدالله والصلوة واسلام على رسول الله و آله، اللهم کن لوليک الحجة ابن الحسن صلواتک عليه و على آبائه فى هذه الساعة و فى کل الساعه، وليا وحافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا حتى تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فيها طويلا.

بااين دعا ما براى امام زمان دعا مى کنيم، و خوب است که هر روز ايندعا را چه در قنوت نماز و چه پس از نماز بخوانيم.

٨٤ _آيا پيامبر صلوات الله سخنانى در باره حضرت مهدى و امام زمان دارند؟

[سمول]

بلى! پيامبر سخنان فراوانى درباره حضرت مهدى دارند، طوريکه اصحاب ايشان به خوبى حضرت مهدى را مى شناخته اند، و دوست داشتند که در زمان آنحضرت زندگى نمايند، همچنين از پيامبر راجع به غيبت آنحضرت احاديث فراوانى نقل شده است، که اين احاديث را شيعه و سنى در کتابهاى معتبر خود نقل کرده اند. که حديث جابر و حديث عبدالله بن عباس از آنهاست . البته بايد بدانيم که:

اعتقاد داشتن به امام زمان و حضرت مهدى يک عقيده شيعى نيست که تنها شيعيان به آن عقيده داشته باشند، بلکه تمام مسلمانان شيعه و سنى بر اساس فرمايشات پيامبر اعتقاد دارند که شخصى به نام مهدى در آخر الزمان ظهور مى کند، و حکومت جهانى واحد را بر اساس دستورات اسلام به وجود مى آورد و زمين را پر از عدل و داد مى کند که مردم در حکومت او در کمال آرامش و آسايش زندگى مى نمايند. همچنين همه مسلمانان عقيده دارند. که بر اساس گفته پيامبر حضرت مهدى از نسل على و فاطمه مى باشند و اسم و کنيه آنحضرت اسم و کنيه پيامبر است.

٨٥_ امام زمان در کجا ظهور مى نمايند؟

[سمول]

همه مسلمانان عقيده دارند که آنحضرت در مکه ظهور مى کنند، و در حالى که پشت به ديوار کعبه تکيه داده اند، خود را معرفى مى کننند ، مسلمانان عقيده دارند که در زمان آنحضرت عيسى مسيح هم از آسمان فرود مى آيد و به آنحضرت در نماز اقتدا مى کند، و از ياوران آنحضرت خواهد بود. پيروان حضرت مسيح يعنى نصرانيها نيز عقيده دارند که حضرت مسيح در آخر الزمان از آسمان به دنيا مى آيند.

نام مبارک امام زمان محمد و کينه ايشان ابوالقاسم است و پيامبر بارها فرموده اند که فرزندى از نسل امام حسين به دنيا مى آيد و اسم وکنيه اش اسم و کنيه من است. از لقبهاى ايشان مى توان مهدى، صاحب الزمان، ولى عصر، امام زمان، بقية الله، حجة بن الحسن و قائم را نام برد.

قائم، يعنى به پا ايستاده، و حضرت را قائم مى گويند، چون حکومت اسلامى را به پا مى دارد، و هر وقت امامان ما اين اسم مبارک را مى بردند به احترام صاحب اين اسم بر پا مى ايستادند. و دست روى سر مى گذاشتند، و ما هم به پيروى از آنها در مقابل اين اسم بايد اين گونه رفتار کنيم.

٨٥ _ خصوصيات حکومت امام زمان چيست؟

[سمول]

حکومت امام زمان ، همان حکومتى است که قر‌آن از آن خبر داده و همه انبياء عليهم السلام مى خواستند آن را پياده کنند. در اين حکومت عدالت و داد گسترى در سراسر جهان گسترده مى شود، و در حکومت آنحضرت قانون خدا اجرا شده، و بر کسى ظلم و ستم نمى شود.

