د "د افغانستان کورنۍ جګړه" د بڼو تر مېنځ توپير

د ويکيپېډيا، وړیا پوهنغونډ له خوا
Content deleted Content added
د سمون لنډیز نسته
د سمون لنډیز نسته
۱٬۳۵۳ کرښه: ۱٬۳۵۳ کرښه:


هرگاه این جنگ را تحمیلی و یا جنگ داخلی بنامیم ناگذیر تحمیلی که بر روند این جنگ بوده را از پول و رشوه گرفتن نیرو های جنگجوی جهادی ازخارجی ها بدانیم که برای رهبران جنگجویان پرداخته میشد و همچنان نقش وطنپرستانۀ آنان را به حیث مجاهدین راه اسلام ، وطندوستی، آزادی و برادری رد کنیم.
هرگاه این جنگ را تحمیلی و یا جنگ داخلی بنامیم ناگذیر تحمیلی که بر روند این جنگ بوده را از پول و رشوه گرفتن نیرو های جنگجوی جهادی ازخارجی ها بدانیم که برای رهبران جنگجویان پرداخته میشد و همچنان نقش وطنپرستانۀ آنان را به حیث مجاهدین راه اسلام ، وطندوستی، آزادی و برادری رد کنیم.














جنګ افغانستان

در تاریخ بشری جنگ زشتترین و پلشتترین پدیده اجتماعی و ضد بشری ست. هیچ جنگی در تاریخ برنده واقعی نداشته، زیرا غلبهء طرف پیروزمند بقیمت خرابی شهرها، تلفات و کشتارها و چه بسا که به بهای زندگی انسانهای غیر نظامی و شهروندان خودی بدست میآید. جنگ زشت است ولی تاریخ بشریت بدون جنگ نبوده چون جنگجویی، خودخواهی، عظمت طلبی و گستره جویی در خون انسانها عجین است که انگیزهء اصلی جنگ را تشکیل میدهند. زمانیکه مقالات سایت زیر را میخواندم بیاد صحنهء یی از یک فیلم هالیوود درمورد روزهای پایانی و فیصله کن جنگ موسوم به «دِی. دَی»[1]- تابستان 1944 افتادم. در آن صحنهء فیلم یک سرباز امریکایی که در ناحیه شیربور فرانسه راهش را گم کرده، سرگردان و دیوانه وار هرسو میدود. دریک لحظه معین او به یک افسر زخمی آلمانی میرسد که بشدت زخمی شده و پاهایش را ازدست داده است. در پیشروی افسر آلمانی یک نظامی کشته شدهء انگلیسی افتاده است. سرباز جوان امریکایی گمراه از افسر زخمی آلمانی با سراسیمگی میپرسد: ما در کجا هستیم؟ آه، خدایا این چه حالت است؟ نظامی زخمی آلمانی با زهرخندی کوتاه و صریح میگوید، من نمیدانم که ما در کجا هستیم و چه میکنیم. مگر یک چیز را میدانم که تو گمراه، من زخمی و این یکی (با اشاره به مردهء نظامی انگلیسی) کشته شده است! بلی این در حقیقت دستآورد هرجنگیست: گمراهی، ویرانی، جنون و کشته ها و زخمیها.

اگر از جنگهای تاریخی بیشمار و بویژه جنگهای جهانی بگذریم، در مییابیم که جنگ داخلی افغانستان که از سال 1979 آغاز شده خونینترین و درازترین جنگ داخلی با خصلت منطقوی و بین المللی ست. بنظر من جنگ افغانستان عملاً داری چهار مرحلهء اصلی ست:

1- 1979-1991: زمان حاکمیت ح.د.خ.ا. (که خود بدوران حاکمیت جناح باصطلاح «خلق» 1978-1979 و جناح باصطلاح «پرچم» 1980- 1991 تقسیم میشود) که از همکاری مستقیم، همه جانبه و نیرومند اتحادشوروی وقت برخوردار بودند.

2- 1992- 1996 حاکمیت مجاهدین در کابل و جنگ شان برای قدرت در پایتخت و ولایات که خونینترین صفحات جنگ داخلی افغانستان را تشکیل میدهد.

3- 1996- 2001 حکومت طالبان که پشتیبانی مستقیم عربها و پاکستانیها را با خود داشتند ومقاومت مجاهدین در رأس احمدشاه مسعود.

4- 2001- 2013 حکومت کرزی که تحت الحمایهء نیروهای بین المللی در رأس امریکا ست.


مقاله (و یا اگردقیقتر بنویسم ترجمهء کنونی) در مورد جنگ افغانستان در میان سالهای1980-1991 وبویژه سالهای 1980-1981 است که توسط یک نظامی پیشین مربوط به کندک اول لوای 66 ارتش 40 شوروی نوشته شده است. نویسندهء این مقاله که در صفحهء انترنتی نامش را ذکر نکرده (اگر جایی هم ذکر کرده من برنخوردم) ظاهراً قوماندنی یک واحد کوچک (تولی) را در سالهای 1980- 1981 داشته که سالهای شدیدترین رویارویی ارتش شوروی و گروههای چریکی مجاهدین بود؛ داشته. دراین نبشته نویسنده با صراحت و عینی گرایی از آنسالها و بدبختیهای ناشی از جنگ افغانستان تذکر میدهد.

من در زمان کار و تحصیل در اتحادشوروی و سپس روسیه با باصطلاح کهنه سربازان جنگ افغانستان و بازماندگان کشته شدگان ارتش شوروی، خانوادههایشان در شهر ها و محلات گونه گون اتحاد شوروی از آسیای میانه تا سایبریا و از قفقاز تا بیلاروس و اوکرایین تا روسیه تماس داشته و گاه درمجالس شان به نمایندگی از سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان و دانشجویان افغانستان در اتحادشوروی اشتراک میکردم. این بازدیدها و ملاقاتها از نگاه روانی هم برای من و هم برای نظامیان برگشته از افغانستان که خودرا با افتخار«افغان » مینامیدند با وجود صمیمیت و همدردی دوجانبه خیلی سنگین و دردآور بودند، چون هر بار یاد رفته ها، کشت وخونها و بیهودگیهای جنگ دوباره زنده و برجسته میشدند. بویژه نزدیکان و خویشان کشته شده گان نظامی همیشه یک پرسش داشتند: چرا، برای چه و برای که این عزیز یکدانهء ما جانش را در افغانستان ازدست داد؟

شوربختانه که پاسخ این سؤال تا کنون دقیقاً داد نشده است. بدتر از همه اینست که کسی از تاریخ درس نمیگیرد، درصورتیکه تاریخ بهترین معلم و آموزگار بشریت و در واقعیت نخستین علم بشری ازنگاه تاریخی است. چنانچه لشکرکشی امریکا و ناتو به افغانستان تکرار بدتر تجربهء تلخ اتحادشوروی گذشته بود، که هیچ نتیجهء محسوسی بجز از تقویت طالبان، رشد بنیادگرایی، گسترش کشت و قاچاق مخدرات و نیرومندی پاکستان بمثابهء حامی تروریزم و بنیادگرایی نداشته و اکنون غرب در رأس امریکا برای فرار از منجلاب جنگ افغانستان بهر اقدامی تا مرز برسمیت شناختن طالبان تقلا مینماید.

با این کوته سخن توجه خوانندگان ورجاوند را به برگردان این مقاله ویادداشتهای مربوطه ام مبذول میدارم.

قابل تذکر میدانم که تبصره ها و توضیحات من با در میان قوسهای بزرگ {} و از خود نویسنده با قوسین کوچک () نوشته شده است.

خلیل وداد جولای سال 2013 شهر لاهه هالند

AФГАНИСТАН

http://www.afganistana.net/cms/top-secret.php برگرفته از سایت:


در این برگک {تارنما} میخواهم پیرامون واقعیتهای اکنون فراموش شدهء جنگ افغانستان حکایه کنم. ما از این آغاز میکنیم که واژهء جنگ به آن شکلی که در کاغذهای رسمی درج شده وجود نداشته است. تاکنون هیچ سندی وجود ندارد که ثابت کند، ارتش شوروی درمیان سالهای 1980-1981 در خاک جمهوری افغانستان چه میکرده است. بیدلیل نیست که تاکنون هم بعضی عملیات {جنگی} مُهر «محرم» را در پیشانی شان دارند.

میپردازیم به برشمردن واقعیتها {فاکتها}:

- فاکت یکم: هجوم نیروهای شوروی به خاک ج.د.ا. توسط واحدهایی صورت گرفت که از سربازان ذخیره {احتیاط} تشکیل شده بودند. اینها رزمندگانی از 25 تا 35 ساله بودند.

- فاکت دوم: در میانهء سال 1980 امریهء وزارت دفاع اتحادشوروی مبنی برممنوعیت استفاده از سلاح در برابر دسته های اشرار در روستاها (قشلاقها) صادر شد.

- فاکت سوم: بار دوم در تاریخ اتحادشوروی هیأت قضات دادگاه نظامی شهر مسکو {بخارج} سفر کرده و به افغانستان- جایی که چند تن جنایتکار ملبس به یونیفورم ارتش شوروی مربوط به قطعه خاص کندک 1 لوای 66 در ولسوالی سرخرود به دخترک 8 ساله تجاوز نموده و سپس او و تمام خانواده اش را نابود کرده بودند، رفت.[2]

- فاکت چهارم: تیربارانهای مخالفان جنگی به اسارت گرفته شده رسماً ثبت نمیشد، همچنان که شمارش اسیرانی که در زیر شکنجه ازبین میرفتند، درج نمیشد.

- فاکت پنجم: نظامیان شوروی کشته شده را اکثراً شناسایی نمیکردند، چنانچه بعضاً اشتباهاً اجساد کشته شده گان را بخانوادهء نظامیانی که هنوز زنده بودند، میفرستادند. این بدلیل آن بود که سیستمهای حفاظتی، سرد کن وغیره در مراحل نخستین جنگ هنوز وجود نداشت.

- فاکت ششم: ثبت و شمار سربازان، خوردضابطان و افسران باصطلاح شرم آوربود. من شخصاٌ شاهد دو واقعه بودم که زخمی شدن افسران مجروح رسماً تأیید نشده است. در حالیکه آثار جراحت مرمی را از دید کسی نمیشد پنهان کرد!

- فاکت هفتم: در اوایل به جای نظامیان شوروی کشته، زخمی و بیمار رزمیده در سال 1980 در افغانستان از اتحادشوروی سربازان و افسرانی میآمدند که فرماندهان قطعات شان در وطن میخواستند از شرِشان آزاد شوند. یعنی گسیل به افغانستان نوعی مجازات ناقضان دسپلین بود، نه وجیبهء انترناسیونالیستی.


ما همیشه برای کشته های ما در افغانستان دعا میکنیم و این منبع الهام زندگان ما ست.


- فاکت هشتم: در دوسالِ نخستین جنگ مکافات براساس لستهای {تصادفی} صورت میگرفت. حتی زخمیها را برای تقدیر دولتی پیشنهاد نمیکردند. بهترین معیار نزدیکی تقدیرشونده با فرماندهان بود. برعلاوه مدالهای دولتی در برابر چِک، در مقابل چاپلوسی و وفاداری شخصی خرید و فروش میشدند. حتی بعضیها اگر امکان مییافتند، شخصاٌ خود را تقدیر میکردند.

- فاکت نهم: در میان سالهای 1980-1981 عملاً همهء خردضابطان و افسران شراب مینوشیدند. %70 آنان دائم- الخمربودند. بعضاً الکُل را با خود به عملیات جنگی میبردند. بنا براین به تعداد ترسوها نسبت به رزمنده ها که به بهانه های گوناگون از شرکت در جبهه خودداری میکردند، افزوده میشد. قاعدتاً اینها کارمندان قرارگاهها (سربازان، کاتبان وغیره) بودند مگر شمار اینچنین افراد در قطعات رزمی {محاربوی} نیز کم نبود.

- فاکت دهم: در میان زنان لوا شکل ویژه ی روابط با افسران و خردضابطان وجود داشته و با بعضی از این زنان بنابر توافق شان همخوابگی مینمودند، مگر اکثریت شان این کار را در برابر پول انجام میدادند. بهای خدمت (جنسی) یکباره از 50 تا 100 چِک با ارزش خارجی شوروی بود.

- فاکت یازدهم: کنترول بالای افراد عملاً وجود نداشت. شخص میتوانست از لوا برای یکماه و یا دوماه مرخصی بگیرد. اگر کسی رخصتی میگرفت و در سر موعد مقررهِ 45 روز نه بلکه بیش از دو ماه الی سه ماه حاضر نمیشد، کسی متوجه این مسأله نمیشد.

- فاکت دوازدهم: با گذشت از مرز در میدان هوایی توزیل (تاشکند) در اتحادشوروی مواد مخدر، اسلحه (بویژه تفنگچه) و دالر انتقال مییافت. گمرک عملاً وجود نداشت. در میدان پهناور بجز از صفوف طولانی تعطیل شده های عربده جو چیزی بنظر نمیرسید. از همه خوشبختتر عملهء چرخبالها (هلیکوپترها) بودند. چون آنها بدون هیچ گمرکی مرز را عبور کرده به افغانستان ودکا، بیر (آبجو) و به اتحادشوروی مواد مخدر، اسلحه و مهمات را انتقال میدادند.

- فاکت سیزدهم: از همهء 14.400 کشته و مرده در افغانستان یک سوم آنها از خفقان، بیماری، خودکشی، آتش سوزی و مخدرات مرده و ویا به فیصلهء محاکم صحرایی تیرباران شده بودند.

- فاکت چهاردهم: نظر به امریهء ویژه تمام فهرستهای تقدیرشده گان در سالهای 1980، 1981 و 1982 در سال 1982 باطل شدند. فهرستهای تقدیرشده گان سالهای جنگ کبیر میهنی 1941- 1945 اتحادشوروی در بایگانیهای وزارت دفاع فدراسیون روسیه و همچنان از جنگهای دیگر اتحادشوروی پس از 1922 تا کنون حفظ میشوند. این اقدام دولتِ روسیه مبنی بر «پاداش قهرمانانش » گواه بیخبری و عدم مسئولیت روسیه در برابر آنانیست که در میان سالهای 1980- 1986 در آنجا {افغانستان} بودند.

- فاکت پانزدهم: به همگان هویداست که پس از جنگهای بیشمار اکثریت سابقه داران این جنگها را با گرمی بیاد میآورند (نه تنها بیاد میآورند بلکه با همخدمتیهایشان ملاقات نیز میکنند). مگر در مورد افغانها { هدف نویسند شورویهایی اند که از کوره جنگ افغانستان گذشته اند و خودرا «افغان» مینامند، مترجم}.[3] این امر صدق نمیکند، چون همه یکدیگر را دیده و میدانند که «کی چه ارزشی دارد».

- فاکت شانزدهم: بیش از %70 تقدیر شده گان مربوط به 1987- 1989 اند، زمانیکه شدت جنگها در حد اقل آن بود. این امر با زمان 1980- 1982 که تلفات افراد در حدود %40 تمام تلفات افغانستان در ده سال بوده و به بیش از 4500 نظامی کشته شده میرسد، متضاد است.

- فاکت هفدهم: در تاریخ معاصر دولتها این فقط روسیه است که علناً به سرنوشت سربازانش که برای نفوذ سیاسی اش رزمیده اند، تف میکند. هزاران سرباز که در جنگ افغانستان[4] رزمیده اند، فاقد مواظبت پزشکی بوده و خانه بدوش و بیکار میباشند. در این مملکت بحساب قانون فقط سابقه داران {ویترانها} فاقد حقوق اند! برای معلومات: سابقه داران جنگ ویتنام {امریکاییها، مترجم}ماهانه 1000 دالر دریافت میکنند؛ روسیه 1000 روبل، 30 برابر کمتر! بدتر از روسیه وضعیت سابقه داران در لاتویا، استونیا، گرجستان، تاجیکستان وغیره است. در آنجاها عملاً حقوقی وجود ندارد. مگر، آیا روسیه وجایب و مسئولیتهای اتحادشوروی را بعهده نگرفته است...؟

- فاکت هژدهم: معتادان نظامی مواد مخدر (قاعدتاً افراد عادی که دسترسی به دارو دارند) پرومیدول ( وسیله یی که هنگام زخمی شدن برای کاهش درد استفاده میشود) را برای از بین بردن علایم ترس با زرق آن در رگها بکار میبردند. مگر تعداد معتادان به این ماده از شمار خارج بود. کسی چرس {حشیش} را با خرید از افغانها میکشید، کسی وابسته به هیرویین شده بود. بهر حال اساس اعتیاد به مواد مخدر در روسیه در افغانستان در سال 1980 گذاشته شد.

- فاکت نزدهم: تعویض نخستین تفنگهای فرسوده بعلت استفاده زیاد در لوای 66 در پایان سال 1980 (نوامبر- دسامبر) صورت گرفت. در قطعهء من عملاً همه اسلحهء خود کار آلِش (تعویض) شد. از سلاحهای اتومات چنان استفادهء بیحد شده بود که بعلت فرسودگی میلهء تفنگها امکان استفاده از آنها نبوده و مرمیها خلاف هدف بهرسو پراگنده میشدند (انقطاع مینمودند).

- فاکت بیستم: جنگ افغانستان یگانه جنگ در تاریخ جهان است که حتی اکنون با گذشت بیش از 20 سال از آن، واضح نیست – برای چه؟ ما در آنجا بودیم. بخاطر چه ما در آنجا کشته شدیم. ولی مانند همه جنگهای غیر عادلانه، درست از همانجا زوال دولتی آغاز شد که اتحادشوروی آغازگرش بود.

- فاکت بیست ویکم: در جریان دوسالِ جنگ تلفاتِ کندکِ 1 ما چنین بود: کشته شدگان با زخمیها و بیماران و مجازات شده گان جمعاً 200 نفر از تشکیل 350 نفرهء آن. از افسران و خردضابطان کشته شده از دریم بریدمن شورنیکوف، دریم بریدمن سالکوف و تورن شاتسکی یو. یک خردضابط (که نامش را بیاد نمیتوانم بیآورم) میتوان یاد کرد.

- فاکت آخر: یگانه واحد ارتش شوروی که عالیترین نشان تقدیر برای قطعات ارتش- یعنی نشان لنین را بدست آورد، لوای 66 بود که پس از پنج ماه (جنوری- می 1980) به آن مفتخر شد. تلفات نخستین سال (1980) شامل کشته ها، مرده ها از بیماری، زخمی، معلول، تیرباران شده، مرده از خفقان گازهای سمی، کور شده و غیره، 2.137 نفر بود. چنین تلفات با یک چنین زندگی «سگ وار» در هیچ قطعهء ارتش شوروی نظیر نداشت.

تلفات کلی ما از سال 1979 تا 1989 چنین بود:

- هواپیما ها: 118 فروند.

- هلیکوپترها 333 فروند. سقوط سه هلیکوپتر شامل 2 فروند می 24 را من خودم بچشمان خویش دیدم: سقوط یک هلیکوپتر را که مرمی به دمش اصابت کرده بود در ولسوالی کامه خودم بچشمم دیدم. من اشتباهاً در هلیکوپتر کوماندو {دیسانتیها} نشستم (و با آنها تمام عملیات را درنوردیدم). با اخذ موضع در کوه ما همه دیدیم که چگونه هلیکوپتر می- 24 با پرواز از بالای یک همواری دچار سانحه شد. از دم چرخبال دود بلند میشد. در ارتفاع 200 متری بالای زمین از عرشهء هلیکوپتر دونفر (عمله) خودرا پرتاب کردند. البته که آنها درجا کشته شدند. پس از چند ثانیه هلیکوپتر به زمین خورده نابود شد. یک انفجار و آتش بزرگ. یک هلیکوپتر دیگر هنگام فرودآمدن در عملیات چاردره آتش گرفت. هلیکوپتر که بالای سنگها فرودآمده بود، با اصابت دمش به سنگها بزمین خورده و دریک لحظه مانند گوگرد آتش گرفته منفجر شد. هلیکوپتر سوم در همان چاردره با آتش مخالفان مواجه شده سقوط کرد.

- تانکها 147 عراده. یک تانک دربرابر چشمان خودم منهدم شد. بصورت عموم در جریان دوسال شاهد سوختن چندین عراده تانک بودم، مگر این حادثه در ذهنم ماندگار شده است: ما از سرخرود برمیگشتیم و تانک قطار ما به ماین برخورد. انفجار چنان نیرومند بود که قلهء تانک به فاصلهء 50 متری پرت شد. هیچکس از عملهء تانک زنده نماند.

- ماشینهای محاربوی و زرهپوشها (شامل بِ. ام. پِ.، ب. ام. د. و بِ.تِ.ار.) 134 عراده. اینها همه روزه یا میسوختند و یا منفجر میشدند. روزی هنگام برگشت از آخرین پوسته های امنیتی شهر جلال آباد ناگهان به هوا پرتاب شدیم. انفجار چنان قوی بود که همهء سرنشینان مانند دانه های قطی گوگرد به بالا پرگنده شدند. خوب شد که روز بود و بخت با ما یاری کرد. ماشین محاربوی ب.ام.پ.-2 بکلی نابود شد ولی افراد همه زنده ماندند.

- وسایل آتشزا و هاوانها: 443 میل. دو تا از این هاوانهای 82 ملیمتری ما در جریان جنگ بتاریخ 11 می 1980 در ناحیهء خارِ چاردره گم شدند.

- موترهای قوماندانی- قرارگاهی 1138 عراده.

- موترهای دیگر کلاً 1369 عراده. در بطریهء ما 12 عراده گاز 66 بود که از آنجمله 6 عراده بدلیل فرسودگی از کار مانده بودند.

- زخمیها و معلولان جنگ: 53.753 نفر. در تولی من تلفات 6 نفر ( 1نفر در میدان هوایی جلال آباد خودکشی کرد). 1 تن دیگر معلول شد که سرباز دیدیک بود.

- بصورت کل 415.932 نفر از بیماری خطرناک زردی (هیپاتیت) و امراض جهاز هضمی رنج میبردند. از تولی من 6 نفر زردی داشتند که یکی از آنها در شفاخانه مرد.

تلفات سالانهء ارتش شوروی از 1979 تا 1989:

- سال 1979، 86 تن (منجمله 2 تن گم شده).

- سال 1980:

جنوری 89 تن،

فبروری 108 تن

مارچ 154 تن (منجمله 7 نفر گم شده)

اپریل 169 تن (منجمله 13 گمشده، 1 زخمی که پسان مرد، 1 اسیر که بعداً به دشمن پیوست!

می 186 تن (منجمله 10 گمشده) از جمله 40 تن در منطقهء خار.

جون 151 تن (منجمله 1 گم شده، 3 زخمی که پسانتر مردند).

جولای 172 تن (منجمله 2 گم شده و 1 زخمی که پسانتر مرد).

اگست 212 تن (منجمله 2 گم شده و 2 زخمی که سپس مردند).

سپتامبر 131 تن ( منجمله 1 گم شده، 3 زخمی که پسانتر مردند با 6 فرد ملکی).

اکتوبر 112 تن (منجمله 3 گم شده و 3 تن زخمی که بعداً مردند).

نوامبر 66 تن (منجمله 1 گم شده و 3 زخمی که سپس مردند).

دسامبر 93 تن (منجمله 1 گم شده).

برعلاوه بتاریخهای نا معلوم 3 نفر (که از جمله 2 تن آن اسیر شدند).

مجموعاً در مدت فوق الذکر 1640 نظامی (از جمله 57 گم شده و 39 اسیر که از آنجمله 1 نفر به دشمن پیوست) و همچنان 6 نفر ملکی (شوروی) نامور تلف شدند.

کلاً 1646 نظامی و 6 ملکی شناخته شده.

- سال 1981، 1298 نفر. 2 تن در جنگ کشته شدند، 1 راننده به ماین اصابت کرد. یک نفر را خودیها هنگام تحقیر فردی جوانتر (با احساس غیرت) کشتند. کسیکه او را کشته بود، دهسال زندانی شد.

- تلفات سال 1982، 9481 تن.

- // سال 1983، 1446 //.

- // سال 1984، 2346 //.

- // سال 1985، 1868 //.

- // سال 1986، 1333 //.

- // سال 1987، 1215 //.

- // سال 1988، 759 //.

- // سال 1989، 53 تن.


قابل یاددآوری ست که از ارتش بنابر معاذیری مانند، زخمی شدن، معلولیت و بیماری (که معیوبیت را در قبال داشت) تعداد زیر ترخیص شدند:

- گروپ 1 (زخمیها) 672 تن؛

- گروپ 2 (معلولان) 4216 تن؛

گروپ 3 (بیماران و معیوبان) 5863 تن.

شاخصه های تلفات ارتش 40 شوروی از تاریخ 25 دسامبر 1979 تا 15 فبروری 1989 چنین است:

- کشته شده گان در نبردها 9661 تن،

- فوت شده گان ناشی از جراحت و زخم 2475 تن،

- گم شده گان (مفقودالاثر ها) 417 تن،

- کشته شدگان ناشی از حوادث (سانحه ها) 1795 تن،

- مردگان ناشی از بیماری 833 تن.

در افغانستان تقریباً هرروز 5 نفر (نظامی شوروی، مترجم) میمرد.

تعداد کشته شدگان بر اساس رتبه:

- جنرالها 4 تن.

- افسران 2179 تن.

- خردضابطان 639 تن.

- پرکمشران و سربازان .12.089 نفر.

این ارقام از سایت جنرال سمیرنوف او. ای. گرفته شده است.


سپه سالاران

چرا افغانستان سپه سالاری که مردمش تا پایان زندگی به او افتخار کرده به نواده های خود (البته آنانیکه آنها را دارند) از زحمات خستگی ناپذیرش، عملیات انجام داده اش و برخوردهای سنگین محاربوی اش که با چشمان پر حسرت مخاطبان کوچک اش مواجه شود؛- حکایه کنند، را به جهان نداده است؟ هر جنگی قهرمانان خود را برجسته میسازد. حتی اگر این جنگ ... باصطلاح پیروزمند هم نباشد. حتی کمپاین {جنگی} فنلند[5] نیز به جهان و کشور ما سپهداران قهرمان اش را پیش کشید.

بیاد میآوریم مارشال توخاچفسکی را[6]. کسی که نخستین بار استفادهء گسترده از تانک را رایج ساخت. گرچه حتی تا کمپاین جنگی فنلند زنده نماند، مگر ایده های او را سپه سالاران آلمانی در جنگ دوم جهانی استفاده نمودند. استعداد ژوکوف[7] در جنگ خالخین گول[8] (این در واقع نخستین رویارویی با اردوی جاپان پس از سال 1904 بود)، شگفت. من در مورد جنگ کبیر میهنی (شوروی) که کشور ما گروهی از با استعدادترین سپه سالاران را به جهان پیش کشید، نمیخواهم چیزی بگویم.

مگر در افغانستان[9]

جنرال میریمسکی که امروزه زنده نیست؟ من شخصاً تخلص اورا نمیشناسم، گرچه او در همه عملیات انجام شده توسط گروپ جنرالهایش شرکت داشت. در یکی از سایتها به قول یک سرباز برخوردم که اورا «جنرال مرگ» مینامید. با درنظرداشت عملیات انجام داده شده توسط وی میشود گفت که لقبش بیجا نبوده.

گورنر جنرال گروموف ؟ جنرال سمیرنوف؟ و دگر کی؟ اکنون چنین است که هرکسی که زیر فرماندهی این یا آن جنرال (یا دگروال) خدمت کرده، میکوشد، استعداد نظامی قوماندانش را تحسین کند. در حالیکه مطابق اوضاع سیاسی رهبری سیاسی کشور گاه این و گاه آن شخصیت را بالا میکشید. مگر با ژرف نگری در تصویر روانی آنها، آنانی که ایشان را بالا میکشیدند، دفعتاً به جایی که واقعاً ارزش آنرا داشت، آنها را پایین میآوردند.

باید دانست که افغانستان «سر لشکر»ی را که با کارنامه هایش ارزش لقب سپه سالار را داشته باشد عرضه نکرده است. و دلیل آن چیست؟ ما که جنگیدیم. مدالهای قهرمانی را که نه تنها سربازان (البته پس از مرگ) بلکه مارشالها و جنرالها (زنده) بدست آوردند. مگر کی به آنها سپه سالارِ دوران را میتواند خطاب کند؟

آلمانها در زمان جنگ دوم جهانی ازیاد نام جنرالان ما را میدانستند، همانطوریکه سربازان ما نیز نامهای سرداران ارتش آنها را میدانستند. سربازان شوروی نامهای مانشتین وگودریان را میدانستند و سربازان آنها نامهای ژوکوف، روکوسوفسکی وغیره را. بیادداشتن نامهای سپه سالاران مخالف خود یک واقعیت برای شهرت این سرداران سپه است، که چنین نامور باشند. مگر در افغانستان من نام احمدشاه مسعود[10] را همیشه بیاد دارم. ما حتی در همان زمان او را احترام میکردیم. مگر از گلبدین حکمتیار[11] نفرت داشتیم.

وی در میان افغانها واقعاً سپه سالار برجسته یی بود (مرادم احمدشاه مسعود است). گرچه او نیز افراد ما را میکشت که این اذعان تلخ حقیقت است و هم آنها را اسیر میگرفت. مگر اسیران را تحقیر و تعذیب نمیکرد. سرشان را نمیبرید. آنان را تیر باران نمیکرد و همچنان او سیاستمدار محیلی بود. مگر افسوس که مردم افغانستان او را نتوانستند حفظ کنند. – اگر او زنده مبیود مناسبات میان کشورهای ما در سطح دیگری قرار میداشت. زیرا او بمثابهء سپه سالار گرچه ما را همچون متجاوزان میدید، ولی کشور ما را نظر به نیرومندی و توانایی آن احترام میکرد.

مگر افغانها هیچیک از سرداران نظامی مارا نمیشناسند. برای آنها ما یک کتلهء بزرگ خاکستری شوروی بودیم. و همه اشخاص بدون شخصیت! و همه بخاطر آن که جنگی آنچنان وجود نداشت، چیزیکه تاریخنویسان کنونی و کشورشناسان ادعا میکنند (گرچه من میتوانم اشتباه کنم، چونکه تاریخدانان کنونی حقایق آن جنگ را آنچنان که بود بتصویر میکشند، برعکس تصور آنانی که فرماندهی جنگ را در آنجا عهده دار بودند).

مگر جنگ (بهر شکلی که باشد) باید قهرمانان خود را تقدیر کند. قهرمانان را نظر به موقف شان، نه براساس فیصلهء بالا، بلکه قهرمانان واقعی را که عملاً با دلاوری قهرمانی خویش را تثبیت کرده اند. شجاعتی که در سده ها ماندگار میشود. مانند آنچه در جریان جنگ کبیر میهنی و. تالالیخین با سوق هواپیمای آتش گرفته اش به سوی فاشیستها انجام داد. یا آنچه گاستیلو کرد. چون نسل کهن به آن که من تعلق دارم، در قهرمانیهای آنان رشد نمود. و هیچ دولت جدید نمیتواند نامهایشان را {از لوح تاریخ} بزداید. چون واقعاً آنها همه شجاع بودند.

و واقعیتها که ماندگار و نا متغییر اند، همه بدور از ساختارهای سیاسی میباشند. من در اینباره در برگهای دیگر این تارنما با تفصیل خواهم نوشت، که چگونه افراد مدال و نشان دریافت میکردند. ولی در این برگ- فقط یک چیز را میخواهم، پاسخهایی را میخواهم دریافت کنم که انتظار دارم. بلی، حتی بشکل پاسخهایی آنانی که در آنجا بودند، بناً هدف و بهره از این تارنما بصورت کل کاری و عملی ست.

ولی چرا افغانستان حتی یک قهرمان خود را نیز پیشکش ننموده؟- قهرمانی که همهء کشور به آن ببالد. کشوری که از ویرانی و جنگ خسته شده و راهش را در عصر نوین میخواهد پیدا کند.

زیرا در این مرحلهء سیاسی افغانستان قهرمانان جدید کشور نوین عرض اندام خواهند کرد. مگر تاکنون آنها وجود ندارند! چرا؟

من بحیث افسر سابقه دار ارتش شوروی میخواهم با علاقه پاسخی دریابم (زیرا صادقانه اگر بگویم) من آنرا میدانم و میکوشم در برگهای این تارنما پاسخ را برای خودم پیدا کنم. میکوشم پاسخ صریح و صادقانه بدهم. میخواهم در هرحالتی هرچیز را به اسمش بنامم. راستش این کار همیشه دردآور است!

د ۰۴:۲۹, ۲ اپرېل ۲۰۱۸ بڼه

د امریکایانو په وتلو سره به د يو بلې کورنۍ جګړې بنسټ کېښودل شي:


امریکايي مجلې دي ډیپلوماټ په خپله مقاله کې لیکلي: ((په داسې حال کې چې ناټو او امریکا له افغانستانه د پوځیانو ایستل پیل کړي دي، خو له پالیسي جوړوونکو سره اوس دا وېره پیدا شوې ده چې داسې نه د پخوا په شان، په دې هېواد کې، کورنۍ جګړه پیل شي.))

امریکايي مجله وايي، د داسې حالاتو د مخنیوي لپاره امریکا او افغان ولسمشر حامد کرزی هڅه کوي له طالبانو سره د خبرو له لارې اوربند وکړي؛ خو پوښتنه دا ده چې دا به په افغانستان کې امن پر ځای کړي او که نه؟

د دي ډیپلوماټ مجلې د مقالې لیکوال مایکل لیونسن دی.