در اين حکومت چون بى عدالتى وجود ندارد، و همه مردم از نعمتهاى خدا در حد خوب استفاده مى کنند بنابر اين، همه در رفاه و آسايش زندگى مى نمايند. بهداشت فراگير مى شود، مرض و درد ريشه کن مى گردد و عمرها دراز مى شو،و دوران جوانى طولانى مى گردد. و چون بيت المال مسلمانها عادلانه تقسيم مى شود، فقر و احتياج از بين مى رود. در روايت است که فقير پيدا نمى شود تا صدقه بگيرد

درين حکومت چون مردم به احکام خدا عمل مى کنند و به هم ديگر مهربان مى شوند، برکت خدا نازل مى شود، و باران به موقع مى بارد و زراعت و باغدارى بسيار پربار مى شود، و گرسنگى و فقر از بين مى رود و چون قانون خدا اجرا ميشود مردم در امنيت کامل و آرامش خاطر به سر مى برند و کسى از کسى نمى ترسد . در روايات مى خوانيم که گرگ و گوسفند در کنار هم زندگى مى کنند. علم و دانش همگانى مى شود، و جهل و نادانى از بين مى رود.

در حکومت آنحضرت سراسر زمين زيبا و سبز وخرم و آباد مى شود ، خلاصه در حکومت امام زمان از ظلم ، ستم، تبعيض، بى عدالتى، فقر، نادارى، گرسنگى ¸مرض، درد، بى سوادى، نا امنى، هرج و مرج، دزدى چپاولگرى، حيله، فريب، خيانت، جنايت، قتل و آدم کشى، زور گوئى ، زور مدارى، بى ادبى و بد اخلاقى خبرى نيست. بنابر اين بايد بکوشيم تا زمينه پيدايش اين حکومت فراهم شود،يعنى په اصلاح خود و جامعه کوشش کنيم و نيز دعا کنيم و هميشه از خدا بخواهيم که اين حکومت جهانى توسط حضرت مهدى در جهان پياده شود تامردم از رنج و گرفتارى نجات پيدا نموده و با پياده شدن قانون خداوندى در آسايش و آرامش کامل زندگى نمايند.

٨٦ _ از اين خصوصيات در حکومت امام زمان چه کسى خبر داده است؟

[سمول]

در جاى جاى قر‌آن کريم از حکومت امام زمان با اشاره نام برده شده و پيامبر اسلام و همه امامان به نوبه خود از اين خصوصيات خبر داده اند، احاديث و روايات در اين زمينه را دانشمندان سنى و شيعه در کتابهاى خود نوشته اند و خصوصيات حکومت امام زمان را همان طور که نقل شد بيان کرده اند.

٨٧ _ ملائکه اجنه و شياطين چه گونه موجودات هستند؟

[سمول]

ملائکه و يا فرشتگان موجوداتى غيبى هستند، که ديده نمى شوند. آنها از هر آلودگى و گناهى پاک هستند، و همواره مطيع خداوند متعال مى باشند. و هر کدام براى کارى معين شده اند. اجنه يا جن ها،موجوداتى هستند که مثل ملائکه و يا شياطين مخلوق خداوند هستند، در قر‌آن سوره ى وجود دارد بنام سوره جن ، پيامبر اسلام ، هم پيامبر انسانها هستند. و هم پيامبر اجنه، بنابرين در بين اجنه هم مسلمان و هم غيرمسلمان وجود دارد. شياطين و يا شيطانها در مقابل فرشتگان قرار دارند، آنها هم ديده نمى شوند و موجوداتى ناپاک و پليدند، که در گمراهى انسان و دورى او از خداوند متعال و دين او مى کوشند، يک مسلمان بايد به وجود ملائکه و شيطان عقيده داشته باشد.

٨٩ _ عقيده ما درباره هستى چيست؟

[سمول]

به عقيده ما تمام هستى ، چه آنهايى که ديده مى شوند و چه آنهايي که ديده نمى شوند را، خداوند متعال خلق کرده است، و اوست که هستى رانگه دارى مى کند و کسى در خلق و نگه دارى آن شريک و همپاى او نيست و زندگى و مرگ جهان هستى همه بدست اوست. و بگفته قر‌آن روزى فرا مى رسد که جهان هستى نابود مى شود و اين پيشگويى قر‌آن را علم امروز نيز ثابت کرده است.

٨٩ _ آيا انسان در کارهاى خود اختيار دارد؟

[سمول]

هر چند که زندگى و مرگ و همه چيز انسان و همه موجودات در دست خداوند متعال است، ولى خداوند اراده کرده است که انسان در کارهاى خود اختيار داشته باشد؛يعنى بتواند درباره انجام و يا ترک کارهايش تصميم بگيرد، خداوند هيچ کس را به کارها مجبور نکرده و نمى کند، و براى همين است که انسان در برابر تصميم و اختيارش مسئول است، و از او باز خواست خواهد شد ، بر اساس همين اختيار است که براى عقيده و کردار و گفتارش در دوران زندگى در جهان پس از مرگ جزا و يا پاداش خواهد ديد.

٩٠ _ آيا عقيده به سرنوشت درست است؟

[سمول]

گفتيم که انسان در کارهاى خود اختيار دارد، و در اين باره هيچ مجبوريت ندارد. پس سرنوشت انسان بدست خود او تعيين مى شود.

دو دانش آموز را در نظر بگيريد يکى اهل کار و کوشش و ديگرى تنبل و بيکاره است. نتيجه امتحان درسى اين دو نفر يکسان نيست. آنها هر کدام خودشان سرنوشتشان را رقم زده اند. بنابر اين اگر بگويند: سرنوشت من چنين بود که بايد آدم بى سوادى مى شدم و يا من بايد چنين مى شدم و يا دوستم چانس آورد و در امتحان کامياب شد ومن بدچانسى آوردم يا بخت و طالع فلانى خوب بود و از من بد. سخن باطلى است، بلکه انسان با تلاش و کوشش و با توکل به خداوند و خواست از او ميتواند سرنوشت خوبى براى خود رقم بزند.

٩١ _ عقيده ما درباره مرگ چيست؟

[سمول]

به عقيده ما موجودات در زمان معينى که خداوند متعال قرار داده است خواهند مرد، و جهان هستى هم به گفته قر‌آن شريف روزى به مرگ و نابودى دچار مى شود، ولى مرگ براى انسان به معناى نابودى نيست. انسان دورانهاى زندگى مختلفى دارد، مثل زندگى او در رحم مادر، دوران شيرخوارگى، نوجوانى، جوانى، ميانسالى و کهنسالى.

شکى نيست که انسان در تمام اين دورانها زنده است، ولى زندگى او در عالم رحم با زندگى او در دنيا و در دوران شيرخوارگى با زندگى او در دوارن جوانى وکهنسالى فرق مى کند.

دوران مرگ هم يک نوع زندگى ديگر با شرايط ديگر است کودکى که به دنيا مى آيد از يک عالم به عالم ديگر منتقل ميشود. اين دو عالم از جهت زيبايى، بزرگى و ... فرقهاى زيادى دارند، انسان همچنانکه بواسطه ولادت از دنياى رحم به اين عالم مى آيد، همچنين به واسطه مرگ از اين عالم به عالمى ديگر مى رود که دنيا در مقابل آن ، مثل عالم رحم در مقابل دنيا است، بلکه کوچکتر.

ولى بايد فراموش نکنيم که در عالم مرگ ما زنده ايم و سعادت ما در عالم مرگ و برزخ و قبر و نيز در عالم قيامت بستگى به اين دارد که درعالم دنيا با کارهاى خوب و شايسته و اخلاق نيکو و بندگى خالصانه خداى متعال، و تلاش در راه خدمت به جامعه و مردم، زندگى خوبى را براى خود در عالم برزخ و عالم قيامت فراهم سازيم.

٩٢ _ برزخ چيست؟

[سمول]

به فاصله ميان مرگ و قيامت برزخ مى گويند، وقتى بدن مرده را در قبر مى گذارند، و سر قبر را مى پوشانند، مرده در قبر به حکم خداوند زنده مى شود و دو فرشته که به آنها نکير و منکر مى گويند، از اعتقادات انسان – پيروى از قر‌آن، پيامبر و ديگر اعتقادات اسلامى – سؤال مى کنند، و به اعمال خوب و بد ما رسيدگى مى کنند.

بنابر اين در جهان برزخ مردگانى که در دنيا به وظيفه دينى خود عمل کرده اندو با اعتقاد خوب و اخلاق نيک مرده اند زنده بوده و در جايگاه مناسب خود قرار دارند. بر همين اساس ما گاهى مردگان را خواب مى بينم و با آنها صحبت مى کنيم، و کسانيکه عقيده درست ندارند و يااخلاق و اعمال بد دارند. آنها هم زنده هستند، اما در قبر عذاب مى کشند، در روايت مى خوانيم که قبر براى مرده يا باغى است از باغهاى بهشت و يا گودالى است از گودالهاى جهنم.