دا مقاله په اصل کې د طالبانو او د شمالي اتحاد تر منځ له ۱۹۹۶ز کال تر ۲۰۰۱ز پورې د شوې کورنۍ جګړې په شان په راتلونکې کې د کورنۍ جګړې د د بیا کېدو د امکان شا و خوا ګرځي.


پاکستان په افغانستان کې د هند د نفوذ د مخنیوي لپاره له طالبانو سره راحت احساسوي؛ نو په دې ډول، چې طالبان له کشمیري جهادیانو سره رابطې ختمې نه کړي نو تر هغې به هند د حامد کرزي ملاتړ کوي. امریکا به بیا تر هغې طالبان خپل دښمن ګڼي چې له القاعده او نورو جهادیانو سره ملګري وي.

تر دې له مخه چې لیکوال د افغانستان د کورنۍ جګړې پر احتمال ولیکي، په پیل کې په نورو هېوادونو کې د شویو کورنیو جګړو له تاریخه ځېنې نتیجې وباسي.

دی کورنۍ جګړې په دوو برخو کې وېشي.

په لومړۍ برخه کې، یوه د روسیې د کمیونسټ رژیم او مخالفینو تر منځ له ۱۹۱۷ز کال څخه تر ۱۹۲۳ز پورې، او بله له ۱۹۳۶ تر ۱۹۳۹ز پورې د دوام لرونکې د هسپانیې کورنۍ جګړې شاملې دي.

لیکوال مایکل لیونسن وايي، په دواړو کې مخالفینو ته په پوځي ډګر کې ماتې ورکړل شوه.

لیکوال د کورنۍ جګړو په دویمه برخه کې د موزمبیق او تاجکستان حواله ورکوي، چې دا جګړې بیا بالاخره د خبرو اترو او د سولې د تړون له لارې پای ته ورسېدې.

تر دې تاریخي حوالو وروسته لیکوال وايي چې نن ورځ په افغانستان کې داسې نه ښکاري چې د موزمبیق او تاجکستان ماډل به پلي شي.


تر هغې چې پاکستان له هنده، او هند، امریکا و ایران له طالبانو وېرېږي نو یو فریق به هم دې جګړې ته دوام ورکول د وسایلو ضایع کول و نه ګڼي.

د دې لپاره لیکوال په افغانستان کې د ښکېلو فریقانو، طالبانو، امریکا، ایران، هند او پاکستان سیاسي ګټې څېړي.

دی وايي، طالبان لا تر اوسه، له القاعدې سره د تړاو د شلولو او د افغانستان د آیین د منلو له شرطونو انکار کوي.

پاکستان په افغانستان کې د هند د نفوذ د مخنیوي لپاره له طالبانو سره راحت احساسوي؛ نو په دې ډول، چې طالبان له کشمیري جهادیانو سره رابطې ختمې نه کړي نو تر هغې به هند د حامد کرزي ملاتړ کوي.

امریکا به بیا تر هغې طالبان خپل دښمن ګڼي چې له القاعده او نورو جهادیانو سره ملګري وي.

او شیعه ایران بیا له سني طالبانو څخه په وېره کې دی.

تر دې تصویر ورکولو وروسته بیا د ډیپلوماټ مجلې د دې مقالې لیکوال مایکل لیونسن دې نتیجې ته رسي چې تر هغې چې پاکستان له هنده، او هند، امریکا و ایران له طالبانو وېرېږي نو یو فریق به هم دې جګړې ته دوام ورکول د وسایلو ضایع کول و نه ګڼي.














جنګ که سوله



د هغو کتنو لومړۍ جوپه چې پاکستان کې يې چارواکي د افغان طالبانو او کابل حکومت ترمنځ "لومړنۍ" خبرې بولي، له تېرو څو کلونو راهيسې د افغان سولې بهير کې يوه جوړجاړي ته د رسېدو تر ټولو نژدې پړاو ګڼل کېږي.

دا لومړی ځل دی چې طالبانو په کې له افغان چارواکو سره پر يوه مېز د ناستې خبره منلې ده. له دې مخکې دوی يوازې له امريکايانو سره پر خبرو ټينګار کاوه، چې په افغانستان کې "ريښتينی واک" ورسره دی.

دا لومړی ځل په دې هم دی چې طالبانو داسې خبرو کې ګډون ته غاړه ايښې چې اسلام اباد او کابل دواړو په ښکاره او رسمي توګه منلې دي.

د خبرو مخکينۍ هڅې يا ناکامې شوې، يا په رازونو پوښل شوې وې او يا هم ډېر کله طالبانو ردولې.

د جګړې او سولې کلۍ له چا سره ده؟

په ۲۰۱۲ کال کې د امريکا دا هڅه چې طالبان د قطر له لارې خبرو کې راښکېل کړي، هغه مهال ناکامه شوه، چې ولسمشر حامد کرزي د طالبانو له لوري پر خپل دفتر له بيرغ پورته کولو سره مخالفت وکړ، يو داسې څه چې دوی يې په جلاوطنۍ کې د يوه حکومت په څېر ښکارول. پاکستان هم احساس کاوه چې په دوحه خبرو کې څنګ ته پرېښودل شوي دي.


Image caption د سولې يوه تړون ته د رسېدو شونوتيا په داسې وخت کې راځي چې د طالبانو پر وړاندې د افغان پوځ او پوليسو مبارزه لا سخته شوې ده

په تېرو څو مياشتو کې طالبانو د څو ادعاوو خبره رد کړې وه، چې د بېلابېلو کچو چارواکو يې دې په يو لړ غونډو کې له افغان چارواکو سره کتلي وي، چې په دوبۍ، چين او ناروې کې ترسره شوې وې. دوی ويل که داسې خبرې شوې هم وي، کسان يې د طالب مشرتابه له لوري له رسمي واک برخمن نه وو.

خو تر ډېره مهمه دا ده چې دا تازه خبرې په پاکستان کې ترسره شوې، چې له اوږدو راهيسې د يو داسې اړخ په توګه ورته کتل کېږي ګنې په افغانستان کې د جنګ او سولې کلۍ له همدوی سره ده.

او دا وقعيت چې امريکا، چين او ملګري ملتونه هم په دې خبرې کې وو، دې نظريې ته نور ځواک هم ورکوي چې په افغانستان کې د سولې يو ډول بهير ښايي په پای کې په پيلېدو وي.

خو له هيلو ډکو ټولو دغو لاملونو سره سره، داسې پېچلې او د ژورو ريښو جيوپوليټيکې مسئلې هم شته، چې افغان قضيه په ځانګړي ډول سختوي.

پر پاکستان باور کېدی شي؟


د انځور حقوق IPA Image caption د پاکستان پوځ هم له ډېورېنډ کرښې سره اوږدو کې د طالبانو پر وړاندې جګړه کې درنه بيه پرې کړې

د پاکستان موخې يو عامل دی.

اسلام اباد له پخوا راهيسې ځان په يوه داسې وېره بوخت ساتلی، چې ختيځ ګاونډی، هند، يې د بې ثباتۍ غوښتونکی دی.

دا چې افغانستان يوازينی هېواد و، چې د هند له وېش وروسته يې په ملګريو ملتونو کې د پاکستان د غړيتوب مخالفت کړی و، پاکستان ورته د هند د "توطيو" يوه داسې طبيعي بهير په توګه ګوري چې تر پاکستان راچاپېر دی.

دا واقعيت چې پاکستان کې پر سياسي پرېکړو تر ډېره د پوځ اغېز غوړېدلی، د جګړې اقتصاد او د يو داسې امنيتي دولت جوړښت ته يې لار هواره کړې، چې د دولتي سياست پر ځای تر ډېره پر جګړه ييزو لوبو راڅرخي.

له اوږدو راهيسې پر پاکستاني پوځ دا تور دی چې پر افغانستان د ولکې او هم هلته د هندې اغېز مقابلې لپاره طالبان د خپلو ګوډاګيو جنګياليو په توګه کاروي.

په لنډمهالي ډول پاکستان په افغانستان کې د سولې د ملاتړ موخه لري، هغه هم د يوې داسې وسيلې په توګه چې له مخې يې خپل لړزاند اقتصاد ته د پرمختګ سېک ورکولو لپاره چينايۍ پانګه ورماته کړي. خو چارې لا تر اوسه د پوځ په ولکه کې دي، او د پوځ سوچ به يې لا بيا هم پر سيمه ييزو تګلارو خپور وي.

افغان مشران به لوبه وکړی شي؟


د انځور حقوق AFP Image caption په داسې حال کې چې د ناټو ځواکونو شتون په چټکۍ کم شوی، افغان پوځ هم درنه مرګژوبله ګاللې

افغانستان هم د دوو سرونو حکومت لري.

په داسې حال کې چې ولسمشر اشرف غني له پاکستان سره د توپ لوبولو لېوالتيا ښوولې، نور يې لا قانع نه دي، او په څه د پاسه ۱۳ کلونو کې د افغانستان لروبر د طالبانو ناعادي لاسته راوړنو له امله د دوی نظريې لا ځواکمنې شوې دي.

ډېر باور کوي چې د طالبانو د سر مشران د پټنځای او خونديتوب لپاره پر پاکستان بشپړه تکيه کوي، او د پاکستان له پوهېدو يا سلا پرته يې په افغانستان کې د داسې پراخو بريدونو امرونه نه شوی ورکولی.

دا کورنی لانجمن حالت د افغان پوځ او پوليس ځواک په ګټه نه دی، چې د طالب اورپکۍ پر وړاندې له ناټو وروسته خپل لومړي جګړه ييز موسم کې له وړاندې له ستونزو سره مخامخ دي.

څومره چې افغان ځواکونه کمزوري وي، هغومره به د طالبانو غوښتنې لوړې وي، او د سولې کوم شوني تړون پر وړاندې به ورسره په کابل کې هم د پاکستان ضد مشرتابه دريځ کلکېږي.

طالبان له اسلامي دولت نومې ډله ډارېږي؟

د سولې خبرو ملاتړ په اړه د پاکستان جديت به پر داسې کچه اندازه کېږي، چې دوی يې له مخې ولسمشر اشرف غني ته ګوري چې څومره به پاکستان پلوی دريځ وساتلی شي.


د انځور حقوق Getty Image caption د جنګياليو په ورجلبولو او هم د سيمو په ولکه کولو کې د اسلامي دولت نومې ډلې برياليتوب ښايي د خبرو مېز ته په ورتلو کې د طالبانو د حساب کتاب بڼه جوړه کړي

که پاکستان احساس وکړ چې پر حالت د ولسمشر اشرف غني قبضه نرمېږي، اړ به وي چې د خبرو له مخې د جوړجاړي رسېدو ته زور ورکړي. دوی نه غواړي د يو شرير په سترګه ورته وکتل شي، داسې څه چې ګوښی والی يې زياتوي.

پاکستان به دې ته هم لېواله وي چې لږترلږه د اوسمهال لپاره په افغانستان کې پاکستان ضد عناصر کمزوري کړي، چې له مخې يې پاکستان کې د موخو پر وړاندې د پاکستاني طالبانو کارولو هڅه هم ورسره کمزورې کړي چې ويل کېږي په افغان اړخ کې پټنځايونه لري.

د طالبانو لپاره به هم د ښاغلي غني نرمښت په دې اړه پرېکړه کې يو مهم عامل وي، چې د جدي راکړې ورکړې وخت کله راځي.

او دا به هم، چې اسلامي دولت نومې ډله به د افغان جنګياليو په ورجلبولو او د سيمو په ولکه کولو کې څومره بريالۍ وي، د طالبانو د حساب کتاب بڼه جوړوي.

که اسلامي دولت ډله وده کوي، طالبان به په دې اړه د زياتېدونکي فشار احساس وکړي، چې د امنيتی لاملونو له مخې يوه جوړجاړي ته رسېدا ګړندۍ کړي، او د يوې سيالې اورپکې ډلې خپرېدا ورسره کنټرول کړي.

له خورا ډېرو بېلابېلو سيناريوګانو سره د يوې داسې شونتيا وړاندوينه سخته ده چې دا خبرې به يوې داسې روغې ته ورسېدی شي، چې ټولو اړخونو ته د منلو وړ وي.













د افغانستان جګړه کورنۍ نه بلکه نړيواله ده

د افغانستان دفاع وزارت وایي، په افغانستان کې روانه جګړه کورنۍ نه بلکه د ترهګرۍ په وړاندې نړیواله جګړه ده او نړیوال هم باید د دغې جګړې په ژرختمولو کې زیاته ونډه واخلي.

د دفاع وزارت ویاند جنرال دولت وزیري دا څرګندونې افغانستان ته د نورو امریکایي سرتېرو د استولو په اړه د امریکا د دفاع د وزیر د وروستۍ پریکړې په غبرګون کې وکړې او زیاته یې کړه:

"د دې لپاره چې جګړه ختمه شي او ترورېزم په افغانستان کې مات شي، نړیوال مجبور او مکلف دي چې له موږ سره مرسته وکړي. "

د امریکا د فاع وزیر جېمزمټېس دوه ورځې مخکې خبریالانو ته وویل چې افغانستان ته یې د نورو امریکایي سرتېرو د استولو پریکړه کړې ده او په څو راتلونکو ورځو کې به دغه بهیر پیل شي.

مټېس افغانستان ته د نویو استول کیدونکو سرتېرو شمېر ونه ښود خو له دې مخکې امریکایي قوماندانانو دې هېواد ته د درې زره نه تر پنځو زرو سرتېرو د استولو غوښتنه کړې وه.










جنرال وزيري: د افغانستان جګړه کورنۍ نه بلکه نړيواله ده


ښاغلي وزیري زیاته کړه:

"افغانستان کې له ترورېزم سره جګړه ده. دا د افغانستان کورنۍ جګړه نه‎ده، پرموږ تپل شوې جګړه ده. د دې جګړې شاته نړیوال ترورېزم دی نو موږ مجبور او مکلف کې یو چې نړیوال، د امریکا متحده ایالات له موږ سره په دې جګړه کې مرسته وکړي. ترڅو دغه جګړه په افغانستان کې ژر ختمه شي. کوم سرتېري چې افغانستان ته راځي هغوی د مشورې ورکولو په برخه کې، د روزنې په برخه کې د پلان جوړولو په برخه کې او د تجهیز په برخه کې له موږ سره مرسته کوي. "

د امریکا دفاع وزیر هم افغانستان ته د نورو سرتېرو د استولو د اعلان پر مهال وویل چې دې هېواد ته نوي استول کیدونکي سرتیري به د افغان ځواکونو د ظرفیتونو په لوړولو کې مرسته کوي.

جېمز مټېس د تیرې پنجنشبې په ورځ خبریالانو ته وویل چې افغانستان ته د نورو سرتیرو د استولو امر یې ورکړی دي.

مټېس دغه راز وویل، په دې اړه به چې دغه نوي ځواکونه په افغانستان کې چېرې ځای پرځای کېږي، وروسته پریکړه وکړي.

هغه همدارنګه ونه ویل چې څومره نور سرتیري به افغانستان ته استوي خو ويې ویل چې په دې اړه به راتلونکې اوونۍ کانګرس ته معلومات ورکړي.

د افغانستان او سیمې لپاره د امریکا د متحدو ایالتونو د ولسمشر د نوې ستراتیژۍ له مخې چې څه کم دوه اوونۍ مخکې یې اعلان کړه هم ولسمشر ټرمپ د هغو ځواکونو شمېر چې افغانستان ته به استول کېږي ونه وښود خو له دې مخکې امریکایي قوماندانانو ویلي و چې ښايي ترپنځو زرو پورې نور امریکايي سرتېري افغانستان ته واستول شي.

په دې اړه چې دغه نوي امریکایي سرتېري به په افغانستان کې په کومو ولایتونو کې ځای پرځای شي، د افغانستان د دفاع وزارت ویاند جنرال دولت وزیري وویل، نوي سرتیري به هم تر ډېره د افغان ځواکونو د روزنې له مرکزونو سره ځای پرځای کېږي.

وزیري وايي:

"دغه سرتیري په هغو ځایونو کې چې موږ تعلیمي مرکزونه لرو، لکه کابل، جلال‎اباد، هرات، مزارشریف، کندهار، ګردېز نو دوی به زیاتره په دغو سیمو کې له موږ سره مرسته وکړي ترڅو زموږ هغه برخې چې کمزورې دي تقویه شي او ترڅو چې دغه له ترورېزم سره جګړه وګټل شي."



 یو شمېر رسنیو د امریکایي پوځیانو په حواله ویلي چې ولسمشر ټرمپ افغانستان ته د نورو څلور زرو سرتېرو د استولو امر ورکړی دی.

د امنیتي چارو یو شمېر کارپوهان که څه هم افغانستان ته د نورو امریکايي سرتېرو استول ګټور بولي خو په دې تاکید کوي چې غوره لاره د افغان امنیتي ځواکونو ښه روزل او په ښو وسلو سمبالول دي.

عبدالهادي قریشي یوله دغو کارپوهانو دی. هغه ازادي راډیو ته وویل:

"که له موږ سره، زموږ د وسله‎والو عزتمندو ځواکونو د تمویل، تجهیز، روزنې او ملاتړ لپاره په نړیواله کچه مرسته کړی وای دا به ډېره ښه وای، نسبت دې ته چې موږ ته سرتیري را واستوي. "

د امریکا دفاع وزیر دغه راز وویل چې د افغانستان او سیمې لپاره د امریکا د نوې ستراتیژۍ له اعلان وروسته تر اوسه نوي سرتیري افغانستان ته نه‎دي استول شوي خو د دې احمتال شته چې دغه بهیر په څو راتلونکو ورځو کې پیل شي.

که څه هم تر دا وروستیو پورې په افغانستان کې د دېره امریکایي سرتېرو شمېر ۸۴۰۰ تنه ښودل شوی و خو څو ورځې مخکې پنټاګون تائید کړه چې د سرتېرو شمېر یې په دې هېواد کې له دې زیات دی او ۱۱ زرو ته رسېږي.

د افغانستان او سیمې لپاره د امریکا د متحدو ایالتونو د ولسمشر د نوې ستراتیژۍ له مخې یوازې په افغانستان کې دننه په پوځي هڅو اتکا نه کېږي بلکه هغه ټوله سیمه په تېره بیا پاکستان هم رانغاړي، هغه هېواد چې ټرمپ واضح ویلي و چې هغو سخت دریځو او ترهګرو ډلو ته یې په خپله خاوره کې پناه ورکړې چې د امریکا او د متحدو پرګټو یې حملې کوي.

ټرمپ ویلي چې نور په پاکستان کې د ترهګرو پناه ځایونه نه شي زغملی. اسلام آباد دغه تورونه ردکړي دي.












ليمانډ د افغانستان جګړه نهه کلنه شوه

د فرانسی د لیماند دیپلوماتیکه ورځپاڼه لیکي، د جگړی له پیل نه وروسته لا یوه میاشت نه وه وتلی چی کابل د شمالی ټلوالی لاسته ورغی.

په هغه وخت کی دافغانستان شخړی ته په دی نظر وکتل شول چی لنډه او بی ضرره شان ته شخړه ده.

هغه وخت دافغانستان جگړی ته هم دیوی نوی جگړی په نظر وکتل شول. په دغه جگړه کی د ځایی ملیشو له قوماندانانو او دامریکا له هوايي قوی نه کار واخیستل شو.

داسی معلومیدله چی دا جگړه نسبتا په اسانۍ سره سرته رسیدلی ده. نړیوال لا دومره ژر خبر نشول چی طالبانو سقوط کړیدی، څومره ژر چی دهغوی رژیم له پښو وغورځیده.

د لیماند ورځپاڼه لیکی چی د ٢٠٠١ م کال د سپتمبر د ١١می نیټی د اول منی خاطری، ډیر ی پخوا دافغانستان دخلکو په زړونو کی ورو ورو د وخت او زمان تر سیوري لاندی تتی شویدی.

له ډیر نه ډیر به دهغه وخت احساسات اوخاطری داسی وي لکه څوک چی یوه زاړه تصویرته وگوری.

خو لیماند دیپلوماتیک لیکی چی داپیښه داشغال او وینو تیولو، د یوې بلی خونړی کیسی ترخه پیلامه گڼل کیږي. ډیر هغه څه چی پیښ شول ، دهغو عوامل ددی پیښو په اولنیو وختونو کی لټول کیدلی شی.

په هغه وخت کی چی دا جگړه یوازی سپینه او توره گڼل کیدله. د لیماند ورځپاڼه لیکی چی حتی هغه وخت هم کامیابی یقینی نه وه اوهمدارنگه د سم اوناسم، حق اوناحق، ښو اوبدو ترمنځ بریدونه هیڅکله هم ډیرواضح نه وو.

د لیماند ورځپاڼه لیکی هغه پوښتنی چی اوس ددی جگړی په باب کیږی، پکار ده چی هغه لا پخوا ددی جگړی په پیل کې شوي وای.

په هغه وخت کی د طآلبانو د بغاوت او بیا زور موندلو او د حآمد کرزی د حکومت د اداری فساد تخم سمدلاسه وکرل شو. ترهغی وروسته چی کوم امریکايی عسکر مړه شول په هغه وخت کی لا ماشومان وو.

د لیماند فرانسوی ورځپاڼه لیکی ، په هغه وخت کی د شمال په ټلواله باندی اتکا کولو دا مانا لرله چی د امریکا ډیر کم اتباع به په هغه هیواد کی په خطر کی واچول شی چی له خارجي اشغالگرو نه په کرکه کی شهرت لري. خو په دغه برخه کی په لوی لاس دافغانستان دمعاصر د تاریخ یو بل اړخ له نظره وغورزول شو. هماغه قوماندانان او ملیشی چی په ٢٠٠١ میلادی کال کی واشنگټن تمویل کړلی هغوی د بشری حقوقو نه دومره سرغړونی کړی وی چی اعمالو یی د طالبانود اصلی تحریک په منځته راتللو کی مرسته کړی وه.

دلیماند ورځپاڼه لیکی چی له ١٩٩٢ نه تر ‏١٩٩٦ میلادی پوری دهغوی جنگیالیو کابل له خاوروسره برابرکړاو په لسهاو زره ملکیان یی ووژل. دهغوی ترمشرتابه لاندی کورونه لوټ شول، په ښځو تیري وشول او نارینه برمته شول او وکړول شول.

هغه وخت د امریکا لپاره دشمالی ټلوالی په مهمو اشخاصو کی یو هم عبدالرشید دوستم و. پرهغه باندی دا تور هم دی چی کله یی داشغال په وخت کی له امریکا سره مرسته کوله د جگړی بندیان یی قتل عام کړل.

د لیماند ورځپا‍ڼه لیکی داهغه څه دی چی که له پښتنو نه پوښتنه وشی چی له اشغال سره ولی مخالفت کوی، نوتراوسه پوری هم ددی پیښی یادونه کوی.

ورځپاڼه لیکی چی عبدالرشید دوستم اوس هم، د ښاغلی کرزی په حکومت کی یوتشریفاتی مقام لري.

لیماند لیکی چی د شمالی ټلوالی په نور و مهمو اشخاصو کی د جمهوری ریاست مرستیال جنرال قسیم فهیم او یوشمیر نورهم دی چی د سپتمبرپه پارلیمانی انتخاباتو کی یی برخه اخیستی ده.

د لیماند ورځپاڼه لیکی کله چی د سولی عالی شوری چی له طالبانو سره به مذاکرات کوی اعلان شوله په هغی کی هم داسی کسان وو چی د طالبانو او هغوی د پلویانو بدایسی. په دی توگه دا شوری دهغی ادعا تمسخر کوی چی یو جدی تحول به منځته راولی.

د سولی په شوری کی د پخوانیو مجاهدینو داسی جگپوړه اشخاص لکه پروفیسور برهان الدین ربانی، پروفیسور عبدالرب الرسول سیاف او محقق شامل دی چی د بشری حقوقو نه په تیري باندی متهم دی. خو دا ټول په یوه اویابل وخت کی دامریکا مشتریان اوموکلین وو.

د لیماند ورځپاڼه په پای کی لیکی ددی په نسبت چی یو نوی پیل او نوی دور منځته راولی ، د ٢٠٠١ م کال اشغال ددی سبب شو چی د ماضی اشباح بیرته راژوندي شی او په راتلونکیو کلونو کی د یو خونړي کورنی جنگ لپاره د بنسټ ډبری کیږدی.

د لیماند ورځپاڼه لیکی چی له افغانستان نه د گوانتانمو زندان ته اولنی جوپه بندیان په ٢٠٠٢ م کی راوستل شول. نورکسان د بگرام په زندان کی له رسمی تور او محاکمی نه پرته وساتل شول.

طآلبانو د خپل پروپاگند لپاره تر دی بله ښه وسیله نسوای پیدا کولی اوتردی ښه هیله یی نسوای کولی چی نور پلویان راجلب کړی. که څه هم یوڅه ظاهری بدلونونه راغلی دی خو امریکا تراوسه پوری هم په دواړو زندانونو کی بندیان ساتلی دی. هغه هم په داسی شرایطؤ کی چی دافغانانو دکرکی او غوسی سبب گرځي.

لیماند دیپلوماتیک ورځپاڼه لیکی چی پردی سر بیره کله ناکله د غلطو استخباراتو او معلوماتو پربنا یوشمیر خلک نیول کیږی او دامریکا او ناټو دقواو له خوانه وژل کیږی؛ دا کار ددغه جنگ په اندازه قدامت لری. په ٢٠٠٥ کال کی چی شرایطو ته کتل شوی وای نو هرچاته به څرگنده شوی وای چی حالات په چټکی سره مخ په خرابیدود ی.

د لیماند ورځپاڼه لیکی چی طآلبانو ته هیڅکله شکست نه و، ورکړل شوی بلکه هغوی په خپله ځانونه له مخی چپ کړل او دیته یی انتظار کاوه چی بیرته دیوی کامیابی گوریلایی ډلی په څیر ځانونه تنظیم کړی او بیا افغانستان ته راشی.

لیماند لیکی هغه انکشافات او پرمختگونه چی په افغانستان کی راغلل، هغه افغانستان، دسیمی هیوادونو او دافغانستان خارجی انډیوالانو ته په قابل ملاحظ قیمت باندی تمام شول.

د ښځو د حقوقو په برخه کی زښته ډیره مبالغه هم شویده. له بل پلوه دغه جگړه دامریکا په تاریخ کی دویتنام تراوږدی جگړی نه هم اوږده شوه . په امریکا کی له داخلی اقتصادی رکود سره هم مصادفه شوه. پردی سر بیره القاعده اوطآلبان په پاکستان کی هم خواره شول.

افغانان په خپله، په خپل هیواد کی ځانونه زښت ډیر غیر محفوظ بولی. د افراطی او سخت دریځو ځوانانو یونوی نسل په دی هیواد کی راپورته شویدی او دایی زده کړیدی چی څنگه د غربی سبک له دیموکراسی نه کرکه وکړی. عینا لکه څنگه چی دهغوی پلرونو له کمونیزم نه کرکه کوله.

د یاغیانو ملاتړ، د افغانستان له جنوب او ختیځ نه پرته ددغه هیواد په شمال کی هم مخ په زیاتیدود ی. لیماند په پای کی لیکی چی دافغانستان خلک له دغه حالت نه ویره لری چی نور به هم خراب شی .

په ٢٠٠١ م کال کی چی له خلکو سره داینده لپاره کومه هیله وه هغه نوره نشته ده. په خلکو کی په مختلفواندازو غوسی او اندیښنی موجودی دی.

د لیماند ورځپاڼه په پای کی لیکی چی په دی تیرونو نهمو کلونو کی دافغانستان خلک په زړه کی له طالبانو او جنگسالارانونه ویره اوترهه لري. له خارجی عسکرو نه ویره لري، له خپل حکومت نه ویره لری او همدارنگه له اینده نه هم ویره لری.









د افغانستان په ګډون له لسو نورو هېوادونو کې کورنۍ جګړه روانه ده



د بريټانیا یوه څېړنه ښیې چې تېر زیږدیز کال کې د کورنیو جګړو له امله افغانستان کې ۱۶ زرو کسانو خپل ژوند له لاسه ورکړی دی

تصویر بندانگشتی


د برېټانیا نړیوالو سټراتیژیکو څېړنو مرکز په خپله څېړنه کې ویلي دي چې په ۲۰۱۶ زیږدیز کال کې د نړۍ په لسو هېوادونو کې جګړې روانې وې او افغانستان وروسته له سوریې، مکسیکو او عراق څخه ډېره مرګ ژوبله درلوده.

د یاد مرکز رئیس، ډاکتر جان‎ چپ‎من ویلي دي چې سوریې کې تېر کال بیا تر ټولو ډېره د ملکي کسانو مرګ‎ژوبله درلوده او ورپسې مکسکو، عراق او افغانستان ولاړ دي.

دی زیاتوي، سره له دې چې د نړۍ په هېوادونو کې کورنۍ جګړې زیاتې شوې دي، خو د ملکي کسانو مرګ ژوبلې شمېر د ۲۰۱۵ زیږدیز کال په پرتله زیاته شوې ده.

ښاغلي چپ‎من څرګنده کړې ده:"که څه هم په ۲۰۱۶ زیږدیز کال کې وړم کال په پرتله مرګ ژوبله کمه شوې ده، خو کورنیو جګړو دوام درلود، دېرې نښتې د منځني ختیځ په هېوادونو لکه سوریې، عراق او لیبیا کې وې، خو مکسیکو کې هم جګړې د مافیا له ډلو سره وې په دې نښتو کې ۲۳ زره کسان وژل شوي دي."

دی په دې هېوادونو کې د جګړو لامل "کمزوري او ناکاره" حکومتونه بولي.

نوموړي وړاندې ویلي دي:"دا ډول جګړې د کمزورو حکومتونو په شتون کې زیاتې شوې دي، د ښې حکومتولۍ پرته به دا جګړې دوام ولري."

د دې راپور موندنې ښیې په ۲۰۱۶ زیږدیز کال کې کورنیو جګړو افغانستان کې د ۱۶ زرو او عراق کې ۱۷ زرو کسانو ژوند اخیستی دی او سوریه د دې نوملړ په سر کې راځي چې ۵۰ زره کسان وژل شوي دي.











که امريکا د افغانستان جګړه کورنۍ بولي، نو بيا نظامي حضور ولې غواړي؟


کابل (پژواک ١٧ وږى ٩٢): د ولسمشر وياند د افغانستان او پاکستان لپاره د امريکا د ځانګړي استازي هغه څرګندونې، چې په افغانستان کې اوسنۍ جګړه د دغه هېواد داخلي جنګ بولي، په کلکه رد کړې.

د افغانستان او پاکستان لپاره د امريکا ځانګړي استازي، تېره ورځ له يو شمېر بهرنيو رسنيو سره په مرکه کې ويلي و، چې په افغانستان کې روانه جګړه کورنۍ ده.

د ولسمشر حامد کرزي وياند ايمل فيضي د وږي په ١٧مه، له پژواک خبري اژانس سره په ځانګړې مرکه کې وويل، چې که امريکا او غرب د افغانستان اوسنۍ جګړه د دغه هېواد کورنۍ جګړه بولي، نو دوى بيا د څه لپاره د نظامي اډو غوښتنه کوي.

ده وويل، که په افغانستان کې امريکا دې جګړې ته د کورنۍ جګړې نوم ورکوي او کورنۍ يې بولي، نو دوى بيا ولې د نظامي حضور غوښتنه کوي او په تېرو لسو کلونو کې يې د کومې جګړې په نامه زرګونه افغانان زندانونو ته واچول؟

فيضي زياته کړه، نن د افغانستان د امنيت شورا په غونډه کې هم د دغې موضوع په اړه جدي خبرې وشوې او وپتېيل شوه، چې دغه موضوع دې په هر اړخيزه او جدي توګه وڅېړل شي.

د ده په وينا، که اوسنۍ جګړه د امريکا د ځانګړي استازي په نظر کورنۍ وي، نو دا بيا څرګندوي، چې دوى په تېرو لسو کلونو کې په افغانستان کې د ترهګرۍ پروړاندې نه، بلکې په کورنۍ جګړه کې بوخت وو.

د ده په خبره، په لومړيو کې د ځينو هېوادونو له خوا داسې هڅې کېدې، چې د افغانستان جګړې انځور ته له ترهګرۍ سره د مبارزې نه، بلکې د کورني بغاوت رنګ ورکړي.

خو ده وويل: "له لومړيو څخه موږ د دغه ډول هڅو مخالفو وو او ويل مو، چې که دا جنګ داخلي وي، نو بيا په دې جنګ کې د امريکا ګډون ته هيڅ دليل نه وو."

د ده په وينا، افغانستان د ترهګرۍ قرباني دى او په افغانستان کې اوسنى جنګ له ترهګرۍ سره دى، چې له افغانستان څخه بهر ريښې لري؛ په افغانستان کې د امريکا او ناټو حضور د ملل متحد له لوري په همدې موخه دى.

همدارنګه فيضي د افغانستان او پاکستان لپاره د ځانګړي استازي دا څرګندونې، چې د ورانکارو مرکزونه د پاکستان ترڅنګ په افغانستان کې هم دي، په کلکه رد کړې او ويې ويل، ټوله نړۍ پوهيږي، چې د ورانکارو مرکزونه چېرته دي؛ واضح خبره ده، چې د ورانکارو د روزنې او تجهيز مرکزونه د افغانستان له پولې بهر دي.