٩٣ _ قيامت چيست؟

[سمول]

قيامت به زمانى مى گويند که انسانها پس از مرگ زنده مى شوند و در جايى به نام صحراى قيامت و صحراى محشر گرد هم مى آيند، در قيامت انسانها با بدنهايى که در دنيا با آن زندگى مى کرده اند بر انگيخته مى شوند، در قيامت به کارهاى خوب و بد آنها رسيدگى مى شود. بنابر اين قيامت، جهان پاداش انسانهاست. در بيشتر آيات قرآن خداوند از اين روز عظيم ياد کرده و پيامبر اسلام و امامان عليهم السلام تاکيد فراوان کرده اند که: بايد اين روز و عذاب و ثواب آنرا در نظر داشته باشيم، و پيامبران گذشته هم از اين روز به امت خود خبر داده اند و پيروان پيامبران هم به قيامت اعتقاد داشته اند. و در اصول دين از قيامت به معاد تعبير شده است.

٩٤ _ بهشت د وزخ چيست؟

[سمول]

بهشت و دوزخ دو مخلوق خدا هستند، که اهل ايمان با کارهاى شايسته و اخلاق خوب به بهشت مى روند و در آنجا از نعمتهاى که خداوند مقرر فرموده است استفاده مى کنند، مرگ و بيمارى و فقر و ناراختى در آنجا وجود ندارد، همه در آنجا به معناى واقعى سعادتمند خواهند بود. دوزخ جايگاه بدکاران ، کج انديشان و بى دينان است. در دوزخ عذابهاى گوناگون آماده شده است. اهل دوزخ جزاى کج روى، کج انديشى و گناه خود را مى بينند. در دوزخ مرگ وجود ندارد و انسان گناه کار تا وقتى که خدا بخواهد در آنجا عذاب مى کشد.

٩٥ _ توسل به پيامبران و امامان و اولياء خدا يعنى چه؟

[سمول]

توسل يعنى وسيله واسطه قرار دادن کسانى که نزد خداوند متعال مقام و ارزش دارند. ما از خداوند متعال مى خواهيم تا به برکت و احترام آنها از گناهان ما بگذرد و گرفتاريها و مشکلات ما را بر طرف سازد. اولياء‌ خدا و پيامبران و امامان زنده اند ، سخن ما را مى شنوند و ما را مى بينند و توسل ما را مى بينند و توسل ما رامى پذيرند، و در حق ما دعا مى کنند و از خداوند قادر متعال مى خواهند، تا حاجات ما بر آورده شود، و مشکلات ما برطرف گردد.

٩٦ _ آيا اسلام دستور داده است که به اولياء خدا توسل نماييم؟

[سمول]

بلى! خداوند در قر‌آن اين دستور را داده است و پيامبر اسلام و امامان خودشان به ما اين راه را ياد داده اند. و اصحاب بزرگوار پيامبر در مشکلات به قبر مبارک پيامبر و يا به نزديکان آنحضرت توسل مى جستند.

٩٨ _ اهميت جشنها و سوگواريهاى دينى و مذهبى در چيست؟

[سمول]

برگزارى جشنها وسوگوارى هاى مذهبى نوعى عبادت به شمار مى آيد، و بعقيده ما ثواب زياد دارد و سبب برکت در مال وعمر ما مى شود، چه بسا که خداوند متعال بواسطه اين مجالس و برنامه هاى مذهبى که انجام مى دهيم، بلاهاى زيادى را از ما دور مى کند، و حاجات ما را بر آورده مى سازد، گذشته از اين، تجليل از اين مناسبتها باعث زنده ماندن و به خاطر سپردن آنها مى شود . چون بزرگداشت از اين روز تاريخى است. در اين مناسبتها فرصتى فراهم ميشود که بين مسلمانان و رهبران دينى آنها پيوند بيشترى برقرار شود، که به آگاهى خود از دين و پيشوايان دينى بيفزايند. بنابر اين بر ما لازم است که از اين مناسبتها تجليل شايسته نماييم.