ورته راپورونه:



د ولسي جرګې او ولسواليو شوراګانو د ټاکنو ترسره کېدو نوې نېټه رسماً اعلان شوه


تېره مياشت په هېواد کې نږدې ٤٤٣ ملکي وګړو ته مرګ ژوبله اوښتې


ولسمشرغني: د ولسي جرګې ټاکنې به په اعلان شوې نېټه تر سره شي


ناټو او ملګرو ملتونو د افغان ټاکنو د مهالوېش د اعلان هرکلى وکړ


د ملي تدارکاتو کمېسیون ۱۶ قراردادونه منظور کړل
















عوامل عمده جنګ در افغانستان





از دور زمانی است که افغانستان در بحران به سر برده ونا امنی ها روز به روز بیشتر میشود میخواهم با این قلم دلایل عمده ای جنک بحران را مورد ارزیابی قرار داده وراه های رسیدن به صلح را مطرح نمایم. نا امنی در افغانستان متاسفانه عوامل زیادی دارد که در قدم اول این عوامل را به دو عوامل خارجی وداخلی باید تقسیم کرد.عوامل تاثیر گزار آن میتواند دخالت کشورهای منطقه وجهان، نبود اقتصاد خود کفا ، نبود روحیه وحدت ملی، خصومت های بین المنطقه ای ،ضعف کاری وفساد حاکم در دولت، اجرا نشدن قانون ، بیکاری وبی شغلی مردم نبود اراده سیاسی برای ختم بحران از عوامل عمده ای بحران وجنگ به حساب می آید. دخالت کشورها در امور افغانستان: نه تنها کشورهای منطقه بلکه کشورهای فرا منطقه ای در بحران سازی افغانستان نقش داشته وهرکشوری به نحوی بر مبنای تعریف منافع شان دخالت بی شرمانه ای در امور افغانستان وایجاد بحران دارند بعضی کشورها به لباس دوست وبعضی هم بصورت غیر مستقیم تلاش دارند تا طبق استراتیژی خود وضعیت را در افغانستان رقم زنند . حالا این عوامل واهداف بحران سازی را در کشور مورد ارزیابی قرار داده تا باشد راه برای بیرون رفت از این وضعیت جستجو گردد و رسیدن به صلح پایدار از راه درست آن دنبال گردد . اینک میپردازیم به عوامل خارجی بحران در افغانستان پاکستان: پاکستان کشوریست که پس از بدو وجودیش در تلاش است تا از بحران سازی در افغانستان ثبات خود را در یابد مشکلات که بین افغانستان وپاکستان وجود دارد میتواند در قدم اول مسئله دیورند باشد از نظر پاکستان اگر افغانستان قدرت مند وبا اردوئ منظم قوتهای مسلح با تجهیزات وامکانات مدرن باشد آن وقت مسئله دیورند نه درسطح ادعا وسر زبانها بلکه بصورت عملی به یک کش ماکش این دو کشورمی انجامد از این رو پاکستان بر مبنای همین استراتیژی اش نه تنها در مقابل روسها از مجاهدین حمایت کرد وپس از آن گروه طالبان را آموزش وتجهیزنظامی کرد بلکه فعلا هم بصورت مستقیم وغیر مستقیم از گروه داعش حمایت نموده وآنرا با تجهیزات مدرن روانه افغانستان میکنند. اعلان مرگ ملا عمر وجلا الدین حقانی از رهبران گروه طالبان از طرف پاکستان این پیام را به طالبان میدهد که دیگر گروه طالبان رهبریت نداشته ویک تشکیلات قوی نخواهد بود با دادن چنین پیام راه را برای طالبان هموار میکند تا با گروه داعش که از قبل در ولایت های مختلف جاسازی شده اند بپیوندند . خلاصه پاکستان چه در گذشته وچه فعلا قصد نداشته است که در افغانستان صلح بیاید ودر آینده نیز مصمم است در قالب گروههای تند رو اسلامی بحران را حمایت نماید. البته پاکستان خصومت با کشورهای آسیاى میانه ندارد وحمایت از گروههای طالبان وداعش در افغانستان از جانب پاکستان صرف نا امن ساختن افغانستان میباشد تا به هر نحوی افغانستان را چه از نگاه اقتصادی وچه از نگاه سیاسی ونظامی تضعیف نماید. از طرف دیگر، رقابت پاکستان با هند سبب شده است که از افغانستان به عنوان میدان رقابت استفاده نموده وبا هم زور آزماى نمایند

با توجه به اینکه پاکستان با ایالات متحده آمریکا نیز روابط استراتیژیک داشته وآمریکا هم ترجیح میدهد که پاکستان شریک منطقه ای اش را نسبت به افغانستان ترجیح دهد از این رو نمی تواند فشار بیشتری را روی پاکستان وارد کند  تا از تروریستان حمایت نکنند.

حمایت پاکستان از گروه های تروریستی در مرزهای کشورهای آسیای میانه وایران با توجه به رقابت واختلافات که آمریکايها باروسها وایران دارد خیلی نا خوشایند برای آمریکائها نیست از این جهت است که بی سرنشین های آمریکاى علاقه ای به هدف قرار دادن تروریست ها را در شمال ندارند. ایران : ایران کشور یست که در تقابل کشور آمریکا قرار دارد وسیاست شان نیز علیه آمریکاست هر پایگاهی را که آمریکايى ها در منطقه ایجاد ویا رهبری نماید مسلم است که حساسیت ایران را با خود دارد از این رو ایران هم سر مایه گذاری میکند تا سیستم دفاعی خود را شکل دهد واین سیستم دفاعی چه از طریق حمایت ازایجاد گروپهای مسلح درداخل افغانستان ویا از طریق بعضا حمایت از گروههای تروریستی موجود در افغانستان باشد به هر حال بدون دخالت نمیتواند در قضایای افغانستان باشد. مشکل دیگر ایران با افغانستان آبهایست که از افغانستان به آن کشور سرازیر میشود اگر افغانستان به توان برسد که بتواند از آبهایش به صورت درست استفاده نماید آنگاه آبهای افغانستان به صورت مجانی دیگر وارد خاک ایران نخواهد شد از این رو ایران نمیخواهد افغانستان تبدیل به یک کشور گردد که دارای اقتصاد خو دکفا باشد لذا حمایت از بی ثباتی افغانستان به نفع ایران خواهد بود . عربستان سعودی وکشورهای حاشیه خلیج فارس : کشورهای عرب تبار بعضا بر مبنای عقیدتی دینی ومذهبی وبعضی هم بر اساس رقابت های منطقوی وسیاسی بحران را در افغانستان حمایت میکنند وآنچه را که آنان با پالیسی های مشخص خود طراحی وحمایت میکنند مشکلات جدی امنیتی را در افغانستان به بار می آورد واین میتواند در قالب حمایت از طالبان با شد ویا فرستادن وحمایت از نیروهای داعش به افغانستان

عربستان سعودی بیشتر حمایت شان از طالبان وداعش در افغانستان بصورت سری واز طریق پاکستان وگهگاهی به صورت مستقیم به علتی میباشد که میخواهد رقیب منطقه ای خود ایران را سری جایش بنشاند  ایران در کشورهای خاورمیانه مانند سوریه ،عراق، بحرین، یمن، لبنان نسبت به عربستان دست باز بیشتری پیدا کرده وترس عربستان اینست که ایران در افغانستان نسبت به عربستان پیشی نگیرد از این رو حمایت از گروههای تروریستی  در افغانستان بخصوص گروه تند رو داعش تنها گزینه ای برای عربستان خواهد بود که در افغانستان آنان را حمایت مالی وتسلیحاتی نمایند .

عربستان میداند که گروه تند رو داعش که اغلبا علیه شیعه مذهب میباشد گزینه ای خوبی برای حلقه زدن ایران ومحدود کردن سیاست های منطقه ای ایران خواهد بود وبرای آنان باید سنگر ایجادکرد واین سنگر مناسب فقط وفقط میتواند افغانستان باشد که هیچ گونه نه اقتدار سیاسی در این کشور وجود دارد ونه ممانعت کاری . کشورهای دیگر عربی وشیخ نشین ها علاوه بر پیروی از عربستان برای حمایت از طالبان وداعش در افغانستان وکشورهای سوریه وعراق مسئله دینی وعقیدتی مذهبی را نیز دنبال نموده چنین برداشت دارند که این گروهها گویا حکم شریعت را به کشورهای اسلامی تطبیق میکنند از این ملحوظ است که پولهای زیادی را برای ماشین های جنگی آنان ارسال میکنند. آمریکا: مشترکات امریکا با عربستان وکشورهای حاشیه خلیج فارس که شرکای استراتیژیک شان در منطقه به حساب می آید در مورد ایران یکی میباشد همان سیاست را که کشورهای عربی دنبال میکنند آمریکا از آن حمایت میکند واما فراتر از ایران آمریکائها رقابت بزرگتری را با روسها دارد که باید از طریق دروازه ای عبوری افغانستان اهرم فشار را برای روسها ایجاد نماید به همین علت است که بحران شمال افغانستان بی نفع برای آمریکائها نخواهد بود. روسها وقتکه در مسئله اوکراین با اروپایها وآمریکایها در تقابل میشود آمریکا میداند که تحریم ها علیه روسها تاثیر چندانی نخواهد داشت زیرا روسها هم میتواند اهرم های فشاری را متقابلا برای اروپایها داشته باشد از جمله قطع گاز روسیه به اکراین واروپا ویا تحریم اموال تجارتی اروپا آمریکا به بازارهای روسیه ویا از طریق قطع ترانزیت کالاهای اروپای وآمریکای از طریق در یا ویا خاک روسیه ویا تحریم های بالمثل میتواند فشار های باشد که روسها نیز از آن به کار گیرد از این رو باید گزینه ای برای یک اهرم فشارایجاد شود وآن میتواند استفاده از گزینه ای پخش وتکثیر تروریستها باشد . انگلستان : انگلستان کشوریست که پاکستان به عنوان فرزند متولد شده ای آن است وپاکستان را همین انگلیسی ها بود که باگرفتن خاک هند وافغانستان به نام پاکستان به عنوان کشور مستقل طراحی تاسیس واز آن حمایت کرد . حتی برای بقای پاکستان که از یک حکومت ملی وبا ثبات در افغانستان متضرر میگردید طالبان را طراحی نمود که با پول عربستان به نفع پاکستان بجنگند وحکومت تحت امر پاکستان را در افغانستان ایجاد کند . هنوز هم شک وجود ندارد که سازمان استخبارات انگلستان با طالبان همکاری داشته ودر سطح رهبری شان نقش دارند. چین : کشور چین از تقویه اوغوری های مسلمان وتقویه افکار تندرو اسلامی که باعث مشکلات برای چین خواهد شد در صدد شده است که با لای پاکستان فشار وارد نماید تا مسئله صلح را با حکومت افغانستان روی دست گیرد اما گمان نمی رود این صلح دوامدار باشد زیرا صلح دوامدار در افغانستان نه به منافع آمریکاست ونه به منافع کشورهای عربی ونه هم پاکستان چین در اجلاس شانگهای تلاش کرد تا کشورهای که ذینفع از صلح افغانستان است وادار نماید که این پروسه را حمایت نمایند اما گمان نمیرود صلح را که روسیه چین وکشورهای آسیائ میانه دنبال میکنند به نتیجه ای برسد زیرا این کشورها ممکن ذی نفع از صلح افغانستان باشد اما کشورهای دیگری متضرر از این صلح میشوند. عوامل داخلی : نبود اقتصاد خود کفا : هر پلان استراتیژی چه در بخش زیربنای ،سیاسی ونظامی نیاز به اقتصاد وپول دارد وقتی ماشین جنگ در حرکت میشود باید هزینه ای مصارف آن تامین باشد وقتی زیربنای تاسیس میشود باید پول آن موجود باشد وقتی کارخانه ای ایجاد شود سرمایه نیز وجودداشته باشد والا هر پلان استراتیژی که ساخته شود و پشتوانه ای اقتصادی نداشته باشد پلان پا در هوا واستراتیژی ناکام خواهد بود . مثلا وقتی که پلان گرفته شود که دشمنان ومخالفین مسلح نا بود شود وپلان وتصمیم دولت همین باشد باید هزینه ای جنگی وسرکوب به جیب دولت موجود باشد والا با پول کشور های کمک دهنده این پلان عملی نخواهد شد زیرا اختیار جنگ به دست کسانی است که هزینه جنگ را میپردازند . مشکل افغانستان در این زمینه اینست که تمام هزینه ای جنگی معاش سربازان اعاشه واباته ، ادوات جنگی شان را دیگران اکمال میکنند در این صورت میتوانیم بگویم که نیروهای امنیتی که کرایه شده برای جنک میباشند نه اختیار پلان را دارند ونه اختیار جنگ را از طرف دیگر اکثریت سربازان که در قالب نظام وظیفه اجرا میکنند به هدف گرفتن معاش در این چوکات کار میکنند وتعدادی کمی اگر باشد که به معنی واقعی دفاع از کشور خاک وطن وناموس وظیفه اجرا نمایند. مشکلات دیگر در نظام رقابت های قومی مذهبی سمتی وزبانی اختلاصها از قرار دادیها خوراک وپوشاک سربازان حمایت نشدن آنان در میدان جنگ باعث ضعف بیشتر این نیروها شده است که نه تنها مورال آنان به پاین ترین سطح خود رسانیده بلکه مورال برای جنک ودفاع را از آنان گرفته است . نبود روحیه وحدت ملی : وحدت ملی در یک کشور یکی از اصولی ترین پایه های حکومت داری خوب وتداوم آن میباشد با تاسف گفت که در افغانستان به علت که روی این گزینه اصلا کار نشده ودر سطح بالا اختلافات قومی قبیله ای زبانی سمتی مذهبی وجود داشته و روحیه وحدت ملی را به کلی نابود ساخته است . من باب مثال بحث بالای چگونگی تزکره های الکترونیک که آیا نام اقوام ویا نام افغان زکر شود ونیز اختلافهای که بالای نام جاده ها پوهنتون ها به زبان پشتو ودری در پارلمان بین نماینده گان اختلاف باشد پس این باور به وجود می آید که روحیه وحدت ملی وهم پذیری در این کشور وجود ندارد . وهمچنین گماشتن وزرا به نمایندگی از اقوام وعزل ونصب ها بر اساس قومیت نشاندهنده اینست که در این کشور همه رفتار ها بر اساس قوم وقبیله پیش میرود نه به اساس شایسته سالاری . شما من باب نمونه یکی از وزارت های افغانستان را مورد ارزیابی قرار دهید که وزیرش یکی از اقوام افغانستان باشد آن وقت به این نتیجه میرسید که بالای بر 80 فیصد کارمندان مرکزی وولایات هم از همان قوم است . ضعف کاری ،فساد واجرانشدن قانون  : ضعف کاری وفساد حاکم در ادارات مختلف دولتی باعث شده است که مردم از حکومت دلسرد شوند وبرای تامین عدالت دروازه ای دیگری را بکوبند ویا حد اقل از دولت مایوس شوند . در ادارات عدلی وقضای پرونده های دعاوی حتی تا پانزده سال به دوران میماند وحل نمیگردد واین دعاوی برای این طولانی میشود که از طرف های دعوا پول ورشوت اخذ نمایند . حتی موارد را رسانه ها گزارش دادند که در ادارات عدلی وقضای کار بجای رسیده که از زنان برای انجام کارش تقاضای نامشروع وغیر اخلاقی کرده اند . تطبیق قانون متاسفانه به هیج وجه یکسان تطبیق نمیشود وهرکه پول وواسطه داشته باشد به همان اندازه دوسیه هارا به نفع خود رقم میزنند فقط بعضی موارد که زیر زره بین رسانه ها فعالین مدنی وافکار عامه قرار میگیرند خوبتر رسیدگی میگردد

درگزینش افراد به پست های دولتی  برای کسانی که در آن اداره شناس ویا معرف نداشته باشد حتی فورمه داده نمیشود استخدام ها فقط وفقط بر اساس قومیت زبان حزب  دادن رشوه ویا شناس صورت میگیرد .

بعضی ادارات دولتی اجاره شده در قید یک قوم ویا حتی یک خانواده قرار دارد که هیچ بر رسی در این مورد انجام نمیشود اختلاصها به حدی پیشرفته و اسناد سازی شده به پیش میرود که نمیتوان مفتشین حتی از آن خلای را مشاهده نمایند

ودر بخش نظام نیز بها ندادن به خون سربازان که اجساد شان روزها در دست دشمن قرار داشته به انان توهین وتحقیر میکنند در میدان جنگ پشت جبهه ای نیست که آنان را حمایت کنند از قرار دادی های شان از آب ونان شان توسط بلند رتبه ها دزدیده میشود این ها عوامل اند که ضعف دولت میباشد وسیستم وجود ندارد که جلو فساد را گرفته وفساد گسترده را به حد اقل برسانند .

بی کاری وفقر اقتصادی : مواردی زیادی وجود دارد که شهروندان افغانستان بخاطر معاش که گروپهای مسلح آنان را میدهند در کنار آنان قرار میگیرند واز این قبیل شهروند کم نیست که عملا به صفوف مخالفین مسلح قرار گرفته اند . این شهروندان نه بخاطر عقیده نه بخاطر ترجیح گروههای مسلح ونه بخاطر مرام آنان با آنهاست بلکه برای سپری کردن زندگی وتهیه نان وغذای برای فامیل خود این کار را میکنند . شما فکر کنید وقتی اشتغال نباشد درآمد نباشد در ادارات دولتی هم استخدام ها بر اساس شناسا ئت ورشوه باشد حق دهید که شهروندان به صفوف مخالفین مسلح در آید زیرا نمیتوانند خود وفامیلش گرسنه باشند اگر سرقت وکارهای خلاف را انجام دهند که خطراتش بیشتر از آنست که در صفوف مخالفان بپیوندد. طبق یکی از گزارشهای کمسیون حقوق بشر افغانستان فیصدی زیادی از شهروندان که به مفسده ای اخلاقی رو آورده اند یکی از عواملش فقر اقتصادی بوده که آنان را مجبور به تن فروشی کرده است

واین موضوع بی کاری  نیزیکی از عوامل عمده بحران در کشور بوده ودلایل آن نیز فقر اقتصادی وبیکاری وبی اشتغالی میباشد که شهروندان را به صفوف مخالفان مسلح سوق میدهد.

نبود اراده ای سیاسی : اراده ای سیاسی به دونوع میتوان تعبیر کرد یکی مربوط به خارجی ها ویکی هم داخلی ها داخلی ها ممکن اراده برای آوردن صلح وختم بحران داشته باشند اما این اراده بدون اراده ای خارجی ها امکان ندارد. اراده داخلی هم مربوط به دولت افغانستان است وهم مربوط به گروههای مسلح طالبان ، حزب اسلامی ودیگر گروههای درگیر جنگ

در بخش گروههای طالبان ، حزب اسلامی وگروپهای غیر قانونی تمام اراده شان به دست کشورهای بیرونی بخصوص پاکستان است.

ودر بخش دولت افغانستان نیز اراده در دست کسانی است که در دوران انتخابات صدها ميلیون دالر را خرچ کمپاین ها ونیز تامین معاشات امکانات وتجهیزات نیروهای امنیتی کرده وفعلا هم ادامه دارد . اراده خارجی هاهم برمبنای منافعشان که بعضی شان منافع مشترک داشته وبعضی هم در تقابل یکدیگر قراردارند نا هماهنگ میباشد

از این رو میتوان گفت که اولا اراده سیاسی برای حل بحران وجود ندارد واگر هم وجود داشته باشد اراده ها در بین خارجی ها وداخلی  ها نا هماهنگ  وحتی در تقابل هم قرار دارد.

اراده سیاسی زمانی میتواند کارساز باشد که طبق یک پلان هماهنگ شده با عوامل بیرونی وداخلی در یک مسیر درحرکت باشند نتایج : با برسی عوامل تاثیر گزار بحران افغانستان به این نتیجه میرسیم که کار صلح در افغانستان دشواری های زیادی دارد واین پروسه صلح که ایجاد شده هیچ ربطی با عوامل تاثیر گزار ندارد . شوراى عالی صلح افغانستان فقط وفقط از سطح بسیار ابتدائ یعنی گفتگو با گروپهای مسلح وآوردن آنان در کنار دولت گفتگو های رودر رو با شاخه های از طالبان را آغاز کرده که نمیتواند کلید برای تامین امنیت وصلح وثبات افغانستان باشد

اگر واقعا دولت افغانستان دنبال صلح وامنیت است راه را بپیماید که بحران از آن ریشه گرفته واز آن حمایت میشود والا این کارهای ابتدائ هیچ نتیجه ای برای افغانستان نخواهد داشت به جز فریب خوردن دولت وملت افغانستان که در تجربه های گذشته نیز ثابت شده است .

بحران سازان افغانستان میتوانند بحران را در قالب دیگری حمایت نمایند مثل که فعلا پروژه ای داعش را بعضی از ممالک روی دست گرفته که آنرا در افغانستان نیز جاگزینی برای طالبان کرده اند. وختم کلام اینکه تا پلان مشخص برای آوردن صلح با هماهنگی تمام عوامل بیرونی وتاثیر گزارروی دست گرفته نشود صلح وجود نخواهد داشت وبحران به هیچ عنوان از کشور ریشه کن نخواهد شد. یادداشت :این نوشتار مبین نظر نویسنده بوده و بیانگر نظر و پالیسی پژواک نیست.










جنګ داخلی افغانستان: ويکي پديا انګليسي

این مقاله تاریخ افغانستان را بین 28 آوریل 1992، روزی که یک دولت جدید موقت در افغانستان جایگزین جمهوری دموکراتیک افغانستان از محمد نجیب الله رئیس جمهور و تصرف طالبان از کابل شده است و امارت اسلامی افغانستان را در 27 سپتامبر 1996 جایگزین کرد، در بر می گیرد. [6]

در 25 آوریل 1992، زمانی که حزب اسلامی تحت رهبری گلبدین حکمتیار و تحت حمایت سرویس اطلاعاتی پاکستان (ISI) از تشکیل یک دولت ائتلافی با گروه های مجاهدین دیگر، تلاش کرد تا کابل را برای خود ببرد. پس از چهار ماه، در حال حاضر نیم میلیون نفر از ساکنان کابل از شهر بمباران شده بسیار فرار کرده اند.

چند سال بعد، بعضی از این گروه های ستیزه جو ائتلاف را تشکیل دادند و اغلب آنها را دوباره شکست دادند. تا اواسط سال 1994، جمعیت اصلی دو میلیون نفر از کابل به 500000 نفر رسیده است. در سال های 1995-96، طالبان جدید شبه نظامیان، که توسط پاکستان و ISI پشتیبانی می شد، قوی ترین نیروی نظامی بودند. در اواخر سال 1994، طالبان قندهار را دستگیر کردند، در سال 1995 آنها هرات را در اوایل سپتامبر 1996 جلال آباد بردند و در نهایت در اواخر سپتامبر 1996 آنها کابل را دستگیر کردند. مبارزه با سالهای بعد ادامه خواهد یافت، اغلب بین طالبان که اکنون تحت سلطه آن هستند و گروه های دیگر (نگاه کنید به جنگ داخلی افغانستان (1996-2001)).


تاریخچه این مقاله تاریخ افغانستان را از زمان خروج شوروی از افغانستان در 15 فوریه 1989 تا روز 27 آوریل 1992، روز بعد از اعلان واحدهای پیشاور اعلام می کند که یک دولت موقت جدید افغانستان است که قرار بود در 28 آوریل 1992 خدمت کند.

گروه های مجاهدین، بعضی از آنها بیشتر یا کمتر در سازمان مجاهدین اسلامی مجاهدین متحد شده اند، در سال های 1989 تا 1992 به عنوان اعتقادشان به این که آنها با "رژیم دست نشانده" جمهوری دموکراتیک افغانستان در کابل مبارزه می کنند، اعلام کرد. [4] در مارس 1989، گروه های مجاهدین حزب اسلامی و آیتی های اسلامی در همکاری با اطلاعات بین سرویس های پاکستانی (ISI) به جلال آباد حمله کردند اما در ماه ژوئن آنها شکست خوردند.

در ماه مارس 1991، یک ائتلاف مجاهدین به سرعت شهر خوست را برنده شد. رئیس جمهور محمد نجیب الله در ماه مارس سال 1992، که آخرین بقایای حمایت از روسیه را از دست داده بود، موافقت کرد که به سمت یک دولت ائتلافی مجاهدین حرکت کند. یک گروه مجاهدین، حزب اسلامی، که احتمالا از سوی ISI پشتیبانی می شود، حاضر به ارائه و بحث در مورد یک دولت ائتلاف نشد و به کابل حمله کرد. این یک جنگ داخلی را آغاز کرد، که از 25 آوریل 1992 آغاز شد، بین سه بار اول، اما در عرض چند هفته پنج یا شش گروه یا گروه های مجاهدین.


تاریخچه جنګ بین حکمتیار و مسعود حملات میان نیروهای حکمتیار و مسعود (1987-89) [ویرایش]

براساس گزارش های منتشر شده در دهه 1980، حزب اسلامی حکمتیار، شهرت خود را برای حمله به سایر نیروهای مقاومت، به ویژه احمدی شاه مسعود، و همچنین حمل مواد غذایی و تسلیحات و همچنین کاروان های سازمان های امدادرسانی خود، شهرت یافت. [5] به گفته نویسنده استیو کول، حکمتیار به احمد شاه مسعود حمله کرد و اغلب واشنگتن (که از پاکستان حمایت می کرد) "از تهدید او ممکن بود که یک کارخانه مخفی KGB است که مأموریتش این بود که اختلال در مقاومت ضد کمونیستی را ببرد". [5] گزارش ها نشان می دهد که فرماندهان حكمت یار پس از خروج شوراها از مردان و سلاح های خود برای نابود كردن حزب اسلامی به عنوان سازمان غالب، نجات یافتند.

در سال 1989، نیروهای گلبدین حکمتیار یک بار دیگر حمله به نیروهای احمدشاه مسعود را انجام دادند، این بار هدف قرار دادن مسعود و رهبری ارشد شورای نظرس - ارتش و اتحاد سیاسی مسعود از 130 فرمانده شمالی بود. [6] در حالی که آنها قادر به کشتن یا آسیب رساندن به مسعود نبودند، نیروهای حکمتیار 30 تن از مردان مسعود را که بعضی از آنها دوست نزدیک مسعود بودند، شکنجه کردند. [6] بازماندگان شکنجه را به عنوان کشیدن چشمان خود، گوش و بینی خود را قطع می کنند و شکم خود را باز می کنند. [6] درنتیجه مسعود دستور داد تا قاتلان را بکشند. شورای نظار توانست قاتلان را دستگیر کند، اما به جای کشتن انتقام، مسعود آنها را به پیشاور فرستاد تا آنها را در دادگاه محاکمه کنند. [6] دادگاه آنها را به اعدام محکوم کرد.

احمد شاه مسعود به خاطر وحدت افغانستان اعلام کرد: "پیام من به مردم حکمتیار این است که بدون یک جبهه متحد ما نمیتوانیم موفق شویم، ما نمیتوانیم در افغانستان چیزی به دست آوریم." [6] روی گوتمن موسسه صلح ایالات متحده مسعود را " تنها رهبر افغان با چشم انداز یکپارچه "[7] لازم به ذکر است که در طول این دوره (1987 تا 89) مسعود و حکمتیار همواره با یکدیگر یکدیگر را کشتند و افسران یکدیگر را کشتند و سخنرانی مسعود به ندرت با عمل مطابقت داشت. به عنوان مثال، در سال 1988، نیروهای مسعود به حاکمیتداران حكمتیار در ولایت بدخشان حمله كردند. در سال 1989، مسعود دستگیر و یکی از افسران محلی حکمتیار جمال آقا را دستگیر کرد و او را متهم کرد که تعدادی از فرماندهان جماعت اسلامی را به قتل رساند: محمد ایزوتولله، محمد اسلامودین، ملا عبدالودوود و پییدا محمد.

اما طرفداران حكمتيار مسعود را متهم كرد كه اين فرماندهان را كشته اند تا قدرت خود را در مقامات جماعت متمركز كنند و جمال را ترك كردند كه آنها ادعا كردند كه روابط خوب با قربانيان دارد. این در حمایت از محمد تانویر هالیام، پشتیبان حزب اسلامی، در سال 2013 منتشر شده است. با این حال، این نسخه از داستان غیرقابل تشخیص است و قابل توجه است که حکمتیار در هر مورد برای قتل های زشت خود، به طور گسترده ای غیرمعمول بود، هرچند این لزوما به قوماندانهایش احترام نمی گذارد، برخی از آنها مثل عبدالرئوف صفی، عبدالصبور فرید و شاید جمال از روابط مناسب با گروه های دیگر برخوردار بودند. مسعود بعد عبدالرئوف صفی را فرمانده کابل کرد. حاميان حكمتيار همچنين مسعود را به علت آتشبس آنها با نيروهاي روسيه متهم كردند و در اين حمايت از محمد اسحاق رهبر جماعت بودند كه همچنين مسعود را به خاطر آتشبس خود با روس ها در نيمه دوم اشغال، مورد انتقاد قرار داد. به نظر می رسد که مسعود سعی در تشکیل یک پایگاه مستقل از پاکستان داشت و در این تلاش او با دولت هایی که به طور سنتی خصمانه مجاهدین از جمله هند و روسیه داشتند، معاملات می کرد. در دهه 1990، مسعود با جنگ روسیه در برابر نیروهای طالبان با روسیه تأیید کرد. حكمتيار از اين امر براي حمله به مسعود استفاده كرد كه او آن را "حكم پنجهر" و خائن ناميد.

با این حال، اتهامات خیانت به هر دو طرف به نظر می رسد مبهوت. هماهنگ کننده محمد محمد یوسف، هماهنگ کننده در پاکستان، نسخه ای از داستان جنبش "مسعود" را با وجود خصومت علیه مسعود در پاکستان، مورد سوء قصد قرار نمی دهد و در هر صورت آن را تبدیل به یک نتیجه عملی می داند. به همین ترتیب، عبدالله عزام، رهبر مجاهدین فلسطینی، ادعا کرد که مسعود یک جنگنده افسانه ای بود، گرچه آزام به شدت از هر رهبر مجاهدین انتقاد کرد تا از اصطکاک جلوگیری کند.



شرکت کنندگان جنگ داخلی (1989-92) [ویرایش]

دولت PDPA / DRA [ویرایش]

پس از خروج شوروی در روز 15 فوریه سال 1989، حکومت محمد نجیب الله رئیس جمهور و حزب دموکراتیک خلق افغانستان (PDPA) به تنهایی بود. سازمان های اطلاعاتی ایالات متحده انتظار داشتند که رژیم طی سه تا شش ماه سقوط کند. [8]

با این حال، این ارزیابی چندین دارایی موجود در اختیار دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان (DRA) را در نظر نگرفت. اول از این مقدار زیادی از سخت افزار نظامی اهدا شده توسط اتحاد جماهیر شوروی بود. در سال 1989، شبه نظامیان ارتش و طرفدار دولت هنوز 1568 تانک، 828 تسلیحات زرهی، 4880 توپخانه، 126 بمب افکن مدرن و 14 حمله هلیکوپتر داشتند. همچنین، DRA همچنان به دریافت کمک های عظیم از اتحاد جماهیر شوروی پرداخت که بین دو تا شش میلیارد دلار در سال بود و مشاوران نظامی شوروی هنوز در افغانستان حضور داشتند. نیروهای دولتی نیز به استفاده از مقادیر زیادی موشک Scud متکی بودند: در سال های 1988 تا 1992 بیش از 2000 تن از این ها در داخل افغانستان کشته شدند، که بیشترین تعداد موشک های بالستیک از زمان جنگ جهانی دوم استفاده می شود. این مقدار قابل توجهی از قدرت شلیک برای حفظ مجاهدین در خلیج کافی بود.

نیروهای جوزجان داستوم [ویرایش]

شبه نظامیان جوزجانی عبدالرشید دوستم که به طور رسمی بخش 53 پیاده نظام نامیده می شد، شبه نظامی ترین طرفدار دولت (DRA) بود. تعداد 40،000 نفر از اقلیتی ازبک گرفته شده است، دستورات خود را مستقیما از نجیب الله گرفته است که از آن به عنوان ذخیره ای استراتژیک استفاده می کند. پس از 1989، این نیرو تنها کسی بود که قادر به انجام عملیات تهاجمی بود. [10] حكمتيار (حبيب اسلامي) [ویرایش]

در طول جنگ ضد شوروی (1979-1989)، ایالات متحده به پاکستان اجازه داد که کمک های نظامی زیادی به طرف حزب اسلامی گلبدین حکمتیار، حزب اسلامی، داده شود. [11] ایالات متحده مجاز به تأمین مالی و توزیع اسلحه توسط پاکستان بود که از گلبدین حکمتیار حمایت می کرد. [11] [12]

به گفته نماینده ویژه ایالات متحده در افغانستان در سال های 1989 تا 1992، پیتر تامسن، گلبدین حکمتیار در سال 1990 توسط سرویس بین الملل خدمات پاکستان (ISI) استخدام شد تا به نفع منافع پاکستان و تسلط بر افغانستان، که برنامه تا سال 1992 به تعویق افتاد به عنوان یک نتیجه از فشار آمریکا برای لغو آن. [13]

رسول صیف (یتیماد) [ویرایش]

یکی از مزایای پشتیبانی عربستان سعودی، به ویژه مالی، عبدالرسول صیاف و ارتش اسلامی سازمان داواح افغانستان بود که همچنین یتیماد نامیده شد. [11] [12]

حقانی [ویرایش]

یکی دیگر از مزایای پشتیبانی عربستان سعودی، به ویژه مالی، جلال الدین حقانی بود که ارتباطات قوی با مبارزان عرب در جنگ علیه شوروی داشت. [11] [12]

مسعود (جماعت اسلامی) [ویرایش]

ایالات متحده، احمدی شاه مسعود، نزدیک به هیچ گونه حمایت نکرد، علیرغم اینکه وال استریت ژورنال او را "افغان که در جنگ سرد" شکست خورد و عمدتا مسئول پیروزی مجاهدین بود. بخشی از دلیل اینکه او هنوز تنها پشتیبانی جزئی را داشت، این بود که ایالات متحده اجازه پرداخت و تسلیحات خود را به پاکستان داد و به گولبدین حکمتیار، که خود را فریبکار مسعود میداند، مجاز بود. مسعود نیز به عنوان "بسیار مستقل" دیده می شود. در عوض، نخستین مدافعان برای حمایت از مسعود، در عوض، ادونود مک ویلیامز و پیتر تامسن، وزارت امور خارجه بودند که در افغانستان و پاکستان بودند. دیگران شامل دو تحلیلگر سیاست خارجی نومحافظه کار، مایکل جانس و جیمز A. فیلیپس بودند که هر دو آنها از مسعود به عنوان رهبر مقاومت افغانستان که بیشتر تحت حمایت دکترین ریگان است حمایت می کردند. [11] [12



د جلال اباد جګړه در بهار سال 1989، اتحاد جماهیری (مجاهدین در افغانستان) در پیشاور [4] همراه با سازمان اطلاعات پاکستانی ISI تحت رهبری وی، حمید گول، مدیرعامل، به جلال آباد حمله کرد. [4] [14] مدیر گیل آی اس آی می خواست یک مجاهدین را در افغانستان ببیند [14] به رهبری حکمتیار. [15]

تحلیلگران بر این عقیده اند که آیا بنازیر بوتو، نخست وزیر پاکستان در مورد برنامه ISI برای سرنگونی افغانستان، کاملا تاریک بوده است یا این که یکی از عوامل این حمله بود. [15] یک تحلیلگر اظهار داشت که رابرت اوکی، سفیر ایالات متحده در پاکستان، خواستار توضیح این حمله مجاهدین شد. [15] [منبع بهتر مورد نیاز است] گزارش شده است که آمریکایی ها به دنبال آرزوی خود برای تحقیر مارکسیست ها و ارسال آنها از افغانستان بودند. "چسبیده به هلی کوپترهای خود"، بنابراین انتقام سقوط ویتنام جنوبی؛ پاکستان خواستار تلافی علیه اتحاد جماهیر شوروی شد زیرا این کشور مدتها بدون قید و شرط از رقیب منطقه ای پاکستان، هند حمایت کرد. [15]

نبرد شروع می شود [ویرایش]

در این عملیات، نیروهای حزب اسلامی اسلامی حكمت یار، مبارزان یتیمات اسلامی و عبدالسلاس صیفی، كه مجموعا 10،000 مرد بودند، مشاركت داشتند. این حمله در 5 مارس 1989 شروع شد و در ابتدا برای مجاهدین، که پیش از حمله به فرودگاه، جلوی فرودگاه را گرفتند، دستگیر شد. [16]: 138 هنگامی که نیروهای دولتی شروع به تسلیم شدن کردند، اما آنها همراه با شهروندان غیر مسلح شکنجه شدند و توسط نیروهای حکمتیار و سایاف اجباری شد، و این امکان را برای کمونیست هایی که پس از آن سخت تر می جنگیدند، تسلیم نکرد. در نتیجه، نیروهای حمله به وسیلۀ اردوگاه های اصلی ارتش افغانستان که توسط بخش 11، که تحت حفاظت پناهگاه ها، سیم خاردار و مین های زمینی. نیروهای دولتی می توانند به پشتیبانی هوایی شدید احتیاج داشته باشند، زیرا نیروی هوایی افغانستان طی روز 20 فروند پرواز در میدان جنگ به پرواز در آمد. هواپیمای حمل و نقل هوایی 12 که اصلاح شده برای حمل بمب بود، در ارتفاع زیاد پرواز از محدوده موشک های Stinger که توسط مجاهدین استفاده می شد پرواز کرد. بمب های خوشه ای به شدت مورد استفاده قرار گرفتند. [16]: 139

سه باتری انفجاری که در اطراف کابل مستقر هستند، بیش از 400 موشک را به حمایت از پادگان جلال آباد اخراج کردند. علیرغم عدم تعریف آنها، این سلاح تأثیر شدیدی روی روحیه مجاهدین گذاشت، که هیچ کاری برای جلوگیری از آنها انجام نداد. [17] تا اواسط ماه مه، آنها هیچ پیشرفتی در برابر دفاع از جلال آباد نداشتند و کمترین میزان حملات مهمات را انجام دادند. در ماه ژوئیه، آنها نتوانستند از ارتش افغانستان بخاطر گرفتن سامارخیل جلوگیری کنند، و جلال آباد هنوز در دست دولت نجیب الله بود. مجاهدین در طی این نبرد به حدود 3،000 تلفات رسیده است. [18] تعداد تخمین زده شده از 12000 تا 15000 غیرنظامی کشته شد، درحالی که 10،000 نفر از جنگ کشته شدند. [7]


بعد از آن [ویرایش]

برخلاف انتظارات آمریکا و پاکستان، این نبرد ثابت کرد که ارتش افغانستان می تواند بدون کمک شوروی مبارزه کند و اعتماد طرفداران دولت را بسیار افزایش داده است. برعکس، روحیه مجاهدین درگیر در این حمله کشته شد و بسیاری از فرماندهان محلی حکمتیار و سایاف با دولت همکاری کردند. [19] به گفته سرتیپ محمد یوسف، افسر ISI، "جهاد هرگز از جلال آباد نجات یافت" [17]. به طور خاص، برنامه های پاکستان برای ترویج حکمتیار نیز آسیب دید. هم دولت های پاکستان و هم آمریكا با نتیجه ناامید شده اند. در نتیجه این شکست، ژنرال حمید گول بلافاصله توسط بنازیر بوتو نخست وزیر پاکستان اخراج شد و جایگزین ژنرال شمسر رحمان کالو به عنوان مدیر کل سازمان امنیت و همکاری اروپا شد. کالیو یک سیاست کلاسیک حمایت از قهرمانان افغان را دنبال کرد. [17] در این راستا، او مانع از آن شد که پیشینیان او، اختر عبدالرحمان و گل بین مجاهدین و سرویس مخفی آمریکا قرار داشتند که برای اولین بار دسترسی مستقیم به مجاهدین داشت. جاسوس های پیشین پاکستان مانند گل، استدلال کرده اند که این امر به ایالات متحده فرصت داد تا منافع پاکستان را منحرف سازد و همچنین اختلافات میان مجاهدین (چیزی را که ارتقاء حكمت یار در پاکستان نیز انجام می داد) انجام دهد.

در حقیقت، با دسترسی مستقیم به مجاهدین آمریکا - به ویژه نماینده پیتر تامسن، که نگرش وی نسبت به افغانهای مستقل متعهد و مسلط بود، آنها افراط گرایان خطرناک را بدون نظارت مستقیم آمریکا در نظر گرفتند، هر بخش از اتحاد مجاهدین فرو ریخت. رهبران مستقل مجاهدین مانند یونس خالیس، جلال الدین حقانی، که سعی داشتند متحدین مجاهدین مسعود و حکمتیار را متحد کنند، اکنون به خاطر اتهامات خود به اهداف ایالات متحده، نسبت به پاکستان نزدیک تر شده اند. (همچنین شبکه حقانی را ببینید). دیگران، مانند عبدالحک و مسعود، به جای روابط پرتنش با پاکستان به ایالات متحده علاقه مند شدند. در حالی که عبدالحق با دولت خصمانه و شبه نظامیان خود خصمانه باقی ماند، مسعود به ایجاد اتحادهای متضادی با چهره های کمونیست پیشین ادامه می دهد. مسعود ادعا کرد که این تلاش برای متحد کردن افغانستان است، اما دشمنانش مانند حکمتیار برای او به او حمله کردند. فشار حكمتيار توسط پاكستان نيز مورد حمايت قرار گرفته است، به طوری كه تا سال 1990 يك جفت محور رقابتی قطعی (اگر از دست رفته) وجود داشته باشد كه توسط پاکستان و از جمله حكمتيار ترویج شده است، اما همچنين رهبران مجاهدين مانند خليل، جلال الدين حقانی و دیگر رهبران مجاهدین كه مخالفت با حكمتيار - و ديگري كه توسط ايالات متحده ايجاد شده و به رهبري مسعود انجام شده است، اما از جمله رهبران ديگري چون عبدالحق كه به مسعود ناسزا گفته اند.

نیروهای دولتی در آوریل 1990 در جریان حمله به یک مجتمع غنی شده در پغمان، ارزش خود را ثابت کردند. پس از یک بمباران سنگین و یک حمله که تا پایان ماه ژوئن ادامه داشت، ارتش افغانستان، که به رهبری ستیزه جویان داستوم رهسپار شد، توانست مجددا مجاهدین را پاک کند. [18]


انتقاد داخلی [ویرایش]

عملیات جلال آباد بعنوان یک اشتباه جدی از سوی برخی از رهبران مجاهدین مانند احمد شاه مسعود و عبدالحق دیده شد که باور نداشتند مجاهدین توانایی جذب یک شهر بزرگ در جنگ های متعارف را داشتند. [20] نه مسعود نه هق در حمله به جلال آباد شرکت داشتند. مسعود حتی گفت که این رادیو بی بی سی بود که درباره عملیات یاد گرفته است. [6] حاک از پیگیری جنگ هماهنگ چریکی حمایت کرد، که به تدریج رژیم کمونیستی را تضعیف می کند و باعث فروپاشی آن از طریق تقسیمات داخلی خواهد شد. عبدالحق همچنین به این سوال پاسخ داد: "چگونه ما افغان ها، که هرگز جنگی را از دست نداده اند، باید دستورات نظامی از پاکستانی ها را که هرگز برنده نشدند، بیفزاییم؟" [7] احمد شاه مسعود از رفتار نادرست خود پاکستان و پیروان خود در افغانستان می گویند: "آسیب های ناشی از ما (به معنی نیروهای مجاهدین) عدم وجود یک فرمان واحد است واضح است. کمبود هماهنگی کامل وجود دارد، به این معنی که ما در حال جابجایی همزمان در جبهه های مختلف نیستیم. دولت می تواند منابع خود را متمرکز کند و یکی را انتخاب کند. این همان چیزی است که در جلال آباد اتفاق افتاده است ". [6]


در ژوئن 1990، جنگ میان جمعه مسعود و حزب حكمت یار در لوگر و پروان سبب صدها تلفات در هر طرف شد. [21]



فتح مجاهدین خوست (1991)

در زمان دو هفته (14 تا 31 مارس 1991)، نیروهای مجاهدین شهر ولایت خوست را در شرق افغانستان در ولایت کابل در ولایت کابل تصرف کردند. نبرد توسط شارع فرماندهان ملی (NCS) به رهبری جالالدین حقانی و نمایندگان همه طرفهای اتحادیه هفت نفره (مجاهدین)، از جمله گلبدین حکمتیار و عبدالسلام صیع اف، سازماندهی شد. یکی از دلایلی که مجاهدین در اینجا موفق شد این بود که وقتی ارتش شوروی از کشور خارج شد، تهیه نیروهای دولتی در خوست از طریق هوا بسیار دشوار بود. هنگامی که نیروی انتظامی از تجهیزات خارج شد، سربازان نیروی دریایی عراق به مجاهدین تسلیم شدند. [4]

پس از محاصره یازده ساله، در 11 آوریل 1991، پس از تسلیم مذاکرات پادشاهی کمونیست، خوست به نیروهای جلال الدین حقانی، که در شرق افغانستان بود، سقوط کرد. این یک تلاش هماهنگ بود که در آن فشار نهایی با حمله ای ابراهیم حقانی به عنوان مدافع جلال الدین، که در آن زمان در خارج از کشور بود برای جمع آوری وجوه و پیوند، اقدام به حمله کرد. فرمانده گل آقا دستگیر شد. ادعا شده است که بیشتر نیروهای گاردنشینی طرفین را عوض کرده اند؛ چرا که مبارزان مجاهد، عفو و تدبیر ملایم ارائه دادند، که بعضا نشانه دیپلماسی صاحب حقانی حقانی بود. هنگامیکه برخی از رسانه های پاکستان ادعا کردند که حکمتیار به عنوان رهبر عمل کرده است، تحریک پذیری قابل ملاحظه ای از نیروهای حقانی وجود دارد، به رغم رابطه مشابه نزدیک میان حقانی و سربازان پاکستانی. در این زمان، پاکستان به شدت به نفع حکمتیار بود که تا سال 1994، هنگامی که به جنبش طالبان پیوستند، می تواند پروکسی اولیه خود باشد. با این حال، Rahimulah Yusufzai، خبرنگار جانباز پاکستانی، تأیید کرد که با همکاری جلال الدین حقانی به عنوان رهبر کل، هماهنگ شده است. حقانی همچنین پیشنهاد داد که میان مخالفان تلخ مسعود و حکمتیار، میانجی گری شود، هرچند که این موضوع به دست کم نیافت. [22]






ضعف رو به رشد دولت نجیب الله (مارس 1990 تا ژانویه 1992) [ویرایش]

اختلافات داخلی [ویرایش]

علی رغم موفقیت های نظامی اش، رژیم کمونیستی رئیس جمهور محمد نجیب الله هنوز با تقسیمات داخلی سنتی، یعنی مخالفت میان جناح های خلق و پارچام، درگیر بود.

وزیر دفاع DRA، شاهنامه طنایی، با سیاست مخالفت ملی با مجاهدین نجیب الله مخالفت کرد. همچنین او متقاعد شده بود که جناح خلق او سهم قدرت خود را به نفع پارچم نجیب الله از دست داده است. به همین علت او با مذاکره مخفیانه با گلبدین حکمتیار وارد شده و علیه نجیب الله اعتراض کرد. در 6 مارس 1990، کودتای او، علیرغم تقریبا نجیب الله، کشته شدن را ناکام گذاشت، و تانایی مجبور شد فرار کند به پاکستان، جایی که او به حکمتیار پیوست. سرکوب شدید به دنبال آن بود که نجیب الله دستور داد که ارتش از حامیان تانای پاک شود. در جنگ های بعدی، چندین فرودگاه بمباران شد و به 46 هواپیمای نظامی منفجر شد. [23] این قسمت موجب سوء ظن نجیب الله شد و او را از طریق متحدان شخصی اش به جای دستگاه حکومتی تحت کنترل خود قرار داد و موجب شکاف میان خالقی ها و پارچیم ها شد.

بحران اقتصادی [ویرایش]

تا سال 1992، افغانستان در حال تنگدستی بود. ذخایر گاز طبیعی، تنها صادرات افغانستان، از سال 1989 از بین رفته است و این کشور به طور کامل وابسته به کمک های شوروی است. این مقدار به 230 هزار تن غذا در سال رسید، اما تا سال 1991، اقتصاد شوروی خود را از دست داد و مانع از انجام شوراها به تعهدات خود نشد.

در اوت 1991، پس از ورود او به قدرت، بوریس یلتسین اعلام کرد که تمام کمک های مستقیم به رژیم نجیب الله کاهش خواهد یافت. در ژانویه سال 1992، نیروی هوایی افغانستان، که برای بقا رژیم حیاتی شد، دیگر قادر به پرواز در هواپیما نبود. ارتش از کمبود مواد غذایی کاستی رنج می برد که باعث افزایش نرخ بیکاری بین سال های 1990 و 1991 به میزان 60 درصد می شود. [23]

شبه نظامیان طرفدار دولت که برای بسیاری از وظایف خود جایگزین ارتش شده بودند، تنها به مدت طولانی به رژیم اعتقاد داشتند تا بتوانند سلاح های به اندازه کافی را برای حفظ قدرت خود فراهم کنند. با پایان دادن به کمک شوروی، دولت دیگر نمیتواند این خواستهها را برآورده کند و وفاداری شبه نظامیان شروع به فرو ریختن نمود.

در نهایت، پس از مذاکرات بین ژنرال کمونیست عبدالرشید دوستم و احمد شاه مسعود، شبه نظامیان جنبیش به مجاهدین حمله کردند. این معکوس ثروت ها به طور موثر جدول ها را به نفع مقاومت تغییر داد و نجیب الله را مجبور به استعفا کرد. [24]



نجیب الله ضعیف، مجاهدین ائتلاف را دنبال می کنند (مارس 1992) [ویرایش]



عبدالرشید دوستم، رهبر مجاهدین Junbish-i-Milli Islammi Afghanistan اتحاد جماهیر شوروی در اواخر سال 1991 حل و فصل شد و روسیه تصمیم به پایان دادن به حمل و نقل سوخت به افغانستان، تا سال 1992 رژیم رژیم جمهوریخواه، رئیس جمهور محمد نجیب الله، سقوط کرد. [25]

در تاریخ 18 مارس 1992، نجیب الله اعلام آمادگی خود را به استعفا داد تا راهی برای یک دولت موقت بی طرف فراهم شود. این مرحله او را کنترل داخلی را از دست داد. دولت او در چندین جناح شکست خورد. [24] ژنرال عبدالرشید دوستم از ارتش ملی افغانستان روز بعد، با نیروهای مجاهد وحدت و مجید، متحد شد و کنترل مزارشریف را گرفت. [26]

در برخی موارد، سازمان ملل متحد و رهبران ارشد چندین مجاهدین در افغانستان (= مقاومت اسلامی) تصمیم گرفتند در پیشاور پاکستان ملاقات کنند تا یک دولت جدید ائتلاف ملی را تشکیل دهند. [27] گلبدین حکمتیار، یکی دیگر از جنگجویان مجاهدین در افغانستان است که از زمان ایالات متحده و پاکستان طی جنگ شوروی و افغانستان (1979-1989) پشتیبانی می شود و احتمالا از سوی ISI پاکستان برای تسخیر افغانستان استخدام شده است (به بخش بخش شرکت کنندگان جنگ داخلی 1989-92) به زودی با چنین تلاش مخالف بود، [28] قصد دارد تا کابل را تنها به دست بگیرد. احمد شاه مسعود، رهبر مجاهدین، در یک مکالمه رادیویی ضبط شده، از حكمتیار دعوت كرد تا به مذاكرات بپردازد، اما حكمتيار پاسخ داد: "ما با شمشير برهنه خود به كابل سفر خواهيم كرد. هيچ كس نميتواند ما را متوقف كند ... چرا بايد با رهبرانمان ملاقات كنيم؟ " [29] [30]





حزب اسلامی در کابل کشته شده است (15-23 آوریل) [ویرایش]



عکس احمد شاه مسعود، رهبر نظامی مجاهدین جماعت اسلامی در سال 1999، به تمبر پستی در افغانستان در سال 2002 (راست) و در فرانسه در سال 2003 (مرکز)

در 15 آوریل 1992، رئیس جمهور محمد نجیب الله آماده است تا نقش خود را در برنامه 10 آوریل به انجام برساند (نگاه کنید به بالا)، اما احزاب مجاهدین دیگر دیگر نبودند: برخی از آنها اکنون علیه این توافقنامه 10 آوریل مخالفت کردند [26]. سازمان ملل متحد در روز 15 آوریل به عنوان برنامه ریزی شده، شورای پیش از موعد را به کابل نمی برد؛ ظاهرا، مذاکرات در پاکستان در برابر چنین شورایتی هنوز کشیدن بود. [26]



ژنرال محمد نبی عظیمی، پوتشیست در تلویزیون ملی افغانستان در 16/17 آوریل 1992، گفت: "من اطرافیانم را اطمینان خواهم داد که در آینده نزدیک صلح خواهیم داشت." [32]

در روز 16 آوریل نجیب الله توسط یک ائتلاف از چهار ژنرال ارشد که حمایت خود را از برنامه صلح میانجیگری سازمان ملل متحد ابراز کردند، [32] سرنگون شد، اما همچنین احمد شاه مسعود رهبر مجاهدین را به عنوان رئیس جدید دولت به کابل فرستاد، پیشنهادی که مسعود، متعهد و متعهد به مذاکرات سازمان ملل متحد و مجاهدین در پیشاور (نگاه کنید به بالا)، کاهش یافته است. [33] محمد نبی عظیمی، معاون وزیر دفاع، یکی از پوتشیست ها در تلویزیون ملی افغانستان ظاهر شد و گفت: "من اطرافیانم را اطمینان خواهم داد که در آینده نزدیک صلح خواهیم داشت. دیگر نیازی به جنگ نیست". [32] [24 ] به 17 آوریل 1992، نیروهای عبدالرشید دوستم، فرودگاه بین المللی کابل را کنترل کردند. [24] گلبدین حکمتیار در 17 آوریل نزدیک به کابل حرکت کرد و تهدید کرد که اگر دولت فعلی نتواند قدرت را به مجاهدین منتقل کند، این شهر را تهدید می کند. [32] کمی بعد، مقامات دولتی پشتون به نیروهای حزب اسلامی حکمتیار اجازه ورود به کابل را دادند. [26]






مبارزان طالبان در کابل (24-27 آوریل) مبارزه می کنند. [ویرایش]

به 24 آوریل 1992، گلبدین حکمتیار در آستانه کنترل کابل قرار گرفت که باعث شد که نیروهای احمد شاه مسعود و عبدالرشید دوستم نیز وارد شهر شوند تا از ایجاد دیکتاتوری حكمتيار جلوگیری شود. [26] [34]

در روز 25 آوریل، حکمتیار با متحدان خلفا تلاش کرد تا از کابل عبور کند. [35] اما نیروهای مسعود و دوستم قوی تر شدند و حکمتیار را به سختی در 27 آوریل از کابل بیرون بردند. [35] [25] در حال حاضر، احزاب مجاهدین در پیشاور (پاکستان) در مورد توافقات پیشاور خود که در روز 26 آوریل اعلام کردند، [35] موافقت کردند [26]، اعلام کرد که یک شورای رهبری برای تأمین قدرت های باقی مانده برای رهبران حزب تحت یک رئیس جمهور موقت سیف الله مجددی یا مجددی یک رهبر مذهبی) که از 28 آوریل تا 28 ژوئن 1992 خدمت می شود. [35] رهبر مجیدی، برهان الدین ربانی، تا اوایل اواه بعد به عنوان رئیس جمهور موقت به عنوان رئیس جمهور موقت تبدیل می شود و در سال 1992 یک شورای ملی تصویب یک قانون اساسی موقت شد و یک دولت موقت را برای هشت ماه و انتخابات انتخاب کرد. احمد شاه مسعود در این موافقتنامه های پیشاور به عنوان وزیر دفاع موقت برای دولت مجددی شناخته شد. [26]

به 27 آوریل 1992، نیروهای حزب اسلامی حکمتیار در خارج از کابل تحت فشار قرار گرفتند، اما گروه های مجاهدین جدید وارد کابل شدند (رقابت های جمیعت و جنبیش)، که همه را در میان شهر که هنوز تا حد زیادی آسیب دیده بود. [26] به نظر سازمان دیده بان حقوق بشر که از 28 آوریل 1992 "حاکمیت افغانستان به صورت رسمی در" دولت اسلامی افغانستان "تحت کنترل مجددی [36] به نظر می رسد آرزو داشت، با توجه به دولت مجددی که موقتا از ابتدا فلج شده بود، به دلیل رقابت گروه هایی که مخالف قدرت کامل در کابل و افغانستان هستند. [35]






بعد از آن [ویرایش]


در بقیه آوریل و مه و ژوئن 1992، جنگ داخلی بر سر کنترل کابل، بین حداقل پنج ارتش، اکثریت مجاهدین (احزاب مقاومت اسلامی) گسترش یافت؛ اکثر آنها توسط دولت های خارجی یا سازمان اطلاعاتی حمایت می شدند: حزب - اسلام، جميع اسلامي، جنبيش ميل، ايتهاد اسلامي و حزب وحدت. تا پایان سال 1992، هزاران نفر کشته شده اند، نیم میلیون نفر از کابل کشته شده اند، شهر به شدت آسیب دیده است. گروه ها اتحاد ها را تشکیل می دهند و آنها را شکست می دهند، موافقت نامه های صلح تلاش می کردند و شکست خوردند. جنگ در سراسر افغانستان گسترش یافت. در نوامبر 1994، یک گروه جدید الهام گرفته از اسلام و ارتش، طالبان وارد صحنه شد. آنها به تدریج دست بالا گرفتند و در ماه سپتامبر 1996 کابل را فتح کردند.

طالبان اکثریت افغانستان را تا اکتبر سال 2001 تحت سلطه ائتلاف ایالات متحده آمریکا با اتحاد شمال که شامل جماعت اسلامی، جونبیش میل، هزبور وحدت، هاراکت اکتیلاب- I-Islami و Shura شرقی. سازمان ملل متحد و ایالات متحده، یک دولت جدید را به رهبری حامد کرزی، که در سال 2014 توسط اشرف غنی، موفق به انجام آن بودند، پرورش داد. با این وجود، از ژانویه 2018، در میان طالبان و دولت رسمی، جنگ در افغانستان ادامه داشت.














ريشه هاي داخلي بحران افغانستان پنهان نگهداشته شده است. دولتمردان افغانستان به طور معمول از پذيرش مسئوليت هاي ادامه جنگ و ناامني خود داري مي کنند. فرافگني هاي دولتمردان افغانستان بهانه اي است که براي اينکه علت هاي اصلي بحران را بپوشانند. تجارت بزرگ مافياي مواد مخدر، غصب زمين هاي دولتي، پولشويي، استخراج معادن کشور، تجارت غير قانوني سلاح، جنگ هاي استخباراتي کشورهاي منطقه، تلاش براي تسلط بر منابع طبيعي و... از جمله عوامل ادامه جنگ در افغانستان به شمار مي روند. بدون درنظرداشت اين عوامل، فهم جنگ و بحران افغانستان غير ممکن است. صدها ميليون دالر براي مبارزه با مواد مخدر در افغانستان به مصرف رسيد، اما هيچ نشانه اي از کاهش کشت و قاچاق مواد مخدر به چشم نمي آيد. در عوض، به خاطر آلوده شدن ميليونها افغان به مواد مخدر، مصرف داخلي کشور به شدت بالا رفته است. تصور اينکه هزاران معتاد در مرکز شهر کابل تجمع کنند و مواد مخدر مورد نيازشان به راحتي تامين شود، بدون اينکه نيروهاي امنيتي و پوليس در جريان باشد، ساده لوحانه خواهد بود. همان گونه که تصور مبارزه موثر با کشت و قاچاق مواد مخدر با وجود خلاء هاي امنيتي و قانوني در ولاياتي که کشت کوکنار در آن جريان دارد، نادرست است. استفاده از پوشش اعتقادي و دين براي جنگ افغانستان يکي از شگردهاي ظريفي است که براي مردم عادي استفاده مي شود. در غير آن، بر کسي پوشيده نيست که جنگ عليه دولت افغانستان و کشتار شهروندان مسلمان و متدين و حمله بر مساجد و مدارس هيچ گونه توجيهي نمي تواند داشته باشد. کشيدن نقاب دين و استفاده از اعتقادات مردم براي قانع ساختن آنها براي جنگ مسلحانه عليه دولت، عمدتا براي نگه داشتن منابع اقتصادي و عوايد کلاني است که از بابت کشت و قاچاق مواد مخدر و ... به دست مي آورند. جالب اين است که مقامات امنيتي دولت در گذشته، بارها هشدار داده اند که شماري از مقامات دولتي در ناامني ها و گسترش قاچاق و کشت مواد مخدر دست دارند، و تهديد کرده بودند که ليست هايي دارند و آن ليست ها را به نشر خواهند رسانيد. اما همه آن تهديدها با سکوت همراه شدند و ليستي بيرون نيامد. در عين حال بسيارند کساني که در هنگام ورود به افغانستان و تصدي پست هاي دولتي، حتا پولي براي اجاره کردن يک خانه نداشتند، اما حالا هر کدام صاحب شرکت ها و خانه هاي مجلل و موترهاي زره و دو و دستگاه عريض و طويلي هستند. بسيارند وکلا و سناتوراني که در ابتداي وجود شان در شوراي ملي يک موتر عادي براي رفتن به ساختمان شوراي ملي را نداشتند و اکنون هر کدام صاحب ميليونها دالر پس انداز در داخل و خارج از کشور هستند. بحران افغانستان اگر ريشه هاي اعتقادي داشته باشد، بايد در مدارس و دانشگاه ها و دارالافتاء ها حل و فصل گردد. ولي اين بخش اعظم اين بحران به خاطر تسلط بر منابع و منافع مادي است و به همين جهت نيز راه به جايي نمي برد. کشورهاي خارجي نيز در اين صورت به سادگي مي توانند از باندهاي مافيايي براي پيشبرد اهداف خود استفاده نمايند. افغانستان براي بيرون رفتن از اين بحران، بيش از هر چيزي به نگاهي ژرف به درون و عوامل دروني بحران زا در کشور نياز دارد. جنگي که اکنون بر سر منابع طبيعي از جمله معادن در گرفته است، جنگي که بر سر تسلط بر عوايد گمرگ ها در ميان جناح ها جريان داشته است، جنگي بر سر عوايد ناشي از قاچاق و کشت مواد مخدر در جريان است، از جمله عوامل اصلي جنگ در افغانستان است. اينها مي توانند در شکل گروه هاي مذهبي و مخالفت هاي مسلحانه با پشتوانه ديني و استفاده از احساسات مردم رخ بنمايانند ولي حقيقت تلخ اين است که عوامل اصلي ريشه در جاهايي ديگري دارند.








بله سرچينه


درتداوم جنگهای پنجسالۀ گروههای مجاهدین و ملیشه ها درفاصلۀ سالهای 1371-1375 خورشیدی درکابل یکی ازغم انگیزترین و وحشتناکترین وقایع آن،کشتارجمعی بیگناهــــان درجریان جنگها از جمله در ساحهء افشار است ، که کابل وکابلیان درطول قدامت تاریخی اش هیچگاهی اینگونه موردخونریزی،ویرانگری ،تجاوز وتحقیر قرار نگرفته است.

هرقدرپا به پای جنگهای کابل به پیش برویم، هرقدربه کاروایی سران تنظیمهای جهادی وفرماندهــــان جنگها درسازماندهی،برنامه ریزی وتداوم جنگهای ذات البینی گروههای مجاهدین ازنزدیک آشنا شویم، به همان اندازه سوزش تلخی این واقعیت را درمغزواستخوان خود بیشتراحساس می کنیم که ،قربانیان اصلی این جنگها ،شهروندان معصوم وبیگناه وطن بوده اند،این مردم بودند که درجنگهای عظمت طلبی گروههای خون آشام جنگ ،به وحشیانه ترین شکل قتل عــام گردیده اند.

متاسفانه تا به حال بنا برسیطرۀ عاملان کشتارجمعی( رهبران و فرماندهان جهادی ) درکرسی ها ورده های بلند ( در دولت حامد کرزی ) تحت حمایت ناتو وتلاش عوامفریبانه جهت مستورنگهداشتن جنایات جنگی انجام شده(که می خواهند آثار جرم فردای بازرسی را ازمیان بردارند)القاب اسطوره وقهرمان تراشی ومداحی که فرماندهـــانف جنایتکاران جنگی را تا عرش اعلی میرسانند بشکل فاجعه سکوت را در میان سازمانهای طویل و عریض حقوق بشری، داخلی و خارجی مستولی گردانیده است .

توفیق ارائه فهرست جامعی ازکل کشتارهــای جمعی درجنگهای کابل که به گونۀ پهناور صورت گرفته است ،کاریست دشوار،با آنهم نگارنده کوشیده است حقایق دریافتی را با سیری گذرا وشتابناک پیرامون گوشه های این فجایع کم نظیرتاریخی،نخست ازهمه جهت ادای تعظیم به روح قدسی وملکوتی شهـــدا، جانباختکان جنگهــای کابل وافشاروثبت دراوراق تاریخ ارائه دهـــد.

این قلم زنگاربسته اعتراف می نماید که درادای حق مطلب نسبت به چنین موضوعی زجرآوروالمناک موفق نبوده است ،اما این یافته ها به عنوان گوشه هـــای این تراژیدی خونین می تواند،الگوی اولیۀ بررسی هــا و تحقیقات بعدی قرارگیرد:

1- فاجعه افشار:

 مبرهــن است که شهروندان کابل ،تاریخ خونین وپرمخافتی را درجریان جنگهای تنظیمهای مجاهدین (1371-1375 خورشیدی) سپری کرده اند،دراین میان قتل عــام درافشارکابل مورخ 21 و22 ماه دلوسال 1371یکی ازغمبارترین ودهشتبارترین آنهاست.

درافشارکشتارانسانهای بیگنــاه وفجایع انجام شده تا سرحد «ژنوساید » نسل کشی انجامیده است.

با دنبال نمودن جریان عملیات محاربوی وتهاجم برافشار می توان به بخشی ازجنایاتی که درآنجا به وقوع پیوسته پی برد،ابعاد قساوت وبی رحمی چنان گسترده است که خواندن ونوشتن هرواقعۀ آن، انسان را به وحشت اندر میکند، زنان ،مردان،کودکان پیروجوان به بیرحمی کشته شده ،آنهاییکه ازفاجعۀ افشارجان به سلامت برده اند،با زخم های عمیق روحی وروانی با دشواری،اکنون به زندگی ادامه میدهـند.