٩٩ _ چرا زنده نگه داشتن ياد سالار شهيدان امام حسين و شهداى کربلا اهميت زيادى دارد؟

[سمول]

تلاش شياطين و حکومتهاى فاسد از زمان گذشته تا حال، آن بوده است که مردم را از دين و تعاليم پيامبران دور نگه دارند، تا بهتر بتوانند انسانها را اسير خود نمايند، پيامبران و امامان هموراه در برابر شياطين و حکومتهاى فاسد ايستادگى کرده اند، وظيفه هر مسلمانى آنست که از شياطين و حکومتهاى فاسد و ظالم دورى جويد، و تسليم آنها نشود. در اين ميان نهضت خونين حسينى براى ما يک الگوى ماندگار و بزرگ است. زنده نگه داشتن ياد سالار شهيدان باعث مى شود که ما خاطره جانبازى امام حسين و ياران فداکار آنحضرت را در راه زنده کردن ارزشهاى والاى دينى – که يزيديان مى خواستند آنها را نابود کنند - از ياد نبريم، و در مقابل ظلم و ستم و فساد آماده شويم، و تا پاى جان از دين و سرزمين و ناموس، فرهنگ دينى و مذهبى خود در برابر دشمنان پاسدارى کنيم، گذشته از ان برگزارى مجالس عزاى امام حسين ثواب زياد و خير و برکت بى شمار دارد، و پيامبر و امامان براى برگزارى مجلس امام حسين تاکيد فراوان کرده اند. و امامان ما در زمان خودشان مجلس عزادارى براى امام حسين عليه السلام برپا مى کردند و از همه مهمتر مردم بواسطه محبت و احترام که به امام حسين دارند درين مجالس شرکت مى کنند و از زبان دانشمندان دينى با معارف اسلامى و دين آشنا مى شوند، پس اين مجالس حکم يک مکتب و يک موسسه تعليمى را دارد که مردم هميشه با کمال سادگى در آن شرکت مى کنند و معارف اسلام را بهتر مى آموزند. گذشته ازينکه بر پايى اين مجالس در کمک و دستگيرى از فقرا و آگاهى از احوال مسليمن نقش بسزائى دارد.

١٠٠-آثار قيام و شهادت امام حسين از نظر غير مسلمان چگونه است

[سمول]

ماربين نويسنده معروف آلمانى مى گويد: حسين پسر على که از دختر محبوب محمد، فاطمه متولد شد تنها کسى است که در ١٤ قرن پيش در برابر حکومت جور و ظلم ايستاد، او اول شخص سياستمدارى بود که هيچ کس تا امروز مثل او چنين سياست موثرى اختيار ننموده است. او هميشه مى گفت من در راه حق کشته مى شوم، و دست به ناحق نخواهم داد، حسين ديد که بنى اميه با حکومت و سلطنت خود اسلام را خراب مي کنند و اگر او بيشتر از اين صبر مى کرد نام و نشانى از اسلام باقى نمى ماند. اين بود که تصميم گرفت در برابر حکومت ستمگر بنى اميه بايستد و براى پايدارى پرچم اسلام.... جان ، مال ، خانواده ، فرزند و دوستان خود را فدا نمايد، اگر با نظر دقيق احوال آن دوره و مقاصد بنى اميه و وضع سلطنت و دشمنى آنها را با حق و حقيقت بنگريم، تصديق خواهيم کرد که حسين با قربانى کردن عزيزترين افراد خود به دنيا درس فداکارى آموخت ... و آگر چنين حادثه جانگداز پيش نمى آمد قطعا اسلام به حالت کنونى باقى نمى ماند، و ممکن بود به يکباره اسلام و اسلاميان نابود گردند... خلاصه هدف حسين جلوگيرى از ظلم وستم بود... او حتى در آخرين دقايق زندگى، طفل شيرخوار خود را قربانى حق و حقيقت کرد، و با اين عمل انديشه فلاسفه و بزرگان عالم را متحير ساخت. او مى دانست که زنده ماندن نام اسلام وقر‌آن در اين است که او را شهيد کنند، و با خون او درخت اسلام آبيارى شود، اين است که به مجرد اين که حسين شهيد شد، و زن و فرزند او را اسير کردند يک مرتبه بديها و زشتى هاى بنى اميه ظاهر شد، و حرکت عظيمى در مسلمانان پيدا گرديد، و مردم عليه سلطنت يزيد و آل اميه قيام کردند، و بنى اميه را خراب کننده اسلام دانستند، و آنان را غاصب و ظالم ناميدند،و مسلمانان که جنبه روحانيت اسلام را فراموش نموده بودند، با يک جنبش روشن به دنبال حق و حقيقت رفتند... پس مى توان ادعا کردکه تاريخ بشريت تا به امروز چنين شخص دور انديش و فداکار به خود نديده است.

پايان