آنچه درجریان تهاجم به افشاراتفاق افتاده بسیارگسترده وپهناورترازخود جنگ وقلمرو آن است،دراینجا سران وفرماندهــان (مجاهدین ؟ ) با استفادۀ ابزاری ازدین ومذهب وبرانگیختن عصبیت های مذهبی وقومی بخاطر حفظ جلال وجبروت شان،دست به قتل عــام زده اند.با خدعه وعوامفریبی تسنن را دربرابر تشیع ،پشتون وتاجیک را دربرابر هزاره به انتقام کشی هـــای خونین واداشته اند. دامنۀ کشتارجمعی ، تجاوزبرزنان ،چوروچپاول ،گروگانگیری ،اسارت وعملکردهای وحشیانۀ بسیارفراتر ازشکنجه هـای قرون وسطایی کشیده شده است.

اهـــداف تهــاجــم برافــشار:

عملیات تهاجمی که ازسوی حکومت اسلامی کابل تحت رهبری برهان الدین ربانی واحمدشاه مسعود دربیست ویکم ماه دلوسال 1371 خورشیدی ،با بسیج واستعمال طیف وسیع نیروهای نظامی درافشار اجرا گردید،برای هردو جناح جنگ (حکومت اسلامی) و(حزب وحدت اسلامی) دارای اهمیت ویژه واستثنایی بود.

گذشت ده ماه جنگ قبل ازفاجعۀ افشار،چالش ها ودگرگونی های جدیدی را دراوضاع سیاسی ونظامی بوجود آورده بود،ستراتیژی تفوق یک جناح ،علیه جناح دیگررنگ باخته ،صف بندی ها وایتلاف های جدیدی شکل گرفته بود.

دراین میان( ربانی ومسعود) به اتحاد اسلامی( سیاف مبلغ قرأت وهابی )که دارای جرثومۀ فکری مشترکی بودند ،نزدیکی بیشتری حاصل نموده ونه تنها نتوانسته بودند به هدف اصلی خود سرکوب نهایی حزب اسلامی حکمتیارنایل گردند،بلکه با حریف نیرومند دیگری ،حزب وحدت اسلامی که بخش های غرب شهررا ازمعبرگذرگاه تا دشت برچی و از دهمزنگ تا گردنۀ باغ بالا و افشار را درانقیاد خود درآورده بود وتا رسیدن به دروازه های ارگ، ورکاب قدرت فاصلۀ کمی برایش باقیمانده بود،مواجه شده بود. درچنین حالی حکومت « ربانی» با دو حریف پرتوان درحالی مواجه گردیده بود که حمایت ملیشه های شمال را هم ازدست داده بود.

با این حال مسعود بخاطررهـــایی ازاین بن بست نظامی ،وجبران شکست ها وکمبودهای ستراتیژی نظامی اش، خواست یکجا با متحد نظامی خود (اتحاد اسلامی تحت رهبری سیاف) وحمایت شیخ آصف «محسنی» رهبر(حرکت اسلامی) با یک نیروی تهاجمی با حزب وحدت قاطعانه به تصفیۀ حساب پرداخته وازاو انتقام بکشد.

از منظر دیگر راه اندازی تهاجم بر افشار( قرار گاه حزب وحدت هوشداری بود به ایران، حامی دایمی حزب وحدت اسلامی که با صفیر گلوله ها به تهران بفهمانند در صورتی کم مهری و عدم تمکین به خواسته های آنها قادر اند حزب وحدت را قلع و قمع نموده از کابل به بیرون اندازند . و سپس – تهاجم بر افشار و امحای حزب وحدت، نمایش پر مدعای جهت جلب کمک های امریکا و سعودی ها بود که هر دو دشمن سر سخت ایران بودند، با پژواک گلوله ها، و جویباری از خون و تل اجساد هزاره ها در افشار بیان میشد که اگر مورد عنایت امریکا و سعودیها قرار بگیرند قادر اند دست ایران را از افغانستان قطع نمایند.

شکست درجنگ با حزب وحدت برای (مسعود ) مانند جام زهری بود که می بایستی لاجرم سرمی کشید،ازاینروبا بسیج همگانی ، و گستردهء قوتها وامکانات نظامی جهت سرکوب حزب وحدت عمدتأ به دو هدف احضارات گرفته بود:

نخست آنکه: احمدشاه مسعود خواسته بود که قرارگاه سیاسی ونظامی حزب وحدت اسلامی را که درعمارت انستیتوت علوم اجتماعی ،متصل به افشارموقعیت داشت ، و به مرکزیک حکومت علیحده مبدل گردیده بود،اشغال نموده ،عبدالعلی مزاری واعضای رهبری حزب وحدت را درجریان تهاجم کشته ویا دستگیرنماید.

دوم آنکـــه: با یک تهاجم سازمان یافته حزب وحدت را ازساحۀ غرب کابل به دورانداخته ،مناطق تحت کنترول او را به تصرف درآورده ،ساحۀ حاکمیت خویش را درغرب شهروسعت بخشیده با مناطق تحت نفوذ (اتحاد اسلامی سیاف) متحد خود درغرب کابل وصل نماید.

قوتهای نظـــامی اشتراک داشته درتهاجم افشار:

دریکسوی جنگ قوتهای نظامی که درعملیات تهاجمی برافشار به تاریخ 21-22 دلو سال 1371 خورشیدی شرکت داشتند،به احمد شاه مسعود و ربانی وقوتهای نظامی ایتلافی او (عبدالرب رسول سیاف و شیخ آصف محسنی )مربوط بود.

درسوی دیگر- قوتهای مدافع را (حزب وحدت اسلامی تشیع) تحت رهبری عبدالعلی مزاری ، کریم خلیلی و محمد اگبری که در ساحه افشار سف آراسته بودند تشکیل میداد .

فــــرماندهــــان عمومی عملیات تهاجمی برافشار:

فرماندهی عمومی عملیات تهاجمی برافشار مورخ 21-22 ماه دلو سال 1371 خورشیدی مطابق 10 و11 فبروری سال 1993 میلادی را که موجب قتل عــام شهروندان مومن ومعصوم وجنایات هول انگیزدرافشارگردید، شخص احمدشاه مسعود به عهده داشت. (مسعود) به حیث سازمان دهنده وفرمانده اصلی عملیات ،قوتهای نظامی مربوط (شورای نظار- جمیعت اسلامی) را به گونۀ مستقیم وقوتهای نظامی متحدان ائتلافی خود (اتحاد اسلامی) مربوط سیاف و حرکت اسلامی شیخ آصف محسنی را بطورغیرمستقیم دراین عملیات رهبری وسوق و ادا ره می نمودند. فرماندهی قوتهای حرکت اسلامی را فرمانده سید حسین انوری به عهده داشت .

درعین حال فرماندهی قوتهای اتحاد اسلامی را که درغرب کابل آمادۀ تهاجم بودند،شخص عبدالرب رسول سیاف وفرماندهــان دیگر او درحالیکه با قرارگاه عمومی ، ومرکزفعالیت مسعود درارتباطات سیستماتیک مخابره ای قرارداشتند ،سوق و اداره می نمودند.

قرارگاه فرماندهی مسعود درچهارراهی کارتۀ پروان دریک عمارت (مربوط رحیم پنجشیری معروف به رحيم غلام بچه) حدود دونیم کیلو متر ازقرارگاه حزب وحدت دورترموقعیت داشت. این قرارگاه با تدابیروسیع امنیتی ،جابجایی وسایط وسیستم های مخابره ،آتشبارهای سبک وسنگین ووسایط زرهی مجهرگردیده،وشبکه های ارتباطات آن با تمام فرماندهــــان شرکت داشته درعملیات تهاجمی بطور سیستماتیک تأمین گردیده بود.

همهچنان درعملیات محاربوی افشارکه قتل عــام شهروندان بیگناه درقبال آورد،تعداد زیادی از فرماندهـــان نیروهای نظامی متخاصم ،مجاهدین ازهردو جناح جنگ اشتراک نموده بودندکه ارائه فهرست کامل وهمگانی ازآنها را دشوارگردانیده است.

دراینجا به فهرستی استناد می شود که به وسیلۀ یک سازمان بین المللی (پروژۀ عدالت برای افغانستان) ارائه داده شده است:(1)

یک:

فرماندهــــان جمیعت اسلامی(شورای نظار) که درعملیات تهاجمی برافشارسهم عمده داشتند، از اینقراراند:

ـ احمد شاه مسعود فرمانده عمومی ( و منسوبان قرارگاه او )

ـ ملامحمد قسیم فهیم ،رئیس ادارۀ استخبارات حکومت اسلامی ،مسئول کشف که دربرنامه ریزی عملیات وجریان آن نقش عمده را بعهده داشت.

ـ انوردنگرفرمانده جهادی فرقۀ شکردره

ـ ملاعزت فرمانده فرقۀ جهادی پغمان 
ـ محمد اسحاق پنجشیری فرمانده لوای جهادی
ـ حاجی بهلول پیجشیری فرمانده لوا
ـ بابه جلندرپیجشیری فرمانده لوا
ـ خنجراحمد پنجشیری فرمانده غند
ـ مشتاق لعلی فرمانده کندک
ـ بازمحمد احمدی بدخشانی فرمانده فرقۀ قرغه
ـ بسم الله خان محمدی فرمانده ریظرفهای تهاجمی .

ـ محمد صالح ریگستانی رئیس اپراسیون .

همچنان دراین عملیات محمدیونس قانونی ،داکتر عبدالرحمان، داکتر عبدالله عبدالله، بابه جان ،حاجی الماس وگل حیدرو شمار دیگر نیزسهم ویژه را ایفا نموده اند.

دو:

فرماندهــــان تنظم اتحاد اسلامی که درعملیات تهاجمی برافشارنقش عمده ایفا نموده انداینها اند:

ـ عبدالرب رسول سیاف رهبراتحاد اسلامی ،سوق و ادارۀ قطعات عملیاتی خود را به عهده داشت.

ـ احمدشاه احمد زی وزیر داخله .

ـ حاجی شیرعلم فرمانده فرقۀ پغمان

ـ   زلمی توفان فرمانده لوای 597 که درکمپنی پغمان موقعیت داشت.

ـ داکترعبدالله فرمانده غند مربوط لوای 597

ـ جگرن نعیم فرمانده غند مربو ط لوای 597

ـ فرمانده ملا تاج محمدکه دربرنامه ریزی واجرای عملیات سهم داشت.

ـ فرمانده عبدالله شاه با قطعه مربوطه اش

ـ فرمانده خنجربا قطعۀ مربوطه اش،که روزدوم به جبهۀ جنگ درافشارسوق گردید.

ـ عبدالمنان دیوانه فرمانده غند،با قطعه اش روزدوم به عملیات سوق گردید.

ـ امان الله کوچی فرمانده غند با قطعه اش روزدوم به عملیات سوق گردید.

ـ شرین فرمانده غند با قطعه اش روزدوم به عملیات سوق گردید.

ـ ملاکچکول با قطعه اش روزدوم به عملیات سوق گردید.

ســه:

     فرماندهـــان جبهۀ مقابل،حزب وحدت اسلامی که درعملیات تدافعی افشار،سهم داشتندقرارذیل اند:

ـ فرماندهی عمومی حزب وحدت اسلامی را شخص عبدالعلی مزاری و(شورای رهبری) آن ومشاور ارشد نظامی ،سید یزدان پناه ،هـاشمی که ازقرارگاه عمومی درعملیات انستیتوت علوم اجتماعی جوارافشارموقعیت داشت به عهده داشتند.

  قطعات وجزوتام ها وفرماندهـــان شرکت داشتۀ حزب وحدت عبارت اند از:  

ـ قطعات وجزوتام های مربوط فرقه 95 تحت قوماندۀ علی اکبرقاسمی که درساحۀ اطراف پولیتخنیک جا بجا بود.

 ـ جزوتام های فرقۀ 096 تحت قوماندۀ حاجی امینی .    

ـ قطعات مربوط فرقۀ 097 تحت قوماندۀ ابوذر

ـ جزوتام های دارای اسلحۀ ثقیل تحت فرمان سخی خان 
ـ برعلاوه سید علی علومی منشی،عیدی محمد،ابراهیمی (خادم حسین ،اخلاص جاغوری،جان محمد ترکمنی،عباس جعفری) نیزسهم داشتند.     

شرح عملیات تهاجمــی برافشــار

الف- درمرحــــلۀ احضارات: تدابیرواقدامات زیرصورت پذیرفت:    
 - تمام قطعات وجزوتام های شرکت داشته درعملیات افشار، دو روزقبل ازسوی احمدشاه مسعود به حال احضارات محاربوی درآورده شده ،ازلحاظ تخنیک محاربوی ،اسلحه ،مهممات وپرسونل اکمال گردیدند.  

- مواضع آتشی مربوط احمدشاه مسعود درچکارآسمایی،تپه های علی آباد وامتداد آن تا بلندی های مشرف به سیلووکارتۀ مامورین ،برعلاوه اکمالات قبلی ،مجددأ به وسیلۀ توپ های بی ام 21،بی ام 14 و 23Zeo و21Zeo وتوپهای 76 و57 م م وماشیندارهــای ثقیل با انبوه مهمات تقویه وتحکیم یافتند.

 مواضع آتشی درچکاد(آسمایی ) که عظیم ترین زراد خانۀ آتشی را درخود داشت وظیفۀ آن درجریان عملیات این بود که درساحۀ غرب کابل ،به ویژه مناطق هزاره نشین قرارگاه حزب وحدت ،مناطق افشار،اطراف سیلو،خوشحال مینه ،کوتۀ سنگی، کارتۀ سخی،کارته های 3 و4،مهتاب قلعه ودشت برچی را تحت ضربات آتش قرارداده،هرجنبنده ای را نابودکند.  

- اقدامات ویژۀ استخباراتی به منظورتطمیع وباز خرید وفا داری فرماندهــان حزب وحدت و(حرکت اسلامی) مربوط شیخ آصف محسنی که درارتفاعات کوه(رادار) شمال افشارجابجا بودند،ازسوی ملاقسیم «فهیم» راه اندازی شده بود. یک نظامی ارشد که درآنزمان فرماندهی قطعات جنبش ملی مربوط رشید دوستم را درکابل به عهده داشت،ازقول عبدالعلی مزاری به نگارنده گفت که :«شماری ازفرماندهــان حزب وحدت که درارتفاعات تپه راداردرشمال افشارجابجا بودند، به وسیلۀ استخبارات قسیم فهیم خریداری شده بودند که حین حمله ازجنگ ومقاومت دست بکشند،به آنها مبلغ یکصدهزاردالرامریکایی پرداخته شده بود،بعدأ معلوم شد که این دالرها تقلبی بوده اند».

- دراین مرحله تدابیرتبلیغاتی به منظورتقویت روحیه ومورال مجاهدین شرکت داشته درعملیات وعمدتأ با تشدید مرزبندی های قومی ومذهبی تسنن وتشیع وهمچنان اقدامات به منظورتضعیف روحیه ومورال پرسونل حزب وحدت ،با پخش افواهات ترس آوراتخاذ وعملی گردیده بود.

 – مساعی کشفی واستخبارات جهت تثبیت کوردینات ها ، و آتش گاه های حزب وحدت ،مواضع تانکها ، محلات مقاومت ،محلات تجمع درعقب جبهه آن جهت وارد آوردن ضربات هــوایی برآنها صورت گرفته بود.    
  ب- تشریک مساعی وتدابیرهمآهنگ کننده درتهــاجــم افشـــــار:  
     احمدشاه مسعود فرمانده عمومی تهاجم برافشار،اقدامات وتدابیرهمآهنگ کننده را جهت تشریک مساعی قوتهای شرکت داشته درعملیات اتخاذ و مورد تطبیق قرار داد بدین منظور: 
 - دو روز قبل ازشروع عملیات تهاجمی،همایش رهنمودی را در(بادام باغ ) با جمع فرماندهــان ارشد مربوط خود به شمول فرماندهـــان اتحاد اسلامی مربوط سیاف (حاجی شیرعلم وزلمی توفان) وفرمانده سید حسین انوری مربوط (حرکت اسلامی) نیزدرآن شرکت داشت،دایرکرد. وطی آن برنامۀ تهاجم برافشار را درمراحل مختلف توضیح نموده،اقدامات ومساعی قاطعانۀ همه را درراه پیروزی وسرکوب قطعی حزب وحدت مطالبه کرد.
  – همایش دیگر دراین راستا تحت رهبری شخص «مسعود» شب قبل ازتهاجم به افشاردرقرارگاه اش درکارتۀ پروان،جاییکه که او ازآنجا عملیات تهاجمی را سوق واداده میکرد،ومرکزفعالیت های ویژۀ استخباراتی بود با شرکت تمام اعضای رهبری وفرماندهــان مربوط خود که درعملیات شرکت داشتند، برگزارکرد. مسعود دراین همایش با توضیح اهداف سیاسی ونظامی عملیات دربارۀ وضح ،احضارات محاربوی،تعدادپرسونل،سلاح ووسایط ،خطوط تدافعی،محلات مقاومت،ریزرف های حزب وحدت معلومات ارائه داده ،مساعی قاطعانۀ فرماندهـــان مربوط را درسر کوب وشکست حزب وحدت،اشغال قرارگاه سیاسی ونظامی،او وراندن او ازغرب کابل وافشارطلب کرد.     
    همایش های مشابه ازسوی عبدالرسول «سیاف» درشب عملیات تهاجمی به افشاربا فرماندهـــان مربوطه اش که درعملیات روزاول، وروزدوم شرکت داشتند برگزارگردید،اوفرماندهـــان خود را جهت سرکوب کامل حزب وحدت، وراندن هــزاره هــا ازغرب کابل وتصرف مناطق تحت تسلط آنها بسیج کرد. ســربریده سخن ندارد، هــزارۀ خوب هــزارۀ مرده است، روُوس خشن ترین وتکاندهنده ترین شعارهـــا وعملکردهای بود که به وسیلۀ فرماندهـــان او درافشارعملی شد. که بدون هدایت« سیاف» جامۀ عمل نمی پوشید 

شــــام فـاجعــــــه ســـرمیرســــد:

  روز20 دلو1371خورشیدی هنوزنبرد روشنی وتاریکی به پایان نرسیده بود، جبهۀ نورلحظه به لحظه ضعیف تروکوتاه ترمی شد. اهریمن تاریکی برخاسته ازعقب کوه های مغرب ضربه های بیشتری برپیکربی رمق نوروروشنی فرود می آورد،غرب شهرازافشارتا قرغه ازخوشحال خان مینه تا پغمان را درتاریکی مبهمی فرو برده بود .
       با نزدیک شدن تاریکی حجم خطرنیزبیشترمی گردید،تاریکی حکم پاسدارمرگ را داشت،اجرام وصورت های فلکی ازآن بالا ستیغ پربرف کوه ها،بلندیها وشهرفررفته درسیاهی زیرشلاق سرمای زمستان،کوچه های یخ زده وبه ماتم کشیده به وسیلۀ ابوالهول جنگ را به بی توجهی نظاره میکرد.

درروزگاری ،مدتها قبل ازجنگ افشار،ساحۀ گردنۀ باغ بالا،سرک هوتل انترکانتیننتال وبرعکس آن تا کارتۀ مامورین به خط فاصل میان جناح های جنگ مبدل شده بود،درهردو سوی خط جبهه هیولای جنگ زانو زده با وسوسه های رعب انگیز،جنگسالاران را که قصد کشتن،نابودی وویرانگری را داشتند به بازی گرفته بود.

    اوایل شام آرامش خلسه آوری درجبهات جنگ حکمفرما شده بود،اما جناح های جنگ ازطریق شبکه های استخباراتی خود میدانستند که فردا نبردِ سخت وکلانی درپیش رو دارند،ازاینرو با شروع تاریکی هردوجناح با آرایش نیروها ،جابجایی آتشبارها ،تخنیک محاربوی درخطوط مقدم جبهه به نبردآماده می شدند،درآن ساعات شروع تاریکی صدای غرش تانکها ،زرهپوش ها ،وسایط ثقیل با شکافتن سقف هوا غوغای پرهیبتی برپا کرده ونسبت به همه صدا ها واضح ترشنیده میشد.

آتشباری قبل ازتهـــاجــــم:

شب 21 دلو یکی ازخونبارترین،فاجعــه بارترین شب هــای جنگ کابل فرا رسیده بود،دستگاه جهنمی جنگ این باربسیارقهـارترازگذشته ها به کارافتیده بود.
    درمحاربات معاصردرجنگهـــای منظم ،دراراضی دردشت وصحرا،متداول است که قبل ازآغاز تهاجم برمواضع دشمن ،ضربات آتشی به نام آتش احضارات برای مدت یک الی دوساعت با استفاده ازتمام انواع آتش های اسلحۀ ثقیل وقوای هــوایی صورت می گیرد ومواضع دشمن به شدت کوبیده می شود،تازمینه برای تهاجم مهیا گردد.اما دراینجا طول شب به مدت آتش احضارات جهت کوبیدن یک ساحۀ شهر،خانه وکاشانۀ دهها  هزارانسان صبور و مستمند، گیر افتاده در میدان جنگ اختصاص یافته بود.
    قطعات تحت امراحمدشاه مسعود، وعبدالرب رسول سیاف و سید حسین انوری ازاوایل شب 21 دلوبا تمام قدرت با استفاده ازانواع توپ هــا ،تانک ها ،هاوانها،ماشیندارهای ثقیل برافشارگلوله ریختند،توپچی21   BM, ، توپ ها وماشیندارها درتیغه های آسمایی،بلندیهای تپۀ کارتۀ مامورین مشرف به سیلو، و،مناطق افشار را ازسرشب تا سحر کوبیدند.
      جزوتام های آتشی اتحاد اسلامی تحت امرسیاف که درمناطق کمپنی وباغ داود جابجا بودند،فرقۀ قرغه مربوط جمیعت اسلامی که برای تهاجم به افشاردرمواضع انتظاربسرمیبردندبا تمام قوت آتشی دردرازای شب به افشاروحوالی آن سیلی ازآتش وخمپاره باریدند.
    یکی ازباشنده   هــای باغ بالا به اسم آقای« شریف عطایی» که درآتشباری های آن شب درمنزل اش بود، خاطراتش را به نگارنده چنین بیان کرد:« شب قبل ازجنگ افشار، که یکی ازهولناکترین شبهای جنگ کابل بود،منطقۀ افشاروخوشحال خان ،اطراف کوه آسمایی درجهنم آتش هــا وانفلاق ها گیرافتاده بود. منطقۀ افشارازسه استقامت تحت ضربات آتش قرارگرفته. آتش های که ازبام آسمایی ازمواضع مجاهدین «مسعود» رهــا می شد با آتش  های که ازسوی کمپنی ازمواضع مجاهدین «سیاف»، وازقرغه به سوی افشارمی آمد،درهم می آمیخت. افشاربه نقطۀ تقاطع آتش ها،انفجارها بدل شده بود،آنجا را درتلاطم آتش سوزی ها وانفلاق هــا فرو برده بود.
    ما ازپنجرۀ منزل خود که چشم اندازوسیعی دارد می دیدیم که گلوله های شب تاب مانند شهاب گریزانی به سوی افشارره می کشودند.ابتدا یک شعلۀ فروزنده ،متعاقبأ صدای انفجاردرمنطقه می پیچید وصاعقه وارمنطقه را روشن میکرد.
   موج آتش های که ازبام آسمایی رهــا میشد، وافشاررا هدف قرارمیداد، نیرومند ترازهمه بود. ازاینرو ازشدت فیرها ،خانه ها مانند بید دروزش باد می لرزید .ازپرتورنگارنگ آتش وانفجار ،افشار درتاریکی شب،مانند روز روشن دیده میشد.
    درآنشب همزمان قوتهای توپچی وراکتی حزب وحدت اسلامی نیزبه صدا درآمده بودند،بربلندیهای آسمایی ،باغ بالا،ساحۀ کمپنی وقرغه پیهم آتش می باریدند، ما خطوط روشن ومتقاطع آتش ها را دربالای سرخود می دیدیم که دررفت وآمد بودند،درواقع ما درزیریک پل عریض آتشین قرارگرفته بودیم . آتشباری های هردو جناح جنگ که درتاریکی های شب بدون اساسات نشانگیری به وسیلۀ افراد عجمی فیرمیگردید،اکثرأ به خانه وکاشانۀ مردم نگون بخت درافشار، وکمربند کوه آسمایی اصابت میکرد،موجب قتل وکشتارگستردۀ ساکنان میگردید».
     ضربات آتش احضارات درطول شب ازچکاد آسمایی،ازکمپنی پغمان،ازقرغه به افشارطوری سازمان داده شده بود،که شکل حمله های بی امان پی درپی ،مواضع ومحلات طرف مقابل را که اکثرأ درمحلات مسکونی جابجا بودند به گونه ای بکوبد که زنده جانی باقی نگذارد،تا تهاجم فردا بدون
مقاومت به نتیجه برسد.ازهمینرو ساکنان افشاربا قرار گرفتن زیرضربات آتش ها ،درگرداب خون ،مرگ وتباهی فرورفته بودند.
      واقعیتهای این مرحلۀ جنگ نشان میدهد،قتل عــام شهروندان درافشاردرهمین شب آغازگردیده ، افشاربه میدان جنگ تبهکارانه وکشتاروحشیانه مبدل گردیده بود،بسیاری ازاصابت مستقیم آتش هــای اسلحۀ ثقیل ،مرمی های توپچی،راکت،ماشیندارهای ثقیل به خانه های شان وشماردیگردراثرسقوط وفروریختن سقف خانه ها جان باختند وزیرخروارها خاک وسنگ مدفون گردیند.
      جنگسالاران که درهردو سو فرمان ماشین کشتاررا بدست داشتند،آخرین محصولات دانایی جهادی و ایدلوژی جنگ آفرین خود را درجنگ افشاربه کارگرفته بودند،با سرکوب خونین شهروندان بیگناه که منبع اصلی آن انتقامجویی های مذهبی وقومی وعظمت طلبی بود دست به کشتاربزنند.
     فاجعــۀ قتل عــام درافشاردرآن شب وروزحادثه ای نیست که بتوان آنرا به سادگی توضیح داد، این فاجعـــه را می توان زنجیری بی پایان خیانت وانتقامجویی وقدرت طلبی هـــای نامشروع تصور کرد، فاجعـــۀ افشارعروج جباریت،توفان خونریزی وآدمکشی بود.
    تقریبأ هیچ خانه ای نمانده بود که سقف آنرا گلولۀ ثقیل نشگافته باشد ،فرارازآن جهنم آتش،درآن ظلمت شب وسردی هــوا که مانند بیداد جنگ خونخوارگردیده بود،کارساده ای نبود،ازاینرو همه درخانه های خود،تن به تقدیرسپرده باقی مانده بودند،خانه  ها بدون تهکاوی به شدید ترین تلفات انسانی مواجه گردیده بود.
  افشاردرآن شب به میدان کربلا تبدیل شده بود ویزیدهای زمان( مسعود ، ربانی، سیاف، محسنی ) آنرا درگرداب خون وآتش فروبرده بود، گویی چرخ افلاک هم ازآن بالا با نظارۀ محشرجنگ با خون کشته شدگان می چرخید وسیراب نمی شد.


تهــــاجـــم برافشارآغــــــازمی شـــود :

  به طلیعۀ بامدادی ساعتی نمانده بود،وآخرین ستارگان دربسترآبی وسرد فلک محومی شدند،وموج سپیده برخاسته ازمشرق دریای آسمان را ازتاریکی می شست. تهاجم برافشارساعت پنج صبح مورخ 21دلو سال 1371 خورشیدی به امرفرمانده کل،احمدشاه مسعودازسه استقامت آغازگردید:
    1- ازاستقامت بادام باغ:
     قطعات وجزوتام های جابجا شده درخط مبدأ تهاجم که حدود پنجصد نفرتخمین زده می شدند تحت امر انوردنگر ازبادام باغ دست به تهاجم زده،پیشروی را به سوی ارتفاعات تپه های رادارکه درشمال افشار،حاکم برمنطقه موقعیت دارد ودربخشهای آن قوت های حزب وحدت داخل موضع بودند،ادامه دادند. مواضع حزب وحدت درآن بلندیها دستخوش آشفتگی وورشکشتگی گردیده ،وگزارشات دوبارۀ خرید آنها ازسوی استخبارات (ربانی ومسعود) به وسیلۀ ي قسیم فهیم نیزداده شده بود.     
      علی توسلی غزنوی ضمن توضیح نمیرخ حوادث آنروز،ازخیانت یکی ازفرماندهـــان حزب وحدت به نام فرمانده « صداقت » گزارش داده است.(2) 
 2- ازاستقامت سرک عمومی کارتۀ پروان به افشار:  
      نیروهای شورای نظار«جمیعت اسلامی» که در مناطق کارتۀ پروان وباغ بالا،تپۀ هوتل انترکانتیننتل  که درمواضع مبدأ تهاجم جابجا گردیده بودند،ازطریق سرک عمومی با تانک ها ووسایط رزهی به استقامت قرارگاه حزب وحدت که درعمارت انستیتوت علوم اجتماعی درساحۀ افشارموقعیت داشت به تهاجم پرداختند. 
 3- ازاستقامت غرب وخوشحال مینه:  
  قوتهای اتحاد اسلامی تحت رهبری سیاف وفر قۀ مقیم قرغه تحت قومانده،فرمانده بازمحمد احمدی با وسایط زرهداردست به تهاجم زده به سوی افشارتاختند.
   تهاجم قوتهای «مسعود» درهرسه استقامت به وسیلۀ آتش تانک ها ،توپچی ،راکت اندازها، به ویژه ازبام آسمایی وفرقه قرغه حمایه گردیده،قرارگاه حزب وحدت ،ودرمجموع مناطق هزاره نشین شهربه منظورجلوگیری از تجمع وتقرب قوتهای تازه نفس واحتیاط به خط مقدم جهۀ حزب وحدت، دوامدار کوبیده می شد.  
     حزب وحدت نیزدرهمه استقامت ها به دفاع برخاسته بود،توپچی وتانک ها واسلحۀ ثقیل آن درچند استقامت ،به فعالیت پرداخته ،مناطق باغ بالا ،کوه آسمایی ،قرغه ،کپمنی را به شدت تحت ضربه قرار میداد. موج آتش ها ،صدای پیهم فیرها ،غرش تانک ها ،انفلاق ها منطقه را درجهنم سوزانی فرو برده ،فضا از بوی باروت و سوختگی انباشته بود. 
      چند ساعت اول جنگ با پیشرفت ها ،مقاومت ها وعقب نشینی های وقفه ای ولحظه ای هردوجناح جنگ همراه بود. 
  دراین حال دراولین یورش ها ،مواضع دفاعی حزب وحدت درتپه های رادارممتد درشمال افشاربه وسیلۀ نیروهای مهاجم ازبادام باغ درهم شکست  وبه تصرف نیروهای مهاجم احمدشاه مسعود درآمد.
       سقوط تپۀ رادارکه دراثریک توطئه وخیانت صورت گرفت،چون ضربت خنجری بود که برقلب حزب وحدت فرود آمد،وازآن ضربت قد راست نکرد. سقوط تپۀ رادار با موقعیت ستراتیژیک اش درواقع جبهۀ جدیدی دیگری را با قویترین آتشبارها برعلیه حزب وحدت کشود. متعاقبأ شدت آتشباریها ازآنجا شگاف عمیقی را درمواضع وقرارگاه و درسیستم تدافعی حزب وحدت بازکرد وبا عث سرعت تهاجم قوتهای مسعود درسرک عمومی گردید. ازآن به بعد شدت جنگها به اطراف پولیتخنیک درسرک عمومی ،سه راهی کارتۀ مامورین کشانده شد ،افراد مهاجم با تانکها ی شان درمسیرجادۀ عمومی ،گام به گام زیرتأثیرآتش های حزب وحدت به ویژه آتش راکت اندازها که از عقب هردیوار وموضع فیرمیگردید،به پیش می رفتند. 
     حزب وحدت دریک تلاش خود بعد ازسقوط تپۀ راداربه سوق ریزرف های خود به جبهۀ نبرد پرداخت. حوالی ساعت هفت صبح ،حدود یکصد نفرداوطلب را با وسایط زرهی تحت فرماندهی تورن «قیس» به خط جبهه وارد کرده وشامل صف محاربه کرد.(3) 
     درچاشتگاه روز21دلو سال 1371 خورشیدی دراطراف پولتخنیک انستیتوت علوم اجتماعی ، قرارگاه حزب وحدت جنگهای شدیدی درگرفته بود،مجاهدین حزب وحدت با تمام قوت سعی می نمودند که قوتهای مهاجم مجاهدین شورای نظاررا درسرک عمومی وسه راهی کارتۀ مامورین متوقف نموده به آنها تلفات وضایعات وارد آورده،آنها را به عقب نشینی وادارنموده ،زمان را جهت داخل نمودن قوتهای ریزرف وتازه نفس که ازکوتۀ سنگی درحال تقرب به جبهۀ جنگ بود کمایی نماید.
     اما مجاهدین مسعود،به اطراف پلتخنیک وانستیتوت علوم اجتماعی(قرارگاه حزب وحدت) رخنه نموده وخواسته بودند ،حلقۀ محاصره را به دورا دورقرارگاه حزب وحدت تنگترنموده ازعقب نشینی رهبری حزب وحدت جلوگیری به عمل آورده، همه را کشته یا دستگیر نمایند.
     همزمان دراستقامت غرب افشارمیان مجاهدین اتحاد اسلامی،تحت رهبری سیاف وقوای قرغه تحت قوماندۀ،فرمانده احمدی با مجاهدین حزب وحدت که درعمارت های پرورشگاه وطن،مرکزتعلیمی امنیت دولتی وغرب افشارجابجا بودند نبردهای شدیدی درگرفته بود،دراین حال مقاومت های سرسختانۀ حزب وحدت باعث توقف هجوم های اتحاد اسلامی گردید،تانک ها  ووسایط زرهی اتحاد اسلامی برای آنکه شکارراکت اندازهای حزب وحدت نگردند درعقب بلاکهای رهایشی قرغه ودیوارها درغرب خوشحال خان داخل موضع گردیده به آتش باری ادامه میدادند.
   دراین گیرودارجنگی ،علی الرغم آنکه حزب وحدت ازمدتها قبل درآنجا حضورداشته وصف جنگی آراسته،ونیروهای زیادی را درآنجا تمرکزداده بود،به آنهم مجاهدین حزب وحدت به زودی بی نفس گردیده ،لاک ها ودیوارهای دفاعی آن درجوارقرارگاهش«انستیتوت علوم اجتماعی» درهم شکست، وقبل ازنفوذ مجاهدین مسعود به داخل قرارگاه،عبدالعلی مزاری وافراد ارشد رهبری حزب وحدت حوالی ساعت های یک  بعد ازظهربا پای پیاده ازآنجا موفق به فرارگردیده ،به سوی خوشحال مینه عقب نشستند،مسعود نتوانست یا نخواست حزب وحدت را مورد تعقیب قراردهد،ازینروحزب وحدت به ویژه به ابتکاریکی ازفرماندهــان به اسم« قاسمی»(4) به زودی قادرگردید که خط تدافعی جدیدی را دروسط خوشحال خان وامتداد آن به سوی سیلو،علی آباد ،کارتۀ سخی تاسیس ودرآن به مدافعه بگذرد.
    قوتهای مسعود بعد ازاشغال قرارگاه حزب وحدت که درآن ذخایرعظیمی اسلحه ومهمات،اسناد سیاسی وتبلیغاتی فراوانی وجود داشت،به سرکوب متباقی نیروهای حزب وحدت که درعمارت های اکادمی پولیس،پرورشگاه وطن،اطراف افشارومرکزتعلیمی امنیت دولتی که به جنگ ومقاومت ادامه داده بودند وپوسته ها،داروغه های که درمسیرجادۀ عمومی (باغ بالا قرغه) که ازمدتها قبل درکنترول حزب وحدت بوده واکمالات وحرکت فرقۀ جهادی مقیم قرغه را به چالش کشیده بود،پرداخت.  به این ترتیب روزاول جنگ به پایان رسید،ودرآن شامگاه تیره وتار،هیولای خون آشام جنگ،جهت بلعیدن زندگی وانتقام گیری مکررازشهروندان افشاربه دورا دورآن حلقه بست.

شــب دوم وروز دوم جنــگ درافـشـــار:

    روزاول جنگ با همۀ مصیبت ها،خونریزی وویرانگری اش به پایان می رسید،درغروب کناره های آبی آسمان رنگ قرمزی بخود گرفته بود،گویی آسمان ازشدت خونریزی درزمین وشهرازشدت سرما و و رفتن خورشید ماتم گرفته بود.
    جنگ ودرگیری ها ازاوایل شب میان نیروهای متخاصم به شدت آغازیافته بودـ اما نیروهای تحت فرمان احمدشاه مسعود وسیاف درشب دوم ازدخول به داخل ساحۀ رهایشی مردم که درافشار هنوز مقاومت ادامه داشت احتراز نموده بودند. ازاینرو افشاربازهم یکباردیگر هدف آتشباری های اسلحۀ ثقیل قرارگرفته،حجم گستردۀ آتش های ضربوی شبانه بخصوص ازبام آسمایی وازتیغه های (تپۀ رادار) وازساحۀ کمپنی وقرغه درتمام طول شب برافشارفرود آمد.
    این آتشباری ها مانند شب قبل جویباری ازخون وآتش جاری کرد،تلفات و ویرانی جانگدازی بجا گذاشت،دراین شب وضع وحشتناکی پیش آمده بود،شهروندان افشارکه تحت آتشباری شدید ثقیله قرار گرفته بودند،خواسته بودند با استفاده ازتاریکی های شب ازخانه های خود برآمده بهرسوبگریزند،اما هدف آتشباری ها قرارگرفته،دسته دسته درکوچه ها وسرکها کشته شدند. وآنهاییکه درخانه های خود باقی مانده بودند به شدت تلفات دیدند.
       آتشباری های ثقیل درشب دوم برافشار،رزمندگان حزب وحدت را نیزدرآنجا ازپا درانداخت،وآنها درتاریکی های شب ساحه را ترک داده به خوشحال مینه عقب نشینی نمودند،بدین ترتیب اوضاع برای دخول قوتهای مهاجم (مسعود وسیاف ) به افشارکه تعداد شان درحدود دوهزارنفرتخمین زده می شدند، مساعدگردید.
     درصبحدم روزدوم جنگ ،نیروهای مهاجم ازشرق وغرب درافشارباهم ملاقی ووصل شدندو نیرو های تازه نفس اتحاد اسلامی که دراوایل صبح به جبهۀ  افشارسوق گردیده بودند،درمجموع توان قوتهای مهاجم را ارتقا داده بود.
    دراوایل صبح با فروکش کردن مقاومت حزب وحدت درافشارعملیات تهاجمی نیزبطی گردیده بود، دراین حال دو لشکرخونریز وچپاولگر،مربوط احمدشاه مسعود وسیاف به افشارسرازیرگردیده به بهانۀ جستجوی افراد حزب وحدت اسلامی به تلاشی اماکن شخصی پرداخته ،به دستگیری وتوقیف بیگناهان، تجاوزبه زنان،چوروچپاول آنجا مبادرت ورزیدند.دراین جریان شمارزیادی ازساکنان مظلوم به جرم هزاره وشیعه بودن ازدم تیغ گذشتند.
    درتصفیۀ افشاربدست مهاجمین(مسعود وسیاف) انتقامجویی های مذهبی وقومی،شوق دست یافتن به غنیمت جنگی ازجمله مال ودارایی های شخصی شهروندان،تجاوزبه زنان به گشترش ابعاد وشدت فاجعه، قتل عام درآنجا افزوده بود.
   ساعات اندوهبارمردم افشارفرا رسیده بود،درآنروزهردم حجم فاجعه های هولناک بزرگترمیشد، افشاریان جزالتجا به خداوند ،وخواندن اوراد رد بلا چاره ای نداشتند،فاتحین افراد مسعود وسیاف خانه به خانۀ افشاررا مورد پیگردقرارداده وبه کشتار،تاراج وتجاوزپرداخته بودند،ماشین کشتاربه حرکت آمده بود،سیلاب وارخون میریخت،شهروندانیکه طی شب ها وروزگذشته به گونۀ جان به سلامت برده بودند،اینک درحریم خانه وکاشانۀ شان به بی رحمانه ترین اشکال به قتل رسیدند.
    درغروب روزدوم 22دلو سال 1371 خورشیدی که هنوزخونریزی درافشارقطع نگردیده بود، احمدشاه مسعودبه حیث فرمانده عمومی عملیات که رهبری جنگ وفتح ؟ درافشاربا نام او تشخص یافته است با سیمای فاتحانه ومافوق و غرق در غرور و افتخارهمایشی را درهوتل  انترکانتیننتل کابل برگزارکرد.
     دراین همایش چهره های سرشناس حکومت اسلامی،برهان الدین ربانی ،عبدالرب رسول سیاف، آیت الله محسنی،آیت الله فاضل،ملا فهیم قسیم ،رهبری جمیعت اسلامی وشورای نظار،افرادارشد وزارت دفاع وفرماندهانی که درفتح جنگ افشارنقش آفریده بودند،حضوربهم رسانیده بودند.
    احمدشاه مسعود پیروزی درافشاررا که دراثرتشریک مساعی قوتها بدست آمده بود،درنتیجه قرارگاه حزب وحدت وانسجام مدافعه ای آن درهم کوبیده شده ، ومنطقۀ افشارکه گویا به محل تجمع قوتهای دشمن مبدل گشته ،تصفیه گردیده وبه حریف ضربۀ کاری وارد آورده بود به همه تبریک گفت. « مسعود » پیروزی درافشاررا که ظرفیت حیرت انگیزستیزه جویی وقتل عام شهروندان بیگناه وپاک گهررا به نمایش گذاشته بود،نشانی ازغیرت وشجاعت ومایۀ فخرخود وهمرزمان خود دانست. دراین همایش به فرمانده سید حسین انوری مربوط تنظیم حرکت اسلامی « تشیع» که متحد مسعود وربانی درجنگ افشاربود، واو ازسوی شهروندان پیرو تشیع نسبت اشتراکش درپیکارافشارکه مرگ وتباهی وقتل عام تشیع وهــزاره ها را درقبال آورده بود،تحت فشارقرارگرفته بود،به وی وظیفه سپرده شد که به مسئله تبادلۀ اسرا اقدامات به عمل آورد.
    مسعود هدایت داد یک گارنیزیون نظامی جهت حفظ منطقۀ افشاربوجودآید،متباقی قوتهای عملیاتی ازآنجا خارج گردند.اما اسناد حاکی ازآنند که بعد ازهمایش متذکره،چپاول وتجاوزهمچنان درافشارادامه داشت.
    شام همانروز این خبرازطریق رادیو کابل نشرگردید(5): « یک تعداد باند افراد فتنه انگیزوآشوب طلب «مزاری»که درمرکزانستیتوت علوم اجتماعی مستقربودند،انستیتوت علوم اجتماعی ومنقطۀ افشاربا کمک یک تعداد نیروهای مخلص هزاره ها با شورای نظارپاکسازی شد وقطعات تصفیوی وزارت دفاع به عملیات خود ادامه میدهند».


خـــاطـــره ای ازروزسوم جنگ درافـشار:

    یکی ازباشنده هــای باغ بالا جوانِ فرهیخته به نام حمدالله (6) لیسانسۀ حقوق خاطرات اش را از روزسوم جنگ افشاربه نگارنده اینگونه بازگوکرد:« دوروزجنگ تاریخ های 21 و22 دلو سال 1371 خورشیدی با تمام اضطراب وخطرات آن سپری گردید،روزسوم که صدای دلخراش گلوله ها درساحۀ افشاربند آمده بود،خستگی ناشی ازتداوم دهشت جنگ چند روزه واجبارباقی ماندن وپنهان بودن در تهکاوی های خانه ،دلتنگی وخستگی تحمل ناپذیری به بارآورده بود،آنروزبا چهارتن ازجوانان،رفقای محله قدم زنان به ایستگاه باغ بالا ،مقابل سرک هوتل انترکانتننتال راه کشودیم،درآنجا مصلحت آن شد به جای گردش درسایه زار کاجستان باغ بالا سری به افشاربزنیم ، وازپی آمد های جنگ مطلع گردیم.  
  درمسیرراه افشارازمیان کتاره های آهنی درهم شکسته وفروریختۀ پولیتخنیک وانستیتوت علوم اجتماعی که قرارگاه حزب وحدت درآن قرارداشت،نقش اصابت مرمی های ثقیل ،راکت ها خمپاره ها،شکستگی وسوختگی دردرودیوارها به مشاهده میرسید،انبوهی ازشیشه های شکسته ،سنگ وسمنت فروریخته پراگنده بود. موج آتش های ویرانگربرپیکرعمارت ها وصحن چمن ها فرود آمده ،زیبایی های آنان را داغان کرده بود.عبورومرورتانک ها بروی جادۀ اسفالت،صیقل سیاه آنرا روبیده وعمرسرکها را به آخررسانده بود.همه جا انباشته ازپوچک های خالی اسلحۀ خفیفه،راکت ها وخول ها خالی برنجی توپ ها ونارنجک ها خالی منفلق شده بود.
     وقتی به افشارپای نهادیم گویی به شهرارواح،متروک ومخروبه وهراسناک پا گذاشته ایم،تا چشم کارمی کردخانه ها ودیوارهای درهم شکسته،راکت خورده،سوخته و ویران جلب نظرمیکرد،تقریبأ خانه ای نبود که سقف آنرا راکت یا شرانیل توپچی سوراخ نکرده وفرو نریخته بود. درکوچه ها به ویژه حاشیۀ سایه زاروبرف دارآن درحویلی های درودیوارشکسته ،لکه ها وداغ های قرمزخون نقش بسته بود. گفتی چند حیوان وحشی ،تعمه وشکاری را دریده وبلعیده بودند.
 آنگاهیکه به جوارتکیه خانۀ افشاررسیدیم ،گویی به یک مقتل وذبح گاه غرق تالاب خون پای گداشته ایم ،آنچه درپندارم نمی آمد به وقوع پیوسته بود، ازآنروزسالهای زیادی می گذرد، اما چشم دید آن مانند کابوس وحشتناک دراعماق جانم رخنه زده است،هرچه میکوشم رهــایم نمی کند،ای  کاش آنرا ندیده بودم.
 درشب های اول و روزتهاجم برافشارحینیکه ساکنان آنجا تحت ضربات آتش های اسلحۀ ثقیل قرار گرفته بودند،شماری ازآنها با ترک خانه های شان به امید یافتن پناهگاه مصئون تر،به تصوراینکه مهاجمین همشهری آنها مسلمان وازجملۀ فرزندان آدم اندومکانهای مذهبی را موردتهاجم قرارنمی دهند به « تکیه خانۀ » افشارپناه برده بودند.اما حینیکه دژخیمان ازتجمع شهروندان درآنجا آگاه می شوند، تکیه خانه ازرزاد خانۀ آتشی چکادآسمایی ،مربوط احمدشاه مسعود ومواضع آتشی سیاف ازکمپنی آماج حملات وآتشباری های شدید قرارمی گیرد،وشماری زیادی ازپناهجویان، اطفال وزنان،جوانان ومردان درآنجا قربانی می گردند. علاوه ازآنکه یک تعداد زیاد اجساد دراوایل صبح به وسیلۀ اقارب شان ازآنجا بهرطرف منتقل گردیده بودند،اما ما دربعد ازظهرآن روزاجساد زیادی را درصحن وداخل تکیه خانه دیدیم که با لباسهای آغشته به خون ،نیمه سوخته وداغان شده درهرطرف افتاده بودند.
     صحن وداخل تکیه خانه بیک میدان وقتلگاه مئومنان مبدل شده بود،مهاجمین تا توانسته بودند آدم کشته وخون ریخته بودند، جسدخانم جوانی را دیدیم که دریک جویچه افتاده بود،ما بدن نیمه عریان او را با پیراهــن پرازلکه های خونش پوشاندیم. 
   درآنروزهرچند صفیرگلوله ها خاموش گردیده بود،اما وحشت هولناک هنوزدرآنجا مستولی بود، فریادرسی نبود که کاری انجام دهــد. ازیکی ازباشنده های افشارکه خود به دنبال فرزند گمشده اش می گشت پرسیدیم ،چرا به دفن این شهــدا کسی اقدام نمی کند،مردکه مانند یک کالبد نیمه جان بود گفت،یک تعداد زیاد اجساد را گروههای مهاجم ازخانه وکوچه ها جمع نموده ،میت ها را مانند لاشه ها برموترهای لاری بارنموده بهرسو برده درقبرهای دسته جمعی زیرخاک نمودند،اما یک تعداد را نگذاشتند ،یا نخواستند کسی دفن کند،آنها می گفتند بگذاراجساد درهمه جا پراگنده باشد تا دیگران ببینند، پند بگیرند، وبا ما دیگر نجنگند».


 جنایات جنگ درافشــــار کــابل
جنگ درافشارکابل میان جناحهای رقیب مجاهدین ،ازیکسو ربانی- مسعودوسیاف ومحسنی وازسوی دیگر «مزاری وهیئت رهبری حزب وحدت»،یکی ازبرهـــه هـــای تزاژیک وفاجعه بارجنگهـــای کابل است. این جنگ مولود جنون عظمت طلبی،تعصب وعصبیت های مذهبی وقومی ،پوتنسیال وحشتناکی ر ادرخونریزی وکشتارهموطنان بیگناه ازخود نشان داد. بررسی وتحقیقات مدافعان حقوق بشرنشان میدهد که درجریان جنگ درافشار،محلات مسکونی مردم درمقایسه با قرارگاه حزب وحدت اسلامی که درانستیتوت علوم اجتماعی قرارداشت،هدف آتشباری هــای بیشتری اسلحۀ ثقیل ،توپچی ،راکت وتانک قرارگرفته است. این مسئله نشانگرآنست که انتقامجویی هـــای مذهبــی وقومی منبع اصلــی عملیات تهاجمی برافشاربوده ،شهـــروندانی که تعلق جنگی نداشتند ،به جــرم شیعــــه بودن وسکونت دریک ساحـــــۀ شیعـــه نشین فجیعـــانه کـشتــارگردیده اند. 
   عملیات تهاجــمی سازمان یافته برافشار، مورخ 21 و22 دلو سال 1371 خورشیدی تحول جدیدی را درشیوۀ جنگیدن مجاهدین علیه یکدیگر ارائه داد،دراین جنگ فاکتورهای مذهــبی ونــژادی کاملأ مشهود گردید،انتقامجویی ها که درمیان گروههــای مجاهدین شدت یافته بودبه وحشیانه ترین وکم نظیرترین شکل آن به نمایش گذاشته شد.   
  با نگاهــی به گـــزارشات سازمانهای مــدافع حقـــوق بــشر جهـــانی،چشمدیدهـــا وروایاتی کسانی که خود جــریان جــنـــگهــا وکشتـارهـــا را درافشاردیده اند،انسان را به واقعـــات دردناکی مــواجه می سازد،شهـــروندان بیگناه ومعــصوم دریک جنگ تبهکارانه وانتقام گیری هــولناک قــــربانی گردیدند.  
   هـــزاران زن ومرد،هـــزاران فــرزند دلبــند و دوشیزۀ نوباوه،هـــزاران جــوان نورسته درخــانه وکاشــــانه شان دراثرانتقامگیری وحشیانه ،یا ازاثرآتشباری ها وهجــوم هـــا کشته شده،یا اسیرگرفته شده ومورد تجـــاوز جنسی قـــرارگرفتند،مـــردان به اردوگــــاه هـــای کارشاقه واجباری مربوط سیاف ومسعود شبیه اردوگاهــای فاشیسم هــتلری به انتظارمرگ فرستاده شدند.   
 به اساس یک گزارش رسمی(6) ازاین جنگ ازجمله «800» تن افــراد اسیرشده که دارای سنین 10-35 ساله بودند «750 » نفر آنها دراسارت به قتل رسیده یا مرده اند.دراین راپوررقم «80» نفرغیرنظامیان که درکوچه ها وسرکهای افشارکشته شده بودند وچوروچپاول «5000» خانه نیز گزارش داده شده است. 
 گستردگی قتل عـــام وفجــایع انجام شده به وسیلۀ نیروهای مسعود وسیاف ومحسنی درافشارکابل که تا سطح یک « ژنوساید » بلند رفته است ،متأسفانه آماردقیقی ازقــربانیـــان جنگ درافشاردردست نیست تا میزان باورنکردنی کشتارجمعی درافشارکابل دردوسه روز جنگ 21-22 دلو دانسته شود. اما هرگاه ازدیدگــاه ومنظر نظــامی با توجــه برحجم پرکثافت وتبهکــــارانۀ آتش هـــای اجــرا شده، ازسه استقامت درشبها وروز هـــای عملیــات بالای افشارکه نفوس زیادی را درخود جا داده بود،وهجــوم لشکر انتقامجــو وچپاولگــر به داخل افشارنگاه کنیم ،درآنصورت وسعت وکمیت تلفات انسانی دقیق ترنمایان میشود. 
   بررسی هـــای صاحب این قلـم نشانـــگرآنست که حد اقل دراین جنگ تبهــکارانه،بیش از پنجهــزار انسانهـــای بیگناه قربانی گـــردیده اند،یعنی با ارقامی که آنرا با پژوهنــدۀ دیگرانجنیرسخی ارزگـــانی (7) ارائه داده است همخوانی دارد. برعلاوه تعداد دوچند دیگر،انسانهای معصوم ،زخمی ومعلول گردیده اند.
     مسئله تخطی هـــای صــریح حقــوق بــشری انجام شده درافشاربه وسیلۀ جناحهای جنگ ،بررسی هـــای ویژۀ کاملتری را می طلبد که این مختصرتوان واستعداد آنرا درخود نمی بیند ،مع الوصف در اینجا به عنوان قطره ای ازیک دریا ،شماری محدود ازجنایات مستند وگزارش شده به وسیلۀ نهادهـــای مدافع حقــوق بــشر،ومحققین ارائه میگردد.
    شاهــدان عینی که شهرت شان ثبت گردیده است دربارۀ سرگذشت هــای خود به « پروژۀ عدالت برای افغانستان» قرارزیرین اظهارکرده اند: شخصی گفته است: « حینیکه منطقۀ ما تحت آتشباری های شدید توپچی وراکت قرارگرفت،ما با خانوادۀ خود به خانۀ خشویم که درهمان ساحه قرارداشت پناه برده درآنجا پنهان شدیم... مردان مسلح مربوط جمیعت اسلامی که به زبان دری وافراد مربوط سیاف که به زبان پشتو حرف میزدند به چوروچپاول خانه ها پرداخته بودند،من ناگزیرخانوادۀ خود را به جای دیگر فرستادم ودروازۀ حویلی را بازگذاشتم تا افراد مسلح فکرکنند که خانه را هم سنگران شان خالی کرده اند، وخودم درخانه باقی ماندم .حوالی ساعت یازده قبل ازظهریکی ازفرماندهـــان اتحـــاد اسلامی ،به نام عزت الله با ده مرد مسلح داخل خانه شدند،آنها مرا بسیارلت وکوب کرده به قرغه انتقال داده ،دریک کانتینر که درآن 60 تا 65 نفردیگری بودند محبوس نمودند. آنها ما را روزانه به کاراجباری، حفر مواضع وخندق ها می بردند،کسانیکه می خواستند آزاد شوند،بایستی مبلغ پنجــزاردالر پول رهــایی می پرداختند،مبلغی که من هرگزآنرا نداشتم ،بالاخره یکی ازدوستانم درقرغـــه پول را پرداخت ومرا آزاد کرد». 
 شاهـــد دیگر گفته است:«افراد مسلحی که درافشاربه تلاشی وجستجوی خانه هـا پرداخته بودند ، اورا دستگیروبه پغمان انتقال داده ودریک کانتینرمحبوس نموده،روزانه او را با تعداد ده بیست نفرجهت حفرزیرزمینی ها، مواضع وکارتعمیرات می بردند،او اظهارکرده است که درآنجا کانتینرهــای زیادی پرازآدم بود، شبانه بعضی آدم ها ازکانتینرخارج وبه بیرون می بردند، وآنها دوباره برنمی گشتند،ما صداهای فیررا می شنیدیم که همه کشته وتیرباران می شدند. شماردیگردرحین حفرخندق وکاراجباری کشته شده،درآنجا زیرخاک میشدند،من بالاخره با پنهان گردیدن دردریا زیریک پل موفق به فــــرار گردیده به کـــویته گریخــتم».  


 یک خــانم اظـــهــارکرده است:«حوالی ساعت های سه بعد ازظهر(22 دلوسال 1371) یک گروه ده پانزده نفری اتحاد اسلامی(سیاف) به بهانۀ جستجوی افراد حزب وحدت وارد منزل ما گردیده،پسریازده سالۀ مرا بازداشت کرده با تهدید به او گفتند که بگو پدرت کجاست،واسلحه را به سوی او نشانه گرفتند،اما من خود را به پیشروی پسرم انداختم ،اما آنها آتش کشودند،گلوله ها به دست وپای پسرم اصابت کرد، و متعاقبأ درپنج فیربعدی کشته شد. بعد نوبت خودش رسیده است،افراد مسلح طوریکه سه نفراورا محکم گرفته اند و به نوبت به او تجــاوز نموده اند». 

شــاهـــددیگرگفته است:«درروزتهاجــم به افشاربه وسیلۀ اتحاد اسلامی ،بطورناگهــانی دستگیرگردیده وبه شدت لت وکوب وبیهــوش گردیده است ودرجایی افتاده وبعد ازبهــوش آمدن به سوی خانه برگشته درمسیرراه اجســاد 30-35 نفررا دیده است که دراثنای فـــرار ازافشارکشته شده بودند،او درآن ساحه دو جسد را ازچاه بیرون کشیده ویک سرقطع شده را که درلب یک کلکین گذاشته شده بود،دیده است».

شــــاهــــد دیگـــر،یک خـــانم اعتـــراف کرده است:« درروزدوم تهــاجــم افراد مسلح وارد منزل او درافشارگردیده واو را مورد لت وکوب قرارداده به او وخــواهـــرش تــجــاوز جنسی نمودند، واشیای قیمتی خــانه را با خــود بردند.


   خــانمی دیگری گفته است:« وقتیکه افشاراشغال گردید،افراد مسلح اتحاد اسلامی ساعات هفت صبح به زوروارد خانۀ او گردیده ،به چهـاردوشیزه که درآنجــا جمع شده بودند،تجــاوزنمودند.علاوتأ خودش وخواهـــرش که چهارده ساله بوده نیزمورد تجــاوز جنسی قرارگرفته است».   
    درکتاب بصیرصبا (8) دربارۀ جنگ وجنایات انجام شده درافشارآمده است:« جنگ سوم بین قوای مسعود وسیاف ازیکطرف وحزب وحدت عبدالعلی مزاری ازطرف دیگر،که این جنگ به نام فاجعـۀ افشارنیزیاد میگردد،این جنگ ازگردنۀ باغ بالا آغازوانستیتوت علوم اجتماعی ،اکادمی سارندوی، پولیتخنیک ومرکزتعلیمی وزارت امنیت دولتی ازحزب وحدت بدست اتحاداسلامی سیاف وشورای نظار مسعود قرارگرفت. بدترین جنایت هــا صورت گرفت،افراد غریت وبیچارۀ هـــزاره جوقه جوقه تیرباران واعدام گردیدند،به ناموس آنان تجــاوزگردید،تعدادی اززنان هــزاره ازطرف جنگجویان جانب مقابل به جاهای نامعلوم انتقال داده شده ودرمنطقۀ افشاروخوشحال خان به زنان ودختران درمقابل چشم شوهـــر،پدروبرادرش تجــاوزصورت گرفت،اموال ودارایی آنان به تاراج رفت ... دوجانب درگیرمسعود وسیاف ازیکطرف ،حزب وحدت ازطرف دیگرچنان جنایت آفریدند که قلم ازتحریرآن عــاجزاست».  
    علی توسلی غزنوی دراثرش (9) دربارۀ جنــگهــای افشارکه خود شاهــد صحنه هــا بوده است نگاشته است:«فضای سیلووافشار،تپۀ رادار غبارآلود وآتش فراگرفته بود... خدایا چه روزوحشتناک وغم انگیزی بود،مرد وزن و بچه های کوچک سربریده ومغزهــا پراگنده ودستها قطع شده،زنان ومردان به اسارت گرفته شده به شیون افتادند،ناله هــای آنهــا دلخـــراش وجانگدازبود،که دل هربشر را که عـــاطفه دارد می سوزاند. این همـــه تــجــاوز وبیرحمی وشقــاوت وقساوت قــلب اتحـــاد سیاف وشورای نظارمسعود فــــرامـــوش نــشدنی است».   
     باشندۀ دیگری که درجریان حمله برافشار،پسرجوانی بود،گفته است که با آغازصبح تعداد زیادی ازفامیل ها،ازجمله فامیل خودش،شروع به فرارکردند:« وحشتناک بود،راکت ها وانفجارها ادامه داشت ... من راکتی را دیدم که خانۀ همسایه را پراند،پسرش کشته شد وخون ازبدنش فوران میزد. من آنرا دیدم ... حملۀ «زمینی » بعد ترآغازشد... فامیل ما رد شد ،زمانیکه میرفتیم ،ما اجسادزیادی از کشته شدگان  را درسرک دید یم. 
   زنی ازافشاربه دیدگان حقوق بشر ازچگونگی کشته شدن شــوهــروپسرش بدست نیروهــــای اتحــاد ( سیاف ) درنخستین روزحمـــله حکــایت میکند :« درحالیکه ما ازافشارفرارمی کردیم ،سه تن ازتفنگداران سیاف به خانۀ ما واردشدند وبدون به زبان راندن کلمه ای تفنگ هـــای شان را به سوی شــوهــــرم  وپــســرم نشانــه رفته هـــردو را درمقابل چشمـــان ما به گلـــولـــــه بسند ... ما به سرخــود می زدیم وبا گـــــریــه خــود را بروی اجـساد آنان انداختــیم ،تفنگ بدستان ما را تهــدید کردند که اگـــراز فــغــان ونـالـــه دست نکشیم بالای ما نارنجک انداختــه همـــۀ ما را نابود خـــواهــند کرد...   
 باشندۀ هـــزاره،از افشارکه درآنزمان پســری بود،گفت که توسط عساکری که فکرمیکندکه پشتون – احتمالأ اتحاد اسلامی سیاف بودند به اسارت درآمده وبه انستیتوت علوم اجتماعی انتقال داده شده بود.وی گفته است که درراه اجساد بی حساب غیرنظامیان را دیده. « من عده ای ازافراد پغمانی (افراد اتحاد) را دیدم که خانه به خانه را می پالیدند. من درخانۀ خود بودم ،این قوماندان حسن یالداریکجا با هفت یا هشت نفرمسلح به خانۀ ما آمد... آنان مرا به چنگ انداخته با خود بردند،بسیارترسیده بودم... درمسیرراه پنجاه تا شصت جسد را روی سرک دیدم ،بعضی ازآنان تیرباران شده بودند،اعضای بدن عده ای بریده شده بود،خون زیادی برزمین ریخته بود،صحنه ای تکاندهنده ای بود،درذهنم حک شده است که چقدرترسناک بود ... بربعضی ازآنان فیرشده بود،من اجسادی را دیدم که شکم هــای شان پاره شده بود،بعضی ها هدف انفجارهــا وحملات راکتی قــرارگرفته سوخته بودند... فکرمی کنم اکثــریت شان توسط تفنگداران کشته شده بودند...  باشندۀ دیگری گفت:« به تاریخ 11 فبروری وی شاهــد فیرراکت هــا ازقلــۀ کوه افشاربه سوی جمیعتی ازمــــردم بود که درحال فــــراربودند:«جمیعت قلۀ کوه را تسخیرکرد،درحدود پنج بعد ازظهرآنان فیر راکت ها را از قلۀ کوه به سوی این منطقه آغازکردند.آنان مردم را درهمینجا ،درسر سرک به قتل میرساندند.مردم با عجله به خارج ازافشارفرارمی کردند. ازدحام مردم به سوی این سرک بود(سرکی که ازسمت شمال جنوب افشاربه طرف شرق ادامه دارد). سرک مملو ازجمیعتی بود که می خواستند ازافشارفرارنمایند... نیروهـــای مسعود به سوی آنان فیرمیکردند. آنان به سوی سرک تیر آندازی  داشتند. سه باراین سرک مورد حمله قرارگرفت . هفده نفرکشته شدند- هفده جسد به روی سرک قرارداشتند- ما حساب کردیم . نعش ها دراین قسمت سرک افتیده بودند...معلومداربود که آنان غیرنظامیان بودند. بلی، کاملأ واضح بود:آنان برقع داشتند،اطفال بودند ،روشن بود که غیرنظامیان هستند. 
  فـــاجــــعــۀ افــشار،گــوشـــه هــــای ازجنــایت حــزب وحـــدت را نیز افــشا کرد:
   یکی ازافــراد اتحاد اسلامی که درجنگ افشارشرکت داشت،به دیدبان حقوق بشرگفته است،وقتی آنها( انستیتوت علوم اجتماعی ) قرارگاه حزب وحدت را اشغال نمودند،آنان چندین زن را درآنجا یافتند که می گفتند توسط افراد حزب وحدت به آنان تجــاوز شده است،آنان تعداد زیادی اززنان زندانی را نیز یافتند.    دراتاق دیگرتعدادی ازاجساد مردان و(25) زندانی مرد را که به علت شکنجه بیش ازحــد اعصاب شان را ازدست داده بودند یافتند،همه شان بخاطرشکنجۀ بیش ازحــد کامــلأ دیوانـــه شده بودند ،این شخص اظهـــارکرده است که نتوانسته بیشتردرآنجــا بماند،بخاطربوی بد به بیرون فــــــرارکرده است» (10). 
       فرنیترپست روز16 فبروری 1993-چهارروزبعد ازفاجعــۀ افشارگـــزارش داد:« حدود صد زن درمقابل دفترسازمان ملل درکابل دست به اعتراض زده وخواستاربازگشت شــوهـــران وبرادران زندانی  شده شان بودند،درحالیکه تعدادی هم چوروچپاول،تجاوزوقتل هــای را که درساحۀ افشار صورت گرفته ،شرح دادند. 
 اعتراض براین مظالم به دلیلی صورت گرفت که روزپنجشنبه منطقۀ شیعـــه نشین را نیروهــــای اتحـــاد طرفداردولت، جناحــی که توسط عربستـــان سعــودی حمایت می شود، ونیــرو هــــای  وزیردفــــاع احمدشاه مسعود ازنیروهـــای حزب وحدت دوباره تصرف نمودند.  
      مهـــاجـــرینی ازمنطقه که درمسجــدی درساحۀ مجاورتایمنی جمع شده بودند، به اساس گــزارش شــاهــدان عینی گفتند که این کشتارهــا روز پنجشنبه چند ساعت قبل ازغــروب آفتاب شروع وتا روز بعد ادامـــــه داشت.      
        شهــلا یکی ازنرس های جوان گفت:« 12 تن آنانی بودند،بعضی شان راکت اندازهــا را روی شــانه شان حمــل می نمودند،آنان دروازه را شکستاندند وبعـدأ به خـــواهــــرم ومن نزدیک شدند،پدرم کوشش کردکه مانع آنهــا شود، ولی آنان پدرم را زده وشکنجــه نمودند،آنان یکی ازپاهــای پدرم ودو دستش را قطع نمودند.درحویلی یک سگ بسیارکلان متعلق به یکی ازقوماندانان بود ،یکی ازآنان دست هـــای پدرم  را به این سگ انداخت». 
 فیروزه، زنی دیگری قرآنی را نشان داد که توسط مرمی پاره شده بود،اوگفت که او این قرآن را بروی مهاجمین وازکرده،اما بیهـــود ه بود،گلــوی شــوهـــرش بریده شدوسه دخترش هم کشته شدند».
      سوگبارترین فصل جنــایات بـــشری انجــام شده درافشــار نه تنها فــــرامــوش کردن،بلکه عـــدم به دادگـــاه کشاندن متهمــان آنست. دولت موجــود درافغانستان تحت رهــبری حــامد کــــرزی که درســتون هــای اصلــی قدرت، متهمین به نقض حقــوق بــشررا گمــاشته است.آگــاهـــانـــه ازتمکین به عــدالت،ومرحــم گذاری برزخــــمهـــای داغـــدیدگــان ابا ورزیده است. علی الرغم آن صدای داد خواهـــــی جــــگرســوختــــگان رساتروزخـــم عمیق کشتارهــــای دسته جمعی درجنگهــای افغانستان ازجمـــــله درافشاربیشترنمایان می شود.   
   هـــردردی برای آدمـــی زود کهــنـــه می شود،اما قتل پدو مادر،قتل همســـر،فــــرزندان وعـزیــزان به وسیلۀ هـــرکسی که انجـــام گیــرد کــهنــه نمی شود،همیشه مثل اینست که این حادثــــه همین امــــروز اتفاق افتاده است. کسانیکه ازگرداب کثیف جنگ هـــای کــابل« قتل عــــام درافــشار» جان به سلامت برده یا عزیزی را ازدست داده ویا به شکلی ازجنگ صدمــه دیده،معلول ومعیوب گردیده اند ،تا اکنون با اندوه جـــانگــــداز،مصیبت جنگ را تحمل کرده وشمارزیاد به امــــراض روحـــی و روانی مبتلا گردیده ،همـــــه خـــواهــــان به محـــاکمه کشاندن متهمان به یک دادگـــاه عــــادلانه اند. 
     هیچکس نمی تواند بگوید که کشتن مخالفین جنایت نیست. فاجعه نیست غیرانسانی ،غیراخلاقی وغیردینی نیست. وقتی کسی فکرواخلاق  ومنطق کشتن مخالف خود را تحت هربهانه ای قبول میکند وبه کشتاردست میزند، درواقع جوازکشتن خود را بدست مخالفین خود صادرمیکند.  
       همه دیدند که دو فرمانده معـــروف ازدوجناح جنگ (احمدشاه مسعود وعبدالعلی مزاری ) که درسازماندهـــی ورهبـــری جنگهـــا که قتل عـــام را درقبال آورد،نقش اول را ایفا نمودند،بدست جهادگران دیگر ازقماش خود کشته شدند. تاریخ مسئولان اصلی قتل عــام هـــا درکابل، وازجمـــله درافشاررا با ننگ وخیانت یاد میکند.    
  – کشتاروحشیانۀ شهــــروندان مـــئومــن درافـــشــاریک  جــــنایت بــشــری  و نســـل کشـــی است، بایـــستـــی مــــطــابـــق کــنــوانــسیونــهــای جــنــایات نـســل کـشــی مـــورد داد خـــواهــــی قـــــــرارگیــــرد.
  منشـــورســازمـــان ملل مــتحــــد به حقــوق بـــشــر جــنــبـــۀ جهــانی داده است. دولت افـــغـــانــستــان با پذیرفـتـن آن این مسئلــــه را به رســمیـت شــنـاخته است که حقــوق بــشــرمــندرج درمنـشــورســازمــان ملل مــوضوعــی است که مــــوردعــلاقـــۀ جــامعــه بین المللی است،دیگــــر درحـــوزه وصــلاحیـت دولت هــا نمــی گــنجــد. 
   « عــدم مـجــازات پاداشــی است به جنایتکاران وجنایت به سوی جنایت بشر،عـــدم مـجــازات جنــایــتکــاران –شکست قــانــون،شکست انسانیت واخــلاق، پشت پا زدن به اصـــول دین ومــذهــب است،عـــدم مـجــازات،جنایت را سرعت می بخــشد وآنرا چند برابرمیگرداند».   فاجعـــۀ افشارکه ظــرفیت حــیرت انگیزی قتل عــام ،ویرانگری ،چپاولگری ،تجاوزبه عفت ،سیطره جویی مذهبی وقوم کشی را ازخود نشان داد،کافی است،نفرت ازجهادگران تبهکاررا دردل هـــرانـــسانی جا دهــد. فاجعـــــۀ افشار برگــی ازآمـــوختنی هـــــای تاریخ است که نباید تکرارگردد. 
      یادآوری وتـــعظــیم  بـــه خـــاطـــرۀ غـــم انـگــیــز قــــربـانیـــان قــتل عــــام درافـشــار وجیبه ایست کـــــه بدوش همـــــۀ مــبارزان راه صــلــح وضـــد ایدلوژی جنگ آفرین " جهاد " افتــاده است. باید آنـــرا آنگــونــــه که درخـــورشأن شــهــدای درخــــون خــفتــــۀ افـشـــاراست با  به دادگــاه کشیــدن مــتهــمــان آن بسررســاند.   

سکوت، عدم جلب و معرفی جنایتکاران جنگی فاجعه ایست در فاجعه،شبه سنگین این سکوت سراپای نهاد های طویل و عریض حقوق بشری را که سالانه دها میلیون دالر را هزینه میکنند به زنجیر کشیده است گاهی با دماگوژی و جانبداری نبود اسناد مستند بهانه آورده میشود، عکسها و تصاویر ویدیوئی افشار که در زیر آمده است قطرهء از اوقیانوس جنایات جنگی در کابل را تبیـین میکند، عکس ها و تصاویر خود سخن میگویند وگواهی میدهند، عدم باور و تمکین به این اسناد خود جنایتی است با مکافات .






ریشه های جنګ در افغانستان

بیست سال از پیروزی نیروهای جهادی افغانستان بر دولت دست نشانده کمونیستی می گذرد و در این مدت بیست ساله تحلیل ها و دیدگاه های بسیاری پیرامون روز هشتم ثور و عملکرد نیروهای جهادی افغانستان مطرح شده است.

بدین مناسبت آواپرس(آواپرس) با برگزاری میزگردی با حضور دوتن از پژوهشگران و محققان تاریخ معاصر افغانستان درصدد واکاوی دو رویداد مهم هفت و هشت ثور برآمد.

عوضعلی اعتمادی نویسنده و تحلیلگر تاریخ جهاد افغانستان در پاسخ به این سوال که اصولا چرا کودتای کمونیستی هفتم ثور سال 57 نتوانست در افکار عمومی افغانستان جایی برای خود باز کند و از ایجاد یک دولت فراگیر در افغانستان عاجز ماند، چنین اشاره داشت که این کودتا همانطور که از نامش پیداست یک اقدام غیر قانونی بود که باعث شد یک رژیم نامأنوس و غیر قانونی بر جامعه‌ی افغانستان حاکم شود.

کودتاگران هفتم ثور یک رژیم تحمیلی را که از خارج حمایت می شد، روی کار آوردند که به هیچ وجه مطابق با خواسته های مردم افغانستان نبود.

اعتمادی همچنین اضافه نمود که در ابتدای ظهور دولت خلقی مخالفت های زیادی با دولت صورت نگرفت و حتی در برخی موارد مانند اعمال اصلاحات ارضی و توزیع زمین میان مردم با استقبال بخش هایی از مردم نیز مواجه شد، ولی آنچه که سبب طغیان و قیام مردم افغانستان گردید، برخی اقدامات و حرکت های ضد دینی دولت بود، چنانچه رژیم بسیاری از افراد را که هیچگونه انتقادی نسبت به رژیم نداشتند را با عناوین اخوان الشیاطین و مرتجع دستگیر کرد و از بین برد که در این میان بسیاری از شخصیت های دینی، مذهبی، ملی، نظامی و ... از بین رفتند و همین مسئله در ابتدا منجر به قیام شد و سپس به مداخله خارجی ها منجر گردید که در مجموع 13 سال به طول انجامید.

اعتمادی همچنین در پاسخ به این سوال که بعد از حکومت های تره کی و امین و روی کار آمدن حکومت های کارمل و دکتر نجیب الله شاهد تغییر رویکرد از سوی رژیم کابل بودیم، با وجود این چرا مجاهدین تغییری در رویکرد خود ایجاد نکردند، گفت: از گذشته میان دو جناح خلق و پرچم اختلافاتی وجود داشت و این تغییر رویکرد در زمان پرچمی ها صورت گرفت که البته تا حد زیای نیز طبیعی می نمود چرا که روش خلقی ها جواب نداده بود و پرچمی ها سعی کردند که تقصیر را گردن خلقی ها انداخته و خود را از آن اتهامات مبری جلوه دهند، اما این تغییر زیادی در اصل قضیه وارد نمی کند، چراکه رژیم از ابتدا با یک کودتا روی کار آمده بود و مشروعیت قانونی نداشت. اما با این حال پرچمی ها هم در بسیاری موارد راه و روش خلقی ها را ادامه دادند



ریشه های جنگ داخلی افغانستان را باید در سیاست های کشورهای خارجی و مخصوصا غربی ها و پاکستانی ها در قبال افغانستان جستجو کرد. مثلا همین دکتر نجیب الله به محض اینکه به قدرت رسید حکم اعدام شش فرمانده جهادی را غیابا صادر نمود که نام های کسانی مانند احمد شاه مسعود، عبدالصبور فرید و ... در آن به چشم می خورد.

نجیب الله بعد از مدتی که از این حکم نتیجه ای نگرفت، آن را لغو کرد و آتش بس یکجانبه اعمال کرد ولی این ها همه سیاست هایی بودند که از مسکو طراحی شده بودند و دولت خلقی آن را اجرا می کرد.

بحث دیگری که در این میزگرد مطرح شد، ادعای برخی از تحلیل گران چپ گرا بود که معتقدند جهاد افغانستان چندان پایگاه مردمی نداشت و مجاهدین اقلیتی بودند که در برابر دولت خلقی دست به مقاومت زدند. سلطان حسین فهیمی محقق و پژوهشگر تاریخ افغانستان، در پاسخ به این ادعا چنین اشاره داشت که بر خلاف این ادعا مردم افغانستان از جهاد استقبال نمودند و دلیل آن هم مشخص است نود و نه درصد مردم افغانستان مسلمان هستند و اگر نگاهی به تاریخ اسلام داشته باشیم متوجه می شویم که مردم افغانستان خیلی دیر اسلام را پذیرفتند .

وی در تشریح مطلب فوق افزود: مطالعات جامعه شناسی به خوبی نشان می دهد جوامعی که یک فرهنگ را به سختی می پذیرند، به شدت از آن محافظت می کنند و تحت تأثیر آن فرهنگ قرار می گیرند.

آقای فهیمی یادآور شد: از زمان شکل گیری افغانستان تا زمان امان الله خان هر حاکمی که در افغانستان به قدرت رسیده است فقط با انگلستان رابطه داشته است و روابط خارجی افغانستان در کنترل انگلیسی ها بوده است. وی علاوه نمود: پس از روی کار آمدن امان الله خان و گسترش روابط خارجی افغانستان با آمریکایی ها، روس ها و ... مرزهای کشور به روی دنیای پیشرفته باز شد و همین امر موجب تضادهایی با وضعیت داخل افغانستان شد.

مجموع این مسائل در کنار هم باعث شدند که وقتی روس ها به افغانستان آمدند با واکنش تند مردم مسلمان این کشور مواجه شدند.

مسئله ای که در ادامه‌ی میزگرد مطرح شد، این بود که برخی از تحلیل گران بر این عقیده اند که حمایت های خارجی مسئله ای بود که باعث پیروزی انقلاب اسلامی افغانستان شد و اگر این حمایت ها نبود انقلاب اسلامی افغانستان به پیروزی نمی رسید، اعتمادی در پاسخ به این ادعا اشاره داشت که آغاز قیام در افغانستان ناشی از انگیزه های دینی بود و در این مسئله نیز شکی وجود ندارد که انقلاب اسلامی افغانستان کاملا جنبه دینی و درونی داشت و خارجی ها در آغاز قیام نقشی نداشتند. قیام با انگیزه های اسلامی و میهنی آغاز شد ولی بسیاری از احزاب جهادی در خارج از افغانستان شکل گرفتند و این وقتی بود که بسیاری از مناطق آزاد شده بودند.

این که گفته می شود کشورهای خارجی کمک کردند ما نیز قبول داریم در دوران جهاد کمک های زیادی از خارج به مجاهدین رسید حتی تجهیزات پیشرفته ای مانند موشک های استینگر نیز به دست مجاهدین رسید ولی این مسئله ناشی از شرایط جهانی و جنگ سرد بود.

موضوع دیگری که در



پس از دوران جهاد، در فرایند تقسیم قدرت برخی مجاهدین احزاب را مد نظر قرار دادند و برخی سمت و سوها را ملاک قرار دادند که در نهایت به نتیجه نرسیدند و دخالت های خارجی هم اختلافات طرفین را تشدید کرد

ادامه‌ی میزگرد مطرح شد این بود که برخی از تحلیل گران بر این عقیده جهاد افغانستان بعد از پیروزی بر دولت خلقی منحرف شد و روز هشتم ثور را را نماد انحراف مجاهدین تلقی می کنند که در این باره فهیمی بر این عقیده بود که مجاهدین مسلمان افغانستان صادقانه جهاد کردند و برای جهادشان نه منتظر شرق ماندند و نه منتظر غرب. 

وی همچنین ادامه داد که شخصیت های جهادی انسان های ارزشمندی بودند که وظیفه شان را به نحو احسن در برابر دین و میهن انجام دادند، اما شرایط به گونه ای رقم خورد که با دخالت کشورهای خارجی اوضاع افغانستان به سمت فاجعه پیش رفت.

من البته معتقدم که روز هشتم ثور را باید روز آسیب شناسی جهاد افغانستان نام گذاری کرد و این نه به آن معناست که ما سران جهاد را متهم بکنیم چرا که بحران افغانستان بسیار پیچیده بود و ریشه های بحران افغانستان را نباید سطحی تحلیل کرد و فقط به متهم کردن سران جهاد بسنده کرد. ریشه های جنگ داخلی افغانستان را باید در سیاست های کشورهای خارجی و مخصوصا غربی ها و پاکستانی ها در قبال افغانستان جستجو کرد.

در خاتمه‌ی این میزگرد این سوال مطرح شد که اساسا چه عواملی دست به دست هم دادند تا جهاد در افغانستان منجر به یک حکومت اسلامی نشود که اعتمادی پاسخ داد که عدم موفقیت حکومت هشت ثور دلایل فراوانی دارد و در کل افغانستان تجربه خوبی از حکومت احزاب چه چپی و راستی را در کارنامه ندارد. دولت مجاهدین شکل نگرفت چرا که مجاهدین مشکلات لاینحل زیادی در درون خودشان داشتند.

قبل از هشت ثور دو بار مجاهدین حکومت در پاکستان تشکیل دادند که یک بار به ریاست احمد شاه احمد زی بود و یک بار دیگر هم به ریاست صبغت الله مجددی که هر دوی این حکومت ها کارآمد نبودند. سوای از این مسئله اختلافات ارضی میان این گروه ها وجود داشت که بر سر اداره مناطق با هم اختلاف نظر داشتند و حتی باعث شده بود که آن ها حتی قبل از هشت ثور در برخی مقاطع با هم برخورد داشته باشند. مسئله سومی که باعث شد مجاهدین در ایجاد یک حکومت اسلامی در کابل ناتوان بمانند مسئله وابستگی گروه های جهادی به برخی کشورهای خارجی بود.

این نویسنده و پژوهشگر تاریخ افغانستان در تشریح مطلب فوق افزود: در کتاب تلک خرس نمونه هایی از این وابستگی را مشاهده می کنیم، مثلا در قسمت هایی از این کتاب آمده است که ژنرال ضیاء الحق چگونه برای احزاب جهاد خط و نشان می کشد و آن ها را تهدید می کند.

اعتمادی همچنین ادامه داد که از دیگر عواملی که باعث شکست ایده دولت اسلامی در افغانستان شد، اختلاف نظرهایی بود که بر سر مسئله حق اقوام در درون مجاهدین صورت گرفت.

وی خاطر نشان کرد: در فرایند تقسیم قدرت برخی مجاهدین احزاب را مد نظر قرار دادند و برخی سمت و سوها را ملاک قرار دادند که در نهایت به نتیجه نرسیدند و دخالت های خارجی هم اختلافات طرفین را تشدید کرد و در نتیجه جنگ داخلی به وجود آمد و بعد از چند سال دخالت کار به جایی رسید که مقدمات ظهور طالبان در افغانستان فراهم گردید و کشور به کام طالبان و القاعده رفت.























مختصری پیرامون جنگهای تنظیمی در افغانستان

گفته اند که تاریخ را نمیشود تغییر داد. به فکر من چنین مینماید که مثلا نمیشود دو پای به یکموزه کرد و گفت امروز یکشنبه است. در حالیکه یک شنبه بیست و چهار ساعت پیش گذشت و برای یک شنبه دیگر باید هفت روز و یا یکصد و شصت هشت ساعت انتظار کشید. اینرا به خاطری گفتم که شما تاریخ هفده سال گذشته را بخاطر بیاورید. زمانیکه کابل در شعله های آتش میسوخت. هر کس در گوشه ای از کابل پاتکی داشت. تفنگی داشت و تانک زره داری. شمال از یکی بود، شرق را یکی حکمران بود، جنوب را یکی زیر سلطه اش داشت و غرب را دیگری. هفت حکومت بود و هفت سلطان و هفت اقلیم. از صبح تا نیمه های شب راکت های کور از چهار آسیاب و از دامنه های کوهای خیرخانه به مقصد معینی پرتاب میشد. اینکه این راکت ها کجا را خراب میکرد و کی را میکشد حرف علیهده و خارج از موضوع است و اینکه کی خانه، زندگی و دار وندارش را میگذاشت فرار میکرد هم مطرح بحث نیست. اینکه این همه سلاح و این همه پرسونل را برای این این زد وبند ها تهیه میکرد هم موضوع بحث ما نیست و بلاخره اینکه چه ریخته بود و چه پاشیده بود را هم فراموش کنید. پس سخن اصلی بر سر اینست که این همه تحمیلی بود و یا از موضوعات داخل کشور ما نشئت میکرد.

اخیرا طی مصاحبه آقای قوی کوشان گرداننده ای روزنامۀ امید طی مصاحبه ای در رادیو پیام زنان سویدن روی این موضوع موکدا اظهار داشته اند که جنگ میان تنظیم های مجاهدین جنگ داخلی نه بلکه  جنگ تحمیلی از سوی پاکستان بر افغانستان بوده است.  بیایید ادعای آقای کوشان را برمبنی حقایق و تعاریفی از جنگ های تحمیلی؛ حالا این فرقی نمیکند که از طرف پاکستان، ایران، روسیه و امریکا بوده باشد به تحلیل بنشینیم.
جنگهای داخلی عبارت از کشمکش های سیاسی و نظامی میان دوجناح میباشد که در یک سرزمین برای به دست گرفتن قدرت، منابع طبیعی، تجزیه ای یک سرزمین به واحد های جداگانه و آزاد سازی قسمتی از یک سرزمین به بهانه های مذهبی، زبانی و نژادی است  که با زمامداری جداگانه طرح شده و مجریان این جنگها با پلاتفورم های جداگانه و سیاست های مستقل از طرف گروه های  سیاسی خاصی به اجرا گذاشته میشود.

خوب حالا در افغانستان یقینا که جنگ از سال های 1992ـ 1996 به بعد ازین تعریف خارج است. اما بیایید یکبار به گفتار آقای صدیق چکری ( سوشیال وار...) و همچنان پروفیسر عبدالرب رسول سیاف جنگ های کابل در سال 1992 که میگوینداین جنگ ها تحمیلی نه بلکه جنگ داخلی بود توجه کنیم. درینجا ضرورت است که قسمتی از گفته های صدیق چکری و همچنان عبدالرب رسول سیاف را به جواب خبرنگاران مرور کنیم.

فشرده ای پاسخ های صدیق چکری سخنگوی جبهۀ متحد موسوم به شمال را میتوان چنین خلاصه کرد.

جنگ های سال 1992 کابل ( سوشیال وار) جنگهای اجتماعی بود. که در آن مردم بیگناه کشته شدند. این جنگ میان گروه های مجاهدین بود که به نام شیعه سنی، تاجیک پشتون، مسلمان و کمونست کشته میشدند. این جنگ الگوی از جنگ های داخلی هند در زمان تجزیه آن به هند و پاکستان، جنگ های داخلی امریکا بود.

عاملین این جنگ خارجی ها بودند که پاکستان با مداخله آشکارا و روسیه با جاگذاشتن مقدار متنابهی سلاح های مدهش نقش مداخله گران واقعی را در اوضاع و احوال سیاسی و تشدید جنگ ها بازی کردند.

عدالت انتقالی حرف مفت است ودر دنیا وجود ندارد. اگر به راستی عدالت انتقالی در دنیا میبود باید صدای زندانیان گوانتانامو را کسی میشنید. بم های اتمی که بالای هیروشیما و ناگاساکی انداخته شد عاملین آن کجا مجازات شدند. و افراد تنظیم ها لاشعوری آله دست بیگانه گان قرار گرفته بوده اند.

آقای عبدالرب سیاف هم تقریبا همین نظر را تایید میکنند. ایشان میگویند خدا شاهد است که نه من طرح گر این جنگ ها بودم ونه طرفدار ان بوده ام. و عقیده دارند که اساس این فتنه از بیرون بوده است و فعلن من هرگز نمیتوانم بالای مسوولین ان انگشت بگذارم. آنها ما را جنگسالار و حیوان میخوانند... این ها سازمان انقلابی زنان افغانستان اند که در موقع لازم صد ها اسناد دست داشته ام را ارایه میکنم...

اخیرا آقای قوی کوشان هم به همین جبهه پیوسته اند و نظریاتی را که در رادیوی پیام زنان سویدن به گردانندگی فرشته حضرتی ارایه کرده اند ازین قرار است:

«... نام اتحادشمال راپاکستان گذاشته، وهرکی جانب حمایت پاکستان ازطالبان رادارد، آنرااتحاد شمال میگویدوهرکی به تمامیت ارضی واستقلال ارضی افغانستان باوردارد، اوره جبهۀ متحد ملی میگوید ... شماازتمام چیزهایی که ازشما شنیدم ودوستان مثل شما، ازجنگسالار شدیداً نفرت دارند، درحالیکه این کلمه هم ساخته وپرداختۀ سازمانهای حقوق بشرآنچنانی است که شما هم میدانید وماهم، ولی هیچوقت ازفاشیست ها ومافیای ارگ صحبت نمی کنیدکه اینهابودندکه بعداز حکومت ششماهۀ موقت آقای کرزی، دورش جمع شدند وبریدندهمه رشته های آقای کرزی را وازاو یک آدم فاشیست به تمام معنی ساختندواجندای قومی پیش بردند، درحالیکه پیش ازآن کمترچنین چیزی به نظرمیرسید. درهمینجا باید بگویم شمایکی از بزرگوارهایی بودین که همیشه ازبابت سه وزیر ازیک ولسوالی بسیارمیفرمودید، ولی واما حالاکه مثلا ازجملۀ 28 یا30 وزیر بیست تایش فقط ازیک قوم است، شماهمین حالا ازجنگسالار میگویید ولی روی این معادلۀ غلط هیچ رویش گپ نمی زنید، ازجملۀ بیش ازسی مشاوری که آقای کرزی دارد، بیست وپنج تایش ازیک قوم است، همین بیعدالتی هاست وهمین عدم توازن است، چیزی که در افغانستان وجوددارد، تاوقتی این عدم توازن وجودداشته باشدومافیای ارگ بدین شکل عمل بکند، برخوردهایی ازقبیل چیزی که با آقای سارنوال واقع شد، آنچه که در شبرغان واقع شد، مطمئن باشیدکه بسیارزیادترمیشودوتااینکه تعدیل نشودوفضای فاشیسم قومی شدید حاکم برارگ تعدیل نشود واقوام که علی السویه باهم برابرهستند وهیچ اکثریتی درین وجودندارد برادر، تاکه اینهانشود، هیچ چیزی درست نمیشود، لهذا انتقادبه این شکل که آدم فقط جنگسالاربگوید واز مافیای ارگ صحبت نکند، صحبتش یکجانبه میشود ونادرست میباشد...»

سلسلۀ قضاوت تنظیم های جهادی به خاطر براعت خویش از مهلکه ایکه دامنگیر شان شده است ادامه دارد و ادامه خواهد داشت. اما جنگ های تنظیمی در کابل که منجر به خرابی شهر کابل کشته شدن شصت هزار کابلی و مهاجر شدن صدها هزار شهروند کابل به پاکستان و ایران و سمت شمال افغانستان شد مستلزم یک دید واقعبینانه و فارغ از هر گونه جبهه گیری به نفع این و آن میباشد.

جنگ های تنظیمی که بنا بر گفتۀ آغای چکری، سیاف و کوشان یک جنگ تحمیلی ارزیابی شده است در سال 1992 شکل نگرفت. با مطالعۀ تاریخ جهاد ما به یک حقیقت تلخ روبرو بوده ایم. حتی در زمان داود خان و بر مبنی گذارشات دو طرف حزب اسلامی حکمتیار و جمیعت اسلامی پروفیسر ربانی کشمکش های تنظیمی وجود داشته و جوانب ( حکمتیار و مسعود) همدیگر را به عهد شکنی و ارتباط تنگاتنگ به آی.اس. آی پاکستان متهم کرده اند. بعدا در طول پانزده سالۀ جهاد در شمال و جنوب و شرق وغرب کشور. طی هفته های متنابه جنگ میان جبهات حزب اسلامی حکمتیار، جمیعت اسلامی، حزب وحدت و حزب ااتحاد عبدالرب سیاف وجودداشت و طی این جنگها قوماندان های نامی از دو طرف با پرسونل و تجهیزات اش نابود میگردید. مناطق سوق الجشی برای فراهم آوری تدارکات و پرسونل ماه ها و سالها از طرف یک تنظیم به روی تنظیم دیگر بسته میشد. گاهی حتی چنان واقع میشد که در یک تنظیم به خاطر تقسیم غنایم قومندان های آن به جان هم افتاده و به نابودی همدیگر دست میزدند. بر اساس همین زد وبند های تنظیمی قوماندان جمال از حزب اسلامی حکمتیاردر شمال، صفی الله افضلی جمیعت اسلامی در غرب، قوماندان شمالی در شرق و صد ها مجاهد دیگر بدست خودی ها کشته شدند. در آن روز های سخت ایتلاف ها و مصلحت های یک ساعته هم امکانپذیر نبود. در سال 1984 دوستم از طریق لوگر و خوست به پاکستان فرار میکرد. روزیکه با من وداع میکرد از سه تنظیم کارت عضویت گرفته بود که در هر منطقه به وسیله آن کارت ها خود را از چنگال گروه های متخاصم مجاهد نجات دهد. اعضای حزب اسلامی اکثریت پشتون تبار دشمنان خونی جمیعت اکثریت تاجک تبار بودند. گروه هایکه بعدا حزب وحدت را ساختند در دشمنی با هر دوحزب از هیج عملی سر باز نمیزدند.

جنگ های تنظیمی را در آنروز ها میشود جنگ های دستوری و بر اساس یک پلان خارجی ارزیابی کرد. طور مثال به دستور بیگانه گان از پاکستان و ایران و ظیفه داده میشد که بند های آبگردان تخریب شود. پایه های انتقال برق نابود شود، سیستم تعلیم وتربیه با شانتاژ بسته شود، پل ها و شاهراه ها نابود گردند. و این ها کار های بود که میتوانست. در پراکندگی و چندین دسته گی مجاهدین به ظهور برسد. من در بازدید از بند آبگردان سلما در هرات و در حالیکه با یکی از قوماندان های محلی منطقه چشت یکجا بودم به شهرکی بر خوردم که بعد از هجوم مجاهدین با دینامیت به خاک یکسان شده بود. پرسیدم این شهرک کانکریتی را چگونه ویران کرده اید او اقرار کرد که با مواد منفجره همه ویران گردید. پرسیدم چرا؟! پاسخ این بود که به ما دستور دادند که اگر خراب نکنیم وقتی دوباره دولت بر ما پیروز شد اینجا را برای خود سنگری میسازد. باز پرسیدم دستور را کی داد؟ جواب داد از پاکستان اعضای تنظیم جمیعت... روی همین اصل از شاهراه های عمده کابل هرات و کابل حیرتان طی سه سال اثری نماند. مکاتب در اطراف بسته شد و معلمین ومتعلمین ناحق کشته میشدند.

بعد از شکست شوروی و خروج از افغانستان مجاهدین کوشش کردند که ولایت ننگرهار را تسخیر و درب تازه ای برای پیروزی بر حکومت نجیب الله باز کنند. گر چه نتیجۀ این جنگ توانست موقف مجاهدین را به حیث یک نیروی جنگی تثبیت کند اماباز هم صرف به خاطر پراکندگی و چندین دسته گی شکست ننگینی نصیب آنان گردید و نتیجۀ آن غیر از کشتار عدۀ بیگناه و تخریب ملکیت های عامه چیزی به ارمغان نیاورد. درین جنگ هم نبودن طرح واحد، جبهه واحد و سازماندهی واحد شکست تلخی را نصیب مجاهدین ساخت.

نقطۀ عطف در جنگ های افغانستان خروج اتحاد شوروی از افغانستان بود. بعد از خروج نظامیان شوروی نوبت یکه تازی های امریکا و انگلیس در صحنۀ های سیاسی افغانستان شروع شد. پلان نقطه به نقطه و خیلی با سادگی و مصرف ناچیز به پیش میرفت. تهاجم به ننگرهار نخستن تجربه ای انگلیس به یاری سازمان آی.اس.آی بود. اما وقتی دیده شد که با این وسیله نمیشود دولت نجیب را بر انداخت. پلان های وسیع دیگری به اجراء گذاشته شد. که از آنجمله تطمیع بعضی از اعضای حزب وطن و قوماندان های محلی برای تسلیم شدن بود. در پی همین پلان توطئه های برای بر اندازی اردوی افغانستان و تخریب زیر بنا های اقتصادی کشور را روی دست گرفتتند. البته این پلان مصرفی نداشت و به آسانی قابل تطبیق بود.

آنچه در سال های بعد از خروج شوروی ها در کابل اسلام آباد و پشاور به وقوع پیوست درامه ای بیشتر نمی نمود. زیرا چه در داخل حزب وطن و چه در صفوف تنظیم های جهادی به وضاحت جبهه گیری، انشعاب ها و فریکسیون بازی های بوقوع پیوست. حزب اسلامی حکمتیار به شاخه های، جمیعت به شاخه های تقسیم شده بودند. ائتلاف های مصلحتی قبلن در میان مجاهدین و قوای ملیشایی دولت از یکطرف و جبهه گیری های عده ای خلاف مصلحت های نجیب الله به خاطر سپردن قدرت به مجاهدین ظهور کرد.

در زمانیکه کابل خود را برای تسلیمی قدرت به مجاهدین آماده ساخته بود تازه شورای مجاهدین روی اختلافات سلیقه ای روز ها در پیشاور پاکستان بحث و مباحثه داشتند.

آنانیکه جنگ های تنظیمی را جنگ داخلی و یا جنگ تحمیلی میگویند در حقیقت شواهد تاریخی را نادیده گرفته و خاک به چشم مردم میپاشند. زیرا جنگ تحمیلی هدف از پیش سنجیده شده ای دارد که توسط یک جناح واحد بالای جناح دیگر تحمیل میشود. خصوصیت این گونه جنگ ها زیادتر در مسایل اقتصادی و یا کشمکش مرزی و یا سیاسی خلاصه میگردد. طور مثال فشار روز افزون اسراییل بر سرزمین های عربی سوریه لبنان و فلسطین تحمیل جنگ به خاطر توسعه سرزمین و بنای شهرک های یهودی نشین و یا بوجود آوردن ترس و وحشت است و یا جنگی را که صدام حسین بخاطرحفاظت مرز هایش از هجوم بنیاد گرایی شیعه به سرتمداری آخند های ایران بر ایران تحمیل کرد. درین جنگ عراق با تهاجم نظامی قسمتی از سرزمین ایران را اشغال نمود و ایران با تحمیل این جنگ برای دفاع از خود به جنگ متوسل شد. اما برای کنترول افغانستان و آوردن نظام عدل اسلامی توسط مجاهدین چه کسی میتوانست وضیعت های جنگی را تحمیل کند؟ این پرسشی است که باید رهبران تنظیم های جهادی مخلصانه جوابگوی آن باشند.

اگر بگویم پاکستان جنگ را بر مردم ما توسط تنظیم های جهادی تحمیل کرد و یکی از طرف های منازعه را قوت های نظامی پاکستان نگوییم حرف ما مفت و تحلیل ما بنا بر آن اغوا کننده است.

یک جنگ تحمیلی همیشه نتیجه ای به نفع یک طرف درگیر به بار میاورد. و اگر بگویم نتیجه ای این همه سلاحی که از شوروی وقت به افغانستان مانده بود و بنا برآن دخالت شوروی در جنگ های تنظیمی باعث تحمیل جنگ و کشتار شد برعلاوه اینکه خود را مسخره میکنیم ذهنیت یک کودک را به این وسیله نمیتوانیم مغشوش کنیم.

جنگهای 1992 الی 2001 در افغانستان همه اش جنگ تنظیمی و قاعدتا بر خاسته از یکنوع انارشی و فروپاشی نظام سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در داخل بوده. البته فروپاشی ابر قدرت شرق اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد در جهان زمینه ساز بند و بست های تازۀ گردیده بود. درین مقطع تاریخی همسایه های طماع افغانستان چون ایران و پاکستان با گشایش چاینل های جاسوسی دست بکار شده و رهبران تنظیم ها را برای گرفتن قدرت سیاسی به جان هم انداختند. باید خاطر نشان ساخت که تنظیم های جهادی در دوران مبارزات آزادی بخش علیه کمونیزم با پراکندگی، غیر از جنگیدن چیزی نیاموخته بودند و به گفته آقای چکری وقتی به انبار های سلاح های مدرن بازمانده از شوروی رسیدند تا توانستند با آنان به جان هم شلیک کردند بی خبر از آنکه گفته اند :

ترا تیشه دادم که هیزم شکن

ندادم که دیـوار مـردم بکن

تصادفی نیست که تنظیم های جهادی میخواهند نوعیت جنگهای خانمانسور ویرانکن خود را جنگ های داخلی و یا تحمیلی نامگذاری کنند. آنها شعوری به این نتیجه رسیده اند که جنگ های شان تنظیمی و برای گرفتن قدرت دولتی بوده است.

هرگاه این جنگ را تحمیلی و یا جنگ داخلی بنامیم ناگذیر تحمیلی که بر روند این جنگ بوده را از پول و رشوه گرفتن نیرو های جنگجوی جهادی ازخارجی ها بدانیم که برای رهبران جنگجویان پرداخته میشد و همچنان نقش وطنپرستانۀ آنان را به حیث مجاهدین راه اسلام ، وطندوستی، آزادی و برادری رد کنیم.








جنګ افغانستان

در تاریخ بشری جنگ زشتترین و پلشتترین پدیده اجتماعی و ضد بشری ست. هیچ جنگی در تاریخ برنده واقعی نداشته، زیرا غلبهء طرف پیروزمند بقیمت خرابی شهرها، تلفات و کشتارها و چه بسا که به بهای زندگی انسانهای غیر نظامی و شهروندان خودی بدست میآید. جنگ زشت است ولی تاریخ بشریت بدون جنگ نبوده چون جنگجویی، خودخواهی، عظمت طلبی و گستره جویی در خون انسانها عجین است که انگیزهء اصلی جنگ را تشکیل میدهند. زمانیکه مقالات سایت زیر را میخواندم بیاد صحنهء یی از یک فیلم هالیوود درمورد روزهای پایانی و فیصله کن جنگ موسوم به «دِی. دَی»[1]- تابستان 1944 افتادم. در آن صحنهء فیلم یک سرباز امریکایی که در ناحیه شیربور فرانسه راهش را گم کرده، سرگردان و دیوانه وار هرسو میدود. دریک لحظه معین او به یک افسر زخمی آلمانی میرسد که بشدت زخمی شده و پاهایش را ازدست داده است. در پیشروی افسر آلمانی یک نظامی کشته شدهء انگلیسی افتاده است. سرباز جوان امریکایی گمراه از افسر زخمی آلمانی با سراسیمگی میپرسد: ما در کجا هستیم؟ آه، خدایا این چه حالت است؟ نظامی زخمی آلمانی با زهرخندی کوتاه و صریح میگوید، من نمیدانم که ما در کجا هستیم و چه میکنیم. مگر یک چیز را میدانم که تو گمراه، من زخمی و این یکی (با اشاره به مردهء نظامی انگلیسی) کشته شده است! بلی این در حقیقت دستآورد هرجنگیست: گمراهی، ویرانی، جنون و کشته ها و زخمیها.

اگر از جنگهای تاریخی بیشمار و بویژه جنگهای جهانی بگذریم، در مییابیم که جنگ داخلی افغانستان که از سال 1979 آغاز شده خونینترین و درازترین جنگ داخلی با خصلت منطقوی و بین المللی ست. بنظر من جنگ افغانستان عملاً داری چهار مرحلهء اصلی ست:

1- 1979-1991: زمان حاکمیت ح.د.خ.ا. (که خود بدوران حاکمیت جناح باصطلاح «خلق» 1978-1979 و جناح باصطلاح «پرچم» 1980- 1991 تقسیم میشود) که از همکاری مستقیم، همه جانبه و نیرومند اتحادشوروی وقت برخوردار بودند.

2- 1992- 1996 حاکمیت مجاهدین در کابل و جنگ شان برای قدرت در پایتخت و ولایات که خونینترین صفحات جنگ داخلی افغانستان را تشکیل میدهد.

3- 1996- 2001 حکومت طالبان که پشتیبانی مستقیم عربها و پاکستانیها را با خود داشتند ومقاومت مجاهدین در رأس احمدشاه مسعود.

4- 2001- 2013 حکومت کرزی که تحت الحمایهء نیروهای بین المللی در رأس امریکا ست.


مقاله (و یا اگردقیقتر بنویسم ترجمهء کنونی) در مورد جنگ افغانستان در میان سالهای1980-1991 وبویژه سالهای 1980-1981 است که توسط یک نظامی پیشین مربوط به کندک اول لوای 66 ارتش 40 شوروی نوشته شده است. نویسندهء این مقاله که در صفحهء انترنتی نامش را ذکر نکرده (اگر جایی هم ذکر کرده من برنخوردم) ظاهراً قوماندنی یک واحد کوچک (تولی) را در سالهای 1980- 1981 داشته که سالهای شدیدترین رویارویی ارتش شوروی و گروههای چریکی مجاهدین بود؛ داشته. دراین نبشته نویسنده با صراحت و عینی گرایی از آنسالها و بدبختیهای ناشی از جنگ افغانستان تذکر میدهد.

من در زمان کار و تحصیل در اتحادشوروی و سپس روسیه با باصطلاح کهنه سربازان جنگ افغانستان و بازماندگان کشته شدگان ارتش شوروی، خانوادههایشان در شهر ها و محلات گونه گون اتحاد شوروی از آسیای میانه تا سایبریا و از قفقاز تا بیلاروس و اوکرایین تا روسیه تماس داشته و گاه درمجالس شان به نمایندگی از سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان و دانشجویان افغانستان در اتحادشوروی اشتراک میکردم. این بازدیدها و ملاقاتها از نگاه روانی هم برای من و هم برای نظامیان برگشته از افغانستان که خودرا با افتخار«افغان » مینامیدند با وجود صمیمیت و همدردی دوجانبه خیلی سنگین و دردآور بودند، چون هر بار یاد رفته ها، کشت وخونها و بیهودگیهای جنگ دوباره زنده و برجسته میشدند. بویژه نزدیکان و خویشان کشته شده گان نظامی همیشه یک پرسش داشتند: چرا، برای چه و برای که این عزیز یکدانهء ما جانش را در افغانستان ازدست داد؟

شوربختانه که پاسخ این سؤال تا کنون دقیقاً داد نشده است. بدتر از همه اینست که کسی از تاریخ درس نمیگیرد، درصورتیکه تاریخ بهترین معلم و آموزگار بشریت و در واقعیت نخستین علم بشری ازنگاه تاریخی است. چنانچه لشکرکشی امریکا و ناتو به افغانستان تکرار بدتر تجربهء تلخ اتحادشوروی گذشته بود، که هیچ نتیجهء محسوسی بجز از تقویت طالبان، رشد بنیادگرایی، گسترش کشت و قاچاق مخدرات و نیرومندی پاکستان بمثابهء حامی تروریزم و بنیادگرایی نداشته و اکنون غرب در رأس امریکا برای فرار از منجلاب جنگ افغانستان بهر اقدامی تا مرز برسمیت شناختن طالبان تقلا مینماید.

با این کوته سخن توجه خوانندگان ورجاوند را به برگردان این مقاله ویادداشتهای مربوطه ام مبذول میدارم.

قابل تذکر میدانم که تبصره ها و توضیحات من با در میان قوسهای بزرگ {} و از خود نویسنده با قوسین کوچک () نوشته شده است.

خلیل وداد جولای سال 2013 شهر لاهه هالند

AФГАНИСТАН

http://www.afganistana.net/cms/top-secret.php برگرفته از سایت:


در این برگک {تارنما} میخواهم پیرامون واقعیتهای اکنون فراموش شدهء جنگ افغانستان حکایه کنم. ما از این آغاز میکنیم که واژهء جنگ به آن شکلی که در کاغذهای رسمی درج شده وجود نداشته است. تاکنون هیچ سندی وجود ندارد که ثابت کند، ارتش شوروی درمیان سالهای 1980-1981 در خاک جمهوری افغانستان چه میکرده است. بیدلیل نیست که تاکنون هم بعضی عملیات {جنگی} مُهر «محرم» را در پیشانی شان دارند.

میپردازیم به برشمردن واقعیتها {فاکتها}:

- فاکت یکم: هجوم نیروهای شوروی به خاک ج.د.ا. توسط واحدهایی صورت گرفت که از سربازان ذخیره {احتیاط} تشکیل شده بودند. اینها رزمندگانی از 25 تا 35 ساله بودند.

- فاکت دوم: در میانهء سال 1980 امریهء وزارت دفاع اتحادشوروی مبنی برممنوعیت استفاده از سلاح در برابر دسته های اشرار در روستاها (قشلاقها) صادر شد.

- فاکت سوم: بار دوم در تاریخ اتحادشوروی هیأت قضات دادگاه نظامی شهر مسکو {بخارج} سفر کرده و به افغانستان- جایی که چند تن جنایتکار ملبس به یونیفورم ارتش شوروی مربوط به قطعه خاص کندک 1 لوای 66 در ولسوالی سرخرود به دخترک 8 ساله تجاوز نموده و سپس او و تمام خانواده اش را نابود کرده بودند، رفت.[2]

- فاکت چهارم: تیربارانهای مخالفان جنگی به اسارت گرفته شده رسماً ثبت نمیشد، همچنان که شمارش اسیرانی که در زیر شکنجه ازبین میرفتند، درج نمیشد.

- فاکت پنجم: نظامیان شوروی کشته شده را اکثراً شناسایی نمیکردند، چنانچه بعضاً اشتباهاً اجساد کشته شده گان را بخانوادهء نظامیانی که هنوز زنده بودند، میفرستادند. این بدلیل آن بود که سیستمهای حفاظتی، سرد کن وغیره در مراحل نخستین جنگ هنوز وجود نداشت.

- فاکت ششم: ثبت و شمار سربازان، خوردضابطان و افسران باصطلاح شرم آوربود. من شخصاٌ شاهد دو واقعه بودم که زخمی شدن افسران مجروح رسماً تأیید نشده است. در حالیکه آثار جراحت مرمی را از دید کسی نمیشد پنهان کرد!

- فاکت هفتم: در اوایل به جای نظامیان شوروی کشته، زخمی و بیمار رزمیده در سال 1980 در افغانستان از اتحادشوروی سربازان و افسرانی میآمدند که فرماندهان قطعات شان در وطن میخواستند از شرِشان آزاد شوند. یعنی گسیل به افغانستان نوعی مجازات ناقضان دسپلین بود، نه وجیبهء انترناسیونالیستی.


ما همیشه برای کشته های ما در افغانستان دعا میکنیم و این منبع الهام زندگان ما ست.


- فاکت هشتم: در دوسالِ نخستین جنگ مکافات براساس لستهای {تصادفی} صورت میگرفت. حتی زخمیها را برای تقدیر دولتی پیشنهاد نمیکردند. بهترین معیار نزدیکی تقدیرشونده با فرماندهان بود. برعلاوه مدالهای دولتی در برابر چِک، در مقابل چاپلوسی و وفاداری شخصی خرید و فروش میشدند. حتی بعضیها اگر امکان مییافتند، شخصاٌ خود را تقدیر میکردند.

- فاکت نهم: در میان سالهای 1980-1981 عملاً همهء خردضابطان و افسران شراب مینوشیدند. %70 آنان دائم- الخمربودند. بعضاً الکُل را با خود به عملیات جنگی میبردند. بنا براین به تعداد ترسوها نسبت به رزمنده ها که به بهانه های گوناگون از شرکت در جبهه خودداری میکردند، افزوده میشد. قاعدتاً اینها کارمندان قرارگاهها (سربازان، کاتبان وغیره) بودند مگر شمار اینچنین افراد در قطعات رزمی {محاربوی} نیز کم نبود.

- فاکت دهم: در میان زنان لوا شکل ویژه ی روابط با افسران و خردضابطان وجود داشته و با بعضی از این زنان بنابر توافق شان همخوابگی مینمودند، مگر اکثریت شان این کار را در برابر پول انجام میدادند. بهای خدمت (جنسی) یکباره از 50 تا 100 چِک با ارزش خارجی شوروی بود.

- فاکت یازدهم: کنترول بالای افراد عملاً وجود نداشت. شخص میتوانست از لوا برای یکماه و یا دوماه مرخصی بگیرد. اگر کسی رخصتی میگرفت و در سر موعد مقررهِ 45 روز نه بلکه بیش از دو ماه الی سه ماه حاضر نمیشد، کسی متوجه این مسأله نمیشد.

- فاکت دوازدهم: با گذشت از مرز در میدان هوایی توزیل (تاشکند) در اتحادشوروی مواد مخدر، اسلحه (بویژه تفنگچه) و دالر انتقال مییافت. گمرک عملاً وجود نداشت. در میدان پهناور بجز از صفوف طولانی تعطیل شده های عربده جو چیزی بنظر نمیرسید. از همه خوشبختتر عملهء چرخبالها (هلیکوپترها) بودند. چون آنها بدون هیچ گمرکی مرز را عبور کرده به افغانستان ودکا، بیر (آبجو) و به اتحادشوروی مواد مخدر، اسلحه و مهمات را انتقال میدادند.

- فاکت سیزدهم: از همهء 14.400 کشته و مرده در افغانستان یک سوم آنها از خفقان، بیماری، خودکشی، آتش سوزی و مخدرات مرده و ویا به فیصلهء محاکم صحرایی تیرباران شده بودند.

- فاکت چهاردهم: نظر به امریهء ویژه تمام فهرستهای تقدیرشده گان در سالهای 1980، 1981 و 1982 در سال 1982 باطل شدند. فهرستهای تقدیرشده گان سالهای جنگ کبیر میهنی 1941- 1945 اتحادشوروی در بایگانیهای وزارت دفاع فدراسیون روسیه و همچنان از جنگهای دیگر اتحادشوروی پس از 1922 تا کنون حفظ میشوند. این اقدام دولتِ روسیه مبنی بر «پاداش قهرمانانش » گواه بیخبری و عدم مسئولیت روسیه در برابر آنانیست که در میان سالهای 1980- 1986 در آنجا {افغانستان} بودند.

- فاکت پانزدهم: به همگان هویداست که پس از جنگهای بیشمار اکثریت سابقه داران این جنگها را با گرمی بیاد میآورند (نه تنها بیاد میآورند بلکه با همخدمتیهایشان ملاقات نیز میکنند). مگر در مورد افغانها { هدف نویسند شورویهایی اند که از کوره جنگ افغانستان گذشته اند و خودرا «افغان» مینامند، مترجم}.[3] این امر صدق نمیکند، چون همه یکدیگر را دیده و میدانند که «کی چه ارزشی دارد».

- فاکت شانزدهم: بیش از %70 تقدیر شده گان مربوط به 1987- 1989 اند، زمانیکه شدت جنگها در حد اقل آن بود. این امر با زمان 1980- 1982 که تلفات افراد در حدود %40 تمام تلفات افغانستان در ده سال بوده و به بیش از 4500 نظامی کشته شده میرسد، متضاد است.

- فاکت هفدهم: در تاریخ معاصر دولتها این فقط روسیه است که علناً به سرنوشت سربازانش که برای نفوذ سیاسی اش رزمیده اند، تف میکند. هزاران سرباز که در جنگ افغانستان[4] رزمیده اند، فاقد مواظبت پزشکی بوده و خانه بدوش و بیکار میباشند. در این مملکت بحساب قانون فقط سابقه داران {ویترانها} فاقد حقوق اند! برای معلومات: سابقه داران جنگ ویتنام {امریکاییها، مترجم}ماهانه 1000 دالر دریافت میکنند؛ روسیه 1000 روبل، 30 برابر کمتر! بدتر از روسیه وضعیت سابقه داران در لاتویا، استونیا، گرجستان، تاجیکستان وغیره است. در آنجاها عملاً حقوقی وجود ندارد. مگر، آیا روسیه وجایب و مسئولیتهای اتحادشوروی را بعهده نگرفته است...؟

- فاکت هژدهم: معتادان نظامی مواد مخدر (قاعدتاً افراد عادی که دسترسی به دارو دارند) پرومیدول ( وسیله یی که هنگام زخمی شدن برای کاهش درد استفاده میشود) را برای از بین بردن علایم ترس با زرق آن در رگها بکار میبردند. مگر تعداد معتادان به این ماده از شمار خارج بود. کسی چرس {حشیش} را با خرید از افغانها میکشید، کسی وابسته به هیرویین شده بود. بهر حال اساس اعتیاد به مواد مخدر در روسیه در افغانستان در سال 1980 گذاشته شد.

- فاکت نزدهم: تعویض نخستین تفنگهای فرسوده بعلت استفاده زیاد در لوای 66 در پایان سال 1980 (نوامبر- دسامبر) صورت گرفت. در قطعهء من عملاً همه اسلحهء خود کار آلِش (تعویض) شد. از سلاحهای اتومات چنان استفادهء بیحد شده بود که بعلت فرسودگی میلهء تفنگها امکان استفاده از آنها نبوده و مرمیها خلاف هدف بهرسو پراگنده میشدند (انقطاع مینمودند).

- فاکت بیستم: جنگ افغانستان یگانه جنگ در تاریخ جهان است که حتی اکنون با گذشت بیش از 20 سال از آن، واضح نیست – برای چه؟ ما در آنجا بودیم. بخاطر چه ما در آنجا کشته شدیم. ولی مانند همه جنگهای غیر عادلانه، درست از همانجا زوال دولتی آغاز شد که اتحادشوروی آغازگرش بود.

- فاکت بیست ویکم: در جریان دوسالِ جنگ تلفاتِ کندکِ 1 ما چنین بود: کشته شدگان با زخمیها و بیماران و مجازات شده گان جمعاً 200 نفر از تشکیل 350 نفرهء آن. از افسران و خردضابطان کشته شده از دریم بریدمن شورنیکوف، دریم بریدمن سالکوف و تورن شاتسکی یو. یک خردضابط (که نامش را بیاد نمیتوانم بیآورم) میتوان یاد کرد.

- فاکت آخر: یگانه واحد ارتش شوروی که عالیترین نشان تقدیر برای قطعات ارتش- یعنی نشان لنین را بدست آورد، لوای 66 بود که پس از پنج ماه (جنوری- می 1980) به آن مفتخر شد. تلفات نخستین سال (1980) شامل کشته ها، مرده ها از بیماری، زخمی، معلول، تیرباران شده، مرده از خفقان گازهای سمی، کور شده و غیره، 2.137 نفر بود. چنین تلفات با یک چنین زندگی «سگ وار» در هیچ قطعهء ارتش شوروی نظیر نداشت.

تلفات کلی ما از سال 1979 تا 1989 چنین بود:

- هواپیما ها: 118 فروند.

- هلیکوپترها 333 فروند. سقوط سه هلیکوپتر شامل 2 فروند می 24 را من خودم بچشمان خویش دیدم: سقوط یک هلیکوپتر را که مرمی به دمش اصابت کرده بود در ولسوالی کامه خودم بچشمم دیدم. من اشتباهاً در هلیکوپتر کوماندو {دیسانتیها} نشستم (و با آنها تمام عملیات را درنوردیدم). با اخذ موضع در کوه ما همه دیدیم که چگونه هلیکوپتر می- 24 با پرواز از بالای یک همواری دچار سانحه شد. از دم چرخبال دود بلند میشد. در ارتفاع 200 متری بالای زمین از عرشهء هلیکوپتر دونفر (عمله) خودرا پرتاب کردند. البته که آنها درجا کشته شدند. پس از چند ثانیه هلیکوپتر به زمین خورده نابود شد. یک انفجار و آتش بزرگ. یک هلیکوپتر دیگر هنگام فرودآمدن در عملیات چاردره آتش گرفت. هلیکوپتر که بالای سنگها فرودآمده بود، با اصابت دمش به سنگها بزمین خورده و دریک لحظه مانند گوگرد آتش گرفته منفجر شد. هلیکوپتر سوم در همان چاردره با آتش مخالفان مواجه شده سقوط کرد.

- تانکها 147 عراده. یک تانک دربرابر چشمان خودم منهدم شد. بصورت عموم در جریان دوسال شاهد سوختن چندین عراده تانک بودم، مگر این حادثه در ذهنم ماندگار شده است: ما از سرخرود برمیگشتیم و تانک قطار ما به ماین برخورد. انفجار چنان نیرومند بود که قلهء تانک به فاصلهء 50 متری پرت شد. هیچکس از عملهء تانک زنده نماند.

- ماشینهای محاربوی و زرهپوشها (شامل بِ. ام. پِ.، ب. ام. د. و بِ.تِ.ار.) 134 عراده. اینها همه روزه یا میسوختند و یا منفجر میشدند. روزی هنگام برگشت از آخرین پوسته های امنیتی شهر جلال آباد ناگهان به هوا پرتاب شدیم. انفجار چنان قوی بود که همهء سرنشینان مانند دانه های قطی گوگرد به بالا پرگنده شدند. خوب شد که روز بود و بخت با ما یاری کرد. ماشین محاربوی ب.ام.پ.-2 بکلی نابود شد ولی افراد همه زنده ماندند.

- وسایل آتشزا و هاوانها: 443 میل. دو تا از این هاوانهای 82 ملیمتری ما در جریان جنگ بتاریخ 11 می 1980 در ناحیهء خارِ چاردره گم شدند.

- موترهای قوماندانی- قرارگاهی 1138 عراده.

- موترهای دیگر کلاً 1369 عراده. در بطریهء ما 12 عراده گاز 66 بود که از آنجمله 6 عراده بدلیل فرسودگی از کار مانده بودند.

- زخمیها و معلولان جنگ: 53.753 نفر. در تولی من تلفات 6 نفر ( 1نفر در میدان هوایی جلال آباد خودکشی کرد). 1 تن دیگر معلول شد که سرباز دیدیک بود.

- بصورت کل 415.932 نفر از بیماری خطرناک زردی (هیپاتیت) و امراض جهاز هضمی رنج میبردند. از تولی من 6 نفر زردی داشتند که یکی از آنها در شفاخانه مرد.

تلفات سالانهء ارتش شوروی از 1979 تا 1989:

- سال 1979، 86 تن (منجمله 2 تن گم شده).

- سال 1980:

       جنوری 89 تن، 
       فبروری 108 تن
       مارچ 154 تن (منجمله 7 نفر گم شده)     
       اپریل 169 تن (منجمله  13 گمشده، 1 زخمی که پسان مرد، 1 اسیر که بعداً به دشمن پیوست!
       می 186 تن (منجمله 10 گمشده) از جمله 40 تن در منطقهء خار.
      جون 151 تن (منجمله 1 گم شده، 3 زخمی که پسانتر مردند).
      جولای 172 تن (منجمله 2 گم شده و 1 زخمی که پسانتر مرد).
      اگست 212 تن (منجمله 2 گم شده و 2 زخمی که سپس مردند).
      سپتامبر 131 تن ( منجمله 1 گم شده، 3 زخمی که پسانتر مردند با 6 فرد ملکی). 
       اکتوبر 112 تن (منجمله 3 گم شده و 3 تن زخمی که بعداً مردند).
       نوامبر 66 تن (منجمله 1 گم شده و 3 زخمی که سپس مردند).    
       دسامبر 93 تن (منجمله 1 گم شده).
       برعلاوه بتاریخهای نا معلوم 3 نفر (که از جمله 2 تن آن اسیر شدند). 

مجموعاً در مدت فوق الذکر 1640 نظامی (از جمله 57 گم شده و 39 اسیر که از آنجمله 1 نفر به دشمن پیوست) و همچنان 6 نفر ملکی (شوروی) نامور تلف شدند.

کلاً 1646 نظامی و 6 ملکی شناخته شده.

- سال 1981، 1298 نفر. 2 تن در جنگ کشته شدند، 1 راننده به ماین اصابت کرد. یک نفر را خودیها هنگام تحقیر فردی جوانتر (با احساس غیرت) کشتند. کسیکه او را کشته بود، دهسال زندانی شد.

- تلفات سال 1982، 9481 تن.

- // سال 1983، 1446 //.

- // سال 1984، 2346 //.

- // سال 1985، 1868 //.

- // سال 1986، 1333 //.

- // سال 1987، 1215 //.

- // سال 1988، 759 //.

- // سال 1989، 53 تن.


قابل یاددآوری ست که از ارتش بنابر معاذیری مانند، زخمی شدن، معلولیت و بیماری (که معیوبیت را در قبال داشت) تعداد زیر ترخیص شدند:

- گروپ 1 (زخمیها) 672 تن؛

- گروپ 2 (معلولان) 4216 تن؛

گروپ 3 (بیماران و معیوبان) 5863 تن.

شاخصه های تلفات ارتش 40 شوروی از تاریخ 25 دسامبر 1979 تا 15 فبروری 1989 چنین است:

- کشته شده گان در نبردها 9661 تن،

- فوت شده گان ناشی از جراحت و زخم 2475 تن،

- گم شده گان (مفقودالاثر ها) 417 تن،

- کشته شدگان ناشی از حوادث (سانحه ها) 1795 تن،

- مردگان ناشی از بیماری 833 تن.

در افغانستان تقریباً هرروز 5 نفر (نظامی شوروی، مترجم) میمرد.

تعداد کشته شدگان بر اساس رتبه:

- جنرالها 4 تن.

- افسران 2179 تن.

- خردضابطان 639 تن.

- پرکمشران و سربازان .12.089 نفر.

این ارقام از سایت جنرال سمیرنوف او. ای. گرفته شده است.


سپه سالاران

چرا افغانستان سپه سالاری که مردمش تا پایان زندگی به او افتخار کرده به نواده های خود (البته آنانیکه آنها را دارند) از زحمات خستگی ناپذیرش، عملیات انجام داده اش و برخوردهای سنگین محاربوی اش که با چشمان پر حسرت مخاطبان کوچک اش مواجه شود؛- حکایه کنند، را به جهان نداده است؟ هر جنگی قهرمانان خود را برجسته میسازد. حتی اگر این جنگ ... باصطلاح پیروزمند هم نباشد. حتی کمپاین {جنگی} فنلند[5] نیز به جهان و کشور ما سپهداران قهرمان اش را پیش کشید.

بیاد میآوریم مارشال توخاچفسکی را[6]. کسی که نخستین بار استفادهء گسترده از تانک را رایج ساخت. گرچه حتی تا کمپاین جنگی فنلند زنده نماند، مگر ایده های او را سپه سالاران آلمانی در جنگ دوم جهانی استفاده نمودند. استعداد ژوکوف[7] در جنگ خالخین گول[8] (این در واقع نخستین رویارویی با اردوی جاپان پس از سال 1904 بود)، شگفت. من در مورد جنگ کبیر میهنی (شوروی) که کشور ما گروهی از با استعدادترین سپه سالاران را به جهان پیش کشید، نمیخواهم چیزی بگویم.

مگر در افغانستان[9]

جنرال میریمسکی که امروزه زنده نیست؟ من شخصاً تخلص اورا نمیشناسم، گرچه او در همه عملیات انجام شده توسط گروپ جنرالهایش شرکت داشت. در یکی از سایتها به قول یک سرباز برخوردم که اورا «جنرال مرگ» مینامید. با درنظرداشت عملیات انجام داده شده توسط وی میشود گفت که لقبش بیجا نبوده.

گورنر جنرال گروموف ؟ جنرال سمیرنوف؟ و دگر کی؟ اکنون چنین است که هرکسی که زیر فرماندهی این یا آن جنرال (یا دگروال) خدمت کرده، میکوشد، استعداد نظامی قوماندانش را تحسین کند. در حالیکه مطابق اوضاع سیاسی رهبری سیاسی کشور گاه این و گاه آن شخصیت را بالا میکشید. مگر با ژرف نگری در تصویر روانی آنها، آنانی که ایشان را بالا میکشیدند، دفعتاً به جایی که واقعاً ارزش آنرا داشت، آنها را پایین میآوردند.

باید دانست که افغانستان «سر لشکر»ی را که با کارنامه هایش ارزش لقب سپه سالار را داشته باشد عرضه نکرده است. و دلیل آن چیست؟ ما که جنگیدیم. مدالهای قهرمانی را که نه تنها سربازان (البته پس از مرگ) بلکه مارشالها و جنرالها (زنده) بدست آوردند. مگر کی به آنها سپه سالارِ دوران را میتواند خطاب کند؟

آلمانها در زمان جنگ دوم جهانی ازیاد نام جنرالان ما را میدانستند، همانطوریکه سربازان ما نیز نامهای سرداران ارتش آنها را میدانستند. سربازان شوروی نامهای مانشتین وگودریان را میدانستند و سربازان آنها نامهای ژوکوف، روکوسوفسکی وغیره را. بیادداشتن نامهای سپه سالاران مخالف خود یک واقعیت برای شهرت این سرداران سپه است، که چنین نامور باشند. مگر در افغانستان من نام احمدشاه مسعود[10] را همیشه بیاد دارم. ما حتی در همان زمان او را احترام میکردیم. مگر از گلبدین حکمتیار[11] نفرت داشتیم.

وی در میان افغانها واقعاً سپه سالار برجسته یی بود (مرادم احمدشاه مسعود است). گرچه او نیز افراد ما را میکشت که این اذعان تلخ حقیقت است و هم آنها را اسیر میگرفت. مگر اسیران را تحقیر و تعذیب نمیکرد. سرشان را نمیبرید. آنان را تیر باران نمیکرد و همچنان او سیاستمدار محیلی بود. مگر افسوس که مردم افغانستان او را نتوانستند حفظ کنند. – اگر او زنده مبیود مناسبات میان کشورهای ما در سطح دیگری قرار میداشت. زیرا او بمثابهء سپه سالار گرچه ما را همچون متجاوزان میدید، ولی کشور ما را نظر به نیرومندی و توانایی آن احترام میکرد.

مگر افغانها هیچیک از سرداران نظامی مارا نمیشناسند. برای آنها ما یک کتلهء بزرگ خاکستری شوروی بودیم. و همه اشخاص بدون شخصیت! و همه بخاطر آن که جنگی آنچنان وجود نداشت، چیزیکه تاریخنویسان کنونی و کشورشناسان ادعا میکنند (گرچه من میتوانم اشتباه کنم، چونکه تاریخدانان کنونی حقایق آن جنگ را آنچنان که بود بتصویر میکشند، برعکس تصور آنانی که فرماندهی جنگ را در آنجا عهده دار بودند).

مگر جنگ (بهر شکلی که باشد) باید قهرمانان خود را تقدیر کند. قهرمانان را نظر به موقف شان، نه براساس فیصلهء بالا، بلکه قهرمانان واقعی را که عملاً با دلاوری قهرمانی خویش را تثبیت کرده اند. شجاعتی که در سده ها ماندگار میشود. مانند آنچه در جریان جنگ کبیر میهنی و. تالالیخین با سوق هواپیمای آتش گرفته اش به سوی فاشیستها انجام داد. یا آنچه گاستیلو کرد. چون نسل کهن به آن که من تعلق دارم، در قهرمانیهای آنان رشد نمود. و هیچ دولت جدید نمیتواند نامهایشان را {از لوح تاریخ} بزداید. چون واقعاً آنها همه شجاع بودند.

و واقعیتها که ماندگار و نا متغییر اند، همه بدور از ساختارهای سیاسی میباشند. من در اینباره در برگهای دیگر این تارنما با تفصیل خواهم نوشت، که چگونه افراد مدال و نشان دریافت میکردند. ولی در این برگ- فقط یک چیز را میخواهم، پاسخهایی را میخواهم دریافت کنم که انتظار دارم. بلی، حتی بشکل پاسخهایی آنانی که در آنجا بودند، بناً هدف و بهره از این تارنما بصورت کل کاری و عملی ست.

ولی چرا افغانستان حتی یک قهرمان خود را نیز پیشکش ننموده؟- قهرمانی که همهء کشور به آن ببالد. کشوری که از ویرانی و جنگ خسته شده و راهش را در عصر نوین میخواهد پیدا کند.

زیرا در این مرحلهء سیاسی افغانستان قهرمانان جدید کشور نوین عرض اندام خواهند کرد. مگر تاکنون آنها وجود ندارند! چرا؟

من بحیث افسر سابقه دار ارتش شوروی میخواهم با علاقه پاسخی دریابم (زیرا صادقانه اگر بگویم) من آنرا میدانم و میکوشم در برگهای این تارنما پاسخ را برای خودم پیدا کنم. میکوشم پاسخ صریح و صادقانه بدهم. میخواهم در هرحالتی هرچیز را به اسمش بنامم. راستش این کار همیشه دردآور است